گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
ادوار فقه
جلد اول
عنوان دوم از هجرت تا رحلت



اشاره
پیغمبر اسلام (ص) از آغاز بعثت و دعوت کم و بیش مورد آزار مشرکان و کفّار میبود. اصرار و مبالغۀ کفّار بر آزار پیروان اسلام
و حتّی شخص پیغمبر روز افزون میشد به طوري که ناچار شد دو بار پیروان و یاران خود را به خروج از مکّه و مهاجرت به حبشه
دستور فرمود:
بار نخست در ماه رجب از سال پنجم که یازده مرد و چهار زن در نهان از مکّه خارج شدند و کسانی که در مکه ماندند اسلام
خویش را از مشرکان پنهان میداشتند.
این دسته ماه شعبان و رمضان را در حبشه بودند و در ماه شوال برگشتند و ناچار هر یک از ایشان به کسی از بزرگان مکه پناه برد و
در جوار او از آزار مشرکان مصون ماند تنها ابن مسعود بود که چون پس از اندکی توقف در مکّه به حبشه مراجعت کرد به کسی
پناهنده نشد.
بار دوم تقریبا در اواسط سال یازدهم از بعثت باز چون آزار مشرکان بسیار گردید و مؤمنان سخت در فشار افتادند هشتاد و اندي
مرد و یازده زن بسوي حبشه مهاجرت کردند این مهاجران تا هنگام هجرت پیغمبر به مدینه در حبشه میبودند چون از هجرت آن
حضرت آگاه شدند سی و سه مرد و هشت زن از آنان به مکه بازگشتند که دو تن از آن مردان در مکّه مردند و هفت کس از
ایشان را مشرکان به زندان افکندند
105
و بیست و چهار تن به مدینه رفتند و در جنگ بدر به سعادت شهادت رسیدند.
بهر حال فشار و آزار مشرکان بر پیغمبر (ص) و یاران و تبار او به حدي رسید که خود پیغمبر (ص) و بنی هاشم نیز ناگزیر مدتی از
شهر مکه بدرهها پناه برده و در آنجا محصور گشتند، چه مشرکان بموجب عهدنامهاي که چهل تن از بزرگان ایشان امضاء کردند
همسوگند و یک سخن شدند که با بنی هاشم چیز نخورند، سخن نگویند، داد و ستد نکنند، به آنان زن ندهند، و از ایشان زن
نگیرند و با هم در یک محضر جمع نگردند تا این که محمد (ص) را به ایشان تسلیم کنند و او را بکشند.
67 از 305
در سال هشتم از بعثت قریش همعهد و » بنا بنقل صاحب بحار) و غیر او در کتب خود این مفاد را آوردهاند ) « المنتقی » کازرونی در
همسوگند شدند که با پیغمبر دشمنی ورزند زیرا پس از این که حمزه به اسلام در آمد و نجاشی مهاجران اسلامی را در حبشه
پذیرفت و حمایت کرد و ابو طالب و بنی هاشم و بنی- عبد المطلب به حمایت پیغمبر به پاي خاستند و از تسلیم او به مشرکان قریش
وَ ..» سرباز زدند اسلام در میان قبائل عرب شیوع و نفوذ یافت و کوشش مشرکان در پوشاندن آن نور الهی بی اثر ماند بلکه بحکم
به کوري چشم مشرکان آن نور مبین رو به کمال نهاد. «.. إِلّ أَنْ یُتِمَّ نُورَهُ
􀀀
اللّ ا
􀀀
یَأْبَی هُ
کفار قریش چون از تسلط بر پیغمبر (ص) نومید گشتند اجتماع کردند و پیمانی میان خود بدین مضمون نوشتند که با بنی هاشم و »
بنی عبد المطلب مزاوجت و معاملت نکنند و این صحیفه را از کعبه آویختند پس از این پیمان به ستمگري و سخت گیري پرداختند
و بر هر کس از اهل اسلام که دست مییافتند دست تعدي و جور میگشادند.
ابتلاء اسلامیان شدید و فتنه در میان ایشان عظیم شد. و تزلزل و اضطرابی سخت پدید گردید قریش با بنی عبد المطلب از در
مخاصمت و جفاکاري در آمدند و شر در میان ایشان به شور افتاد و اگر اندك ملاحظه و رعایتی میبود از میان برخاست و ایذاء و
آزار
106
که منظورشان پیغمبر بود بقتل نرسد ما را با شما خویشی و بستگی گسسته !!« صابی » به جاي آن نشست. کفار قریش میگفتند تا این
ابو طالب برادر زادة خود پیغمبر (ص) و برادران و یاران و پیروان را به شعب خود برد چون » و عداوت و دشمنی پیوسته خواهد بود
قریش باز هم از آزار آنان دست بردار نبودند ناگزیر محصور شدند و خوار بار از ایشان قطع گردید.
ولید بن مغیره فرمان داد تا منادي ندا کند که هر گاه یکی از اهل اسلام بخواهد طعامی خریداري کند مشرکان بر بهاي آن بیفزایند »
و قیمت را به قدري بالا ببرند که مسلمین نتوانند آن را بخرند. سه سال بدین منوال بر محصوران بگذشت و کار بر ایشان چنان
سخت و تنگ شد که آواز ناله و شیون کودکان گرسنه به خارج میرسید. مردم شهر از اطلاع بر حال ایشان پریشان بودند این
اوضاع دل خراش در دلهاي سنگین مشرکان تأثیر کرد و ایشان را تا اندازهاي پشیمان ساخت چنانکه چند تن از رجال ایشان در
صدد برآمدند که خود را از آن صحیفه قاطعۀ ظالمه تبرئه کنند.
ابو طالب در حراست پیغمبر (ص) نهایت درجۀ کوشش را مبذول میداشت به طوري که هر شب چندین بار جاي خواب وي را »
.«.. عوض میکرد
چون خبر شوري و بستن پیمان و نوشتن صحیفه به ابو طالب ..» این مضمون منقولست که « اعلام الوري » ( و هم در بحار (از کتاب
رسید بنی هاشم را که مردان ایشان چهل تن میبودند جمع کرد و با ایشان به شعب رفت و سوگند یاد کرد که اگر خاري از دست
دشمنان بدن پیغمبر (ص) برسد از بنی هاشم سخت باز خواست کند پس شعب را حصار گرفتند و ابو طالب شبها شمشیر میکشید و
شخصا از پیغمبر (ص) نگهبانی میکرد و او را از جایی به جایی دیگر انتقال میداد از کسانی که به مکه وارد میشدند هیچ کس
جرأت نمیکرد به بنی هاشم چیزي بفروشد زیرا مشرکان قریش مال او را چپاول
107
میکردند. ابو جهل و عاص بن وائل و چند تن از این قبیل بسر راههاي مکه میرفتند و به واردین خبر میدادند که اگر مال خود را
از دره بیرون میآمد و « موسم » دوست داشته باشند و نخواهند به تاراج برود باید با بنی هاشم داد و ستد نکنند.. پیغمبر (ص) هنگام
بر قبائل عرب دور میزد و میگفت مرا محافظت کنید تا کتاب خدا را بر شما بخوانم و خدا بهشت را به شما پاداش بدهد بدین
در شعب میبودند و از موسمی تا موسم دیگر نمیتوانستند از آنجا بیرون آیند. «1» منوال چهار سال
در ماه ذي الحجه « موسم حجّ » در ماه رجب و دیگر « موسم عمره » در مکه اقامه میشده: یکی « موسم » در آن اوقات در هر سال دو
68 از 305
بنی هاشم در خلال مدتی که محصور بودند فقط آن دو موسم بیرون میآمدند و اگر خرید و فروشی براي ایشان پیش میآمد در
«.. بود و تا موسم دیگر نمیتواند از درّه خارج گردند « موسم » همان ایام
محمد را بما » سختی کار و دشواري زندگانی بنی هاشم برخی از مشرکان را به طمع افکند پس به ابو طالب چنین پیغام فرستادند
تسلیم کن تا او را بکشیم و ترا
______________________________
« دو سال » و « سه سال » قولی و « چهار سال » 1)- در تعیین و تحدید این سالها اختلاف زیاد است فی المثل در بارة مدت حصار شعب )
سه قول دیگر است که در کتب نوشته شده. هم چنین در بارة وفات ابو طالب و خدیجه ابن شهرآشوب در « دو سال و یازده ماه » و
کتاب مناقب خود (بنا بنقل صاحب بحار) گفته است نه سال و هشت ماه پس از بعثت که دو ماه بعد از خروج از شعب بوده ابو
بنقل بحار) ) « المعرفه » اللّ بن منده در کتاب
􀀀
طالب در گذشته و شش ماه پس از فوت ابو طالب خدیجه وفات یافته است. ابو عبد ه
وفات خدیجه را سه روز پس از فوت ابو طالب دانسته و همو از نسوي نقل کرده که خدیجه در مکه پیش از آن که نماز میت فرض
نامیده شده و پیغمبر بعد از فوت ابو طالب و خدیجه سه ماه در مکه مانده و اصحاب را « عام الحزن » شود وفات یافته و آن سال به نام
و حتی در بارة تقدم و تاخر فوت ابو طالب و خدیجه بنا « به مهاجرت به حبشه امر داده و ابن بعد از سال پنجم از بعثت بوده است
بنقل مجلسی از روضۀ کافی این عبارت که بر تقدم وفات خدیجه بر فوت ابو طالب (بر خلاف مشهور) دلالت میکند آورده شده
«.. و قد کانت خدیجۀ ماتت قبل الهجرة بغصۀ و ماتت ابو طالب بعد فوت خدیجۀ بسنۀ »
108
بو طالب قصیدة لامیّۀ خود را در آن باره انشاء کرد و براي ایشان فرستاد و ایشان را یک مرتبه از « بر خود سلطان و فرمانروا سازیم
خود نومید ساخت.
از جمله اشعار این قصیده است:
و لمّا رأیت القوم لأودّ فیهم و قد قطعوا کلّ العري و الوسائل
أ لم تعلموا انّ ابننا لا مکذّب لدینا و لا یعنی بقول الأباطل
و ابیض یستسقی الغمام بوجهه ثمال الیتامی عصمۀ للأرامل
یطوف به الهلّاك من آل هاشم فهم عنده فی نعمۀ و فواضل
اللّ یبزي محمّد و لمّا نطاعن دونه و نقاتل
􀀀
کذبتم و بیت ه
و نسلم حتّی نصرع دونه و نذهل عن ابنائنا و الحلائل
لعمري لقد کلّفت وجدا بأحمد و احببته حبّ الحبیب المواصل
وجدت بنفسی دونه و حمیته و دارأت عنه بالذّري و الکواهل
فلا زال فی الدّنیا جمالا لأهلها و شینا لمن عادي و زین المحافل
حلیما رشیدا حازما غیر طائش یوالی اله الحقّ لیس بما حل
فایّده ربّ العباد بنصره و اظهر دنیا حقّه غیر باطل
چنانکه گفته شد مدت حصار بطول انجامید، سختی و تنگی فشار آورد، و در دلهاي مشرکان و اهل مکه، کم و بیش، تأثر و ندامت
راه یافت. هنگام آن شد یکی از آیات رسالت هویدا گردد، پس پیغمبر (ص) به ابو طالب، از جانب خدا، خبر داد که جز کلمۀ
همۀ کلمات و عبارات صحیفه نابود گشته و همه را موریانه از میان برده است. ابو طالب چون این سخن بشنید بر « اللّ
􀀀
بسمک همّ »
قریش، که در مسجد جمع آمده بودند در آمد. قریش چنان پنداشتند که فشار کار، ابو طالب را به تسلیم وادار و ناچار ساخته از این
69 از 305
رو تجلیل و احترام او را بپا خاسته و ترحیبش گفتند.
109
ابو طالب گفت علت آمدن من نه آنست که شما توهم کرده و بر زبان را ندید بلکه آمدم تا آن چه برادر زادهام، که هر گز دروغ
نگفته، بمن خبر داده به شما باز گویم اکنون بفرستید و از صحیفه خبر گیرید: اگر گفتۀ او راست باشد پیمان شما به خودي خود از
میان رفته پس از خدا بترسید، از جور و ستم و قطع رحم دست بکشید و اگر سخن او دروغ و باطل باشد من او را به شما تسلیم
میکنم خواهید بکشید و خواهید زندهاش بگذارید.
در « بسمک اللهم » صحیفه را آوردند چهل تن بر آن مهر زده بودند صحت مهر خویش را دیدند پس آن را بگشودند و جز کلمه
آن چیزي به جا نیافتند.
ابو طالب آنان را بر آزار و ستم نکوهش کرد و اندرز و پند داد. قریش سر افکنده و شرمنده گشته و بی آن که سخنی بگویند
پراکنده شدند.
ابو طالب به شعب (درّه) باز گشت و قصیده بائیه خود را باین مطلع:
الا من لهم آخر اللیل منصب و شعب العصا من یومک المتشعّب
در بارة این واقعه انشاء کرد. از جملۀ آن قصیده است:
و قد کان فی امر الصّحیفۀ عبرة متی ما یخبر غائب القوم یعجب
اللّ منها کفرهم و عقوقهم و ما نقموا من ناطق الحقّ معرب
􀀀
محی ه
و اصبح ما قالوا من الامر باطلا و من یختلق ما لیس بالحق یکذب
پس از این قضیه چند تن از اشراف و بزرگان قریش، بطلان پیمان و برائت خود را از آن اعلام داشتند و پیغمبر (ص) و یارانش از
شعب بیرون گشته و به مکه در آمدند. طولی نکشید که ابو طالب و خدیجه وفات یافته و روزگار اندوه و حزن و سختی و رنج به
فزونی رو نهاد.
پس از این وقائع با همه سختی و رنجی که در کار مسلمین میبود ایمان صادق
110
ایشان از طرفی و تجلّی حقائق از طرفی دیگر موجب نفوذ اسلام میگردید چنانکه به زودي اسلام از محیط مکه به مدینه سرایت
کرد و پس از این که اسعد زراره اسلام آورد و به مدینه برگشت و بیعت عقبۀ یکم و از آن بعد بیعت عقبۀ دوم، انعقاد یافت
بسیاري از سران و بزرگان مدینه اسلام را پذیرفته و براي ترویج آن بمال و جان حاضر و آماده شدند.
خدایا نشان مورد سبّ واقع و جوانانشان فاسد و جماعتشان متفرّق گشته و نیاکان و پدرانشان » مشرکان که از طرفی به گفتۀ ایشان
مستحق آتش معرفی گردیده، و در نتیجه غریزة جاهطلبی و باد سري ایشان مالش و سرکوبی یافته و تفرعن آن مردم نادان خودپسند
جریحهدار گردیده و از طرفی میدیدند که شهرت و پیشرفت پیغمبر و اسلام روز بروز در تزاید است: در مکه مردمی با اعتبار
پیروي او را اختیار کرده و به فداکاري در راه وي افتخار میداشتند، صیت دعوت او از محیط مکه خارج و در مدینه شائع و نافذ
گشته، رؤساء قبائل و پیروان ایشان بدین حنیف اسلام گرویده، دو قبیله خزرج و اوس که سالیان دراز به جنگ و جدال با هم
اشتغال میداشتند و جان و مال یکدیگر را بر خود حلال میشمردند و هماره بکشت و کشتار و چپاول و تاراج نسبت بهم
میپرداختند اکنون از تأثیر قرآن و مجید و مواعظ آسمانی با هم برادر و برابر گشته و براي مبارزه با دشمنان پیغمبر و مخالفان اسلام
دست یگانگی بهم دادهاند.
این بسط و نفوذ نه تنها آتش حسد و کینۀ آن مردمان مغرور خود خواه را بر میافروخت و جان ایشان را میسوخت بلکه موجب
70 از 305
هول و هراس ایشان نسبت به آینده نیز میبود زیرا به خوبی متوجه بودند که اگر اسلام بدین منوال پیش برود به زودي قدرت
پیغبمر و اهل اسلام زیاد میگردد و شاید به گمان ایشان روزي آید که مسلمین
111
در صدد تصفیۀ حساب برآیند و سزاي بد رفتاریها و آزارهایی که از مشرکان دیدهاند در کنارشان بنهند.
علل و عوامل یاد شده مشرکان را به خیال انداخت که کار را یکسره کنند:
یعنی بهر وسیله که بتوانند نور الهی را خاموش سازند پس خود پیغمبر (ص) را تا حدي که میتوانستند آزار میدادند، پیروان اسلام
را بطریق گوناگون مزاحم میشدند و بترك اسلام وادار مینمودند و حتی اگر میتوانستند با نهایت قساوت بقتل آنان اقدام
میکردند (چنانکه مادر عمّار یاسر را ابو جهل با طرزي فجیع بکشت) عاقبت چنانکه در این آیۀ شریفه یاد شده وَ إِذْ یَمْکُرُ بِکَ
الَّذِینَ کَفَرُوا لِیُثْبِتُوكَ أَوْ یَقْتُلُوكَ أَوْ یُخْرِجُوكَ.. به خیال افتادند که با پیغمبر (ص) به مکر و بدسگالی بپردازند و او را باز دارند یا
در آنجا انجام یافت و مشرکان از اجتماع انصار براي بیعت « بیعت حرب » بکشند و یا اخراج کنند باین خیال بعد از عقبۀ دوم که
اطلاع یافتند سلاح برگرفتند و بسوي عقبه روي آوردند انصار به دستور پیغمبر (ص) پیش از رسیدن مشرکان متفرق شدند و در
لم اؤمر » پاسخ این درخواست که اگر دستور باشد متفرق نشوند و شمشیر بکشند و مشرکان را با زبان تیغ پاسخ گویند پیغمبر گفت
و آنان را به محاربه اذن نداد. « بذلک
اللّ ) به انتظار فرمان خدا
􀀀
در همان عقبه از پیغمبر (ص) درخواست کردند که با ایشان به مدینه روانه گردد پاسخ گفت (انتظر امر ه
میباشم.
مردان قریش، بدون استثناء، به عقبه رو نهادند حمزه و علی با شمشیر کشیده بر فراز عقبه ایستادند و حمزه بانک برداشت که هر
کس بخواهد از عقبه بگذرد از دم شمشیر خواهد گذشت قریش ناگزیر بازگشتند و بتعبیر ابو الفتوح رازي، در تفسیر خود، از ایمان
«.. بشکوهیدند و بترسیدند که کار رسول بلند شد » و بیعت انصار
و با خود گفتند اگر کار محمد بدین گونه پیش رود کار ما تباه است و چه بسا که یکی
112
خوانده « دار النّدوه » از بزرگان و شیوخ قریش بدین محمد در آید و روزگار بر ما سیاه گردد پس مجلس شوري را، که به نام
میشد، و در آنجا اشخاصی کمتر از سن چهل سال حق عضویت نمیداشتند، تشکیل دادند و چهل تن از مشایخ قریش مجتمع
گردیدند تا در این باره مشورتی کنند. آراء آنان مختلف شد:
یکی به گرفتن و بند نهادن و در خانه حبس کردن و آب و نان از سوراخی بوي رساندن راي داد تا بدین طریق به هلاکت رسد
شیخی نجدي (که در کلمات برخی از مؤرخان، و شاید در برخی از روایات نیز به نام ابلیس یاد شده و در آن جلسه جرح و تعدیل
آراء را متصدي گشته) فساد این رأي را تشریح، و بطلان و ردّ آن را توضیح داد.
دیگري رأي داده که پیغمبر را بگیرند و بر شتر بندند و در بیابان رها سازند تا هلاك گردد باز پیر مرد بر این رأي اعتراض کرده
است.
سیمی که به گفتۀ برخی ابو جهل بوده (و برخی گفتهاند خود شیخ این رأي را داده) گفته است بهتر آن که از هر قبیله یک تن
دعوت گردد دعوت شدگان با هم اجتماع کنند و از قبیلۀ بنی هاشم نیز یک تن در میان ایشان باشد و این اشخاص با هم بر محمد
هجوم آورند و او را بکشند تا خون او در میان همه قبایل عرب و قریش متفرق شود و بنی هاشم که از طایفۀ خودشان نیز یک تن
در این کار شرکت داشته نتوانند خون او را مطالبه کنند پس ناچار به گرفتن دیه قانع شوند و ما دو، بلکه ده، دیه به ایشان بپردازیم و
از این گرفتاري رهایی یابیم شیخ نجدي این رأي را (که به گفتۀ برخی این پیشنهاد از خود او بوده) تأیید کرد و همه آن را
71 از 305
پسندیدند.
پیغمبر (ص) چون از این مشاوره آگاه شد به مهاجرت دستور فرمود، و چنانکه در کتب مفصل آورده شده، شبی که ایشان کشتن او
را مصمّم بودند و بطور اجتماع به خانۀ آن حضرت وارد گردیدند و به انتظار تمام شدن شب براي تمام ساختن کار
113
دست بکار نشدند پیغمبر (ص) در حالی که علی علیه السلام در خوابگاه او خوابید از میان آن جمعیت کور باطن، خارج و بسوي
غار رهسپار و از آنجا، به تفصیلی که در سیر و تواریخ، و هم اخبار و احادیث گفته شده، به جانب مدینه روانه گردید.
به گفتۀ برخی، بر این که روز ورود حضرت به مدینه دوشنبه از ماه ربیع الاول بوده ارباب سیر را اتفاق است و فقط در این اختلاف
کردهاند که آن دوشنبه چه روزي از ماه ربیع الاول بوده پس برخی آن را اول و برخی دوم و برخی سیّم و برخی دوازدهم و برخی
سیزدهم از آن ماه دانستهاند.
در روضۀ کافی (بنا بنقل مجلسی) روایتی از علی بن الحسین (ع) در بارة چگونگی ورود پیغمبر (ص) به مدینه آورده شده که چون
بر تاریخ صدور احکامی اشتمال دارد خلاصۀ مضمونش در اینجا نقل میگردد. سعید بن مسبب که راوي این روایت میباشد چنین
گفته است:
از علی بن الحسین پرسیدم که علی را هنگام قبول اسلام چند سال بود؟ »
گفت ده سال داشت و او از همۀ مردم زودتر به اسلام در آمد و ایمان آورد و سه سال پیش از همه نماز میگزارد. نخستین نمازي
که با پیغمبر بگزارد نماز ظهر و آن در آن هنگام دو رکعت بود چه نمازها در مکه دو رکعت دو رکعت واجب گردید و علی با
پیغمبر (ص) در مدت ده سال دو رکعت دو رکعت نماز میگزارد.
پیغمبر (ص) هنگام مهاجرت به مدینه علی را براي انجام دادن کارهایی، که جز او دیگري از عهده بر نمیآمد، در مکه بگذاشت و »
در روز پنجشنبه، که نخستین روز از ماه ربیع الاول از سال سیزدهم بعثت بود، پیغمبر (ص) از مکه خارج و در ظهر روز دوازدهم از
نزول کرد و نماز ظهر را دو رکعت و عصر را نیز دو رکعت بگزارد و در آنجا به « قباء » همان ماه به مدینه وارد شد پس در محل
انتظار ورود علی اقامت گزید و نمازهاي یومیه را دو رکعت دو رکعت به جاي میآورد.
114
در آن مدت ده پانزده (به قولی دوازده) روز در خانۀ عمرو بن عوف منزل داشت تا علی (ع) برسید و در همان خانه وارد گردید »
بسوي بنی سالم بن عوف حرکت کرد و این روز روز جمعه و هنگام طلوع آفتاب بود چون به بنی سالم « قباء » پس از ورود علی از
رسید دور زمینی را خطی کشید و آن را مسجد قرار داد و قبله اشرا معین کرد و هنگام ظهر دو خطبه بخواند و نماز جمعه در همان
جا بگزارد و در همان روز با علی بسوي مدینه روان شد و بهر خانواده از انصار که میرسید مردم احترامش را به پاي میخاستند و
جلو شتر را باز گذارید او خود مأمور است و در آنجا که باید فرو » ورودش را به منزل خود درخواست میکردند و از میفرمود
میخوابد تا رسید بدین موضع که میبینی (پس علی بن الحسین با دست خود بدر مسجد پیغمبر (ص) آنجا که نماز جنائز در آنجا
خوانده میشود اشاره کرد) پس فرو خوابید. پیغمبر فرود آمد و ابو ایوب بار و بنه را برگرفت و به خانۀ خود برد پیغمبر (ص) و علی
پس از یکی دو «.. در آنجا میبودند تا مسجد پیغمبر و خانه براي او و علی ساخته شد و از خانۀ ابو ایوب به آن جا انتقال یافتند
خدیجه پیش از هجرت به غصه ..» سؤال و جواب دیگر علی بن الحسین (ع) در پاسخ سؤال دوم سعید این مضمون را گفته است
بمرد و ابو طالب یک سال پس از وي در گذشت پیغمبر (ص) از آن پیش آمد بسیار اندوهناك و از تعدي و تجاوز قریش بیمناك
از میان ستمگران « اخرج من القریۀ الظالم أهلها » و از ماندن در مکه ملول و غمناك بود تا از جانب خدا این فرمان شریف الهی
بیرون شو و به مدینه رو آور و براي قتال آماده باش نازل شد پیغمبر (ص) بموجب این فرمان الهی به مدینه مهاجرت کرد.
72 از 305
پرسیدم در چه زمانی نماز بدین وضع کنونی بر مردم واجب گردید گفت در مدینه هنگامی که دعوت آشکار و اسلام نیرومند و »
جهاد واجب گشت هفت رکعت بر نمازهاي روزانه افزوده شد. دو رکعت بر هر یک از ظهر و عصر و عشاء
115
«.. و یک رکعت بر نماز مغرب
بهر حال بنا به منقول از کتاب (مناقب) پیغمبر در سن پنجاه و سه سال روز دوشنبه از مکه خارج و پس از این که سه یا شش روز در
غار ماند به مدینه رهسپار و روز دوشنبه دوازدهم یا یازدهم ربیع الاول (که بعد آغاز این سال، از محرم بحساب آمده و مبدأ تاریخ
هجري از اول محرّم یعنی دو ماه و کسري پیش از هجرت واقعی قرار داده شده) نخست در چهار فرسنگی مدینه به محلی که به نام
خوانده میشده وارد و از قباء به گفتۀ برخی پس از تأسیس مسجد و توقف سه یا دوازده روز که جمعۀ همان هفته یا جمعه « قباء »
نماز جمعه اقامه « رانونا » بعد از آن بوده با علی علیه السلام که از مکه رسیده بوده است بسوي مدینه رهسپار شده و در بطن وادي
کرده است.
أیّها النّاس أفشوا السّلام و اطعموا الطّعام و صلوا الارحام » گفتهاند نخستین موعظهاي که پیغمبر در مدینه فرموده این چند جمله است
پیغمبر (ص) در روز ورود به مدینه براي نماز جمعه خطبهاي انشاء کرده است ««1» و صلّوا باللّیل و النّاس نیام تدخلوا الجنّۀ و السّلام
(به عقیدة برخی نخستین خطبهاي که در مدینه آن حضرت القاء کرده همان است) بی مناسبت نیست آن خطبه در اینجا آورده شود
براي بیان احکام فقهی نقلش، در این کتاب، ضرورت یابد « طریقیّت » چه بر فرض این که بر احکامی فقهی مشتمل نباشد تا بعنوان
به همرسانیده بدین معنی که القاء آن در نماز جمعه یکی از احکام شده و بتعبیر « موضوعیّت » چون خطبه، بطور عموم، عنوان
______________________________
1)- از تاریخ یعقوبی چنین ظاهر میشود که این کلمات در مکه صادر شده و اگر چنین باشد دلالت میکند بر این که حکم نماز )
شب در مکه: چنانکه پیش هم اشاره کردیم، صدور یافته بوده است.
یا بنی عبد المطلب افشوا السلام و صلوا » : اللّ علیه و آله و سلم و بنی عبد المطلب فقال
􀀀
یعقوبی چنین گفته است: و جمع صلّی ه
« الارحام و تهجّدوا و الناس نیام و اطعموا الطعام و اطیبوا الکلام تدخلوا الجنۀ بسلام
116
گردیده و « شرط انعقاد جمعه » ، و بتعبیر دیگر فقها ،« فلهذا صارت الخطبۀ شرطا فی انعقاد الجمعۀ » شیخ طبرسی پس از نقل خطبه
خصوص این خطبه، چنانکه از جنبۀ اصل انشاء و القاء، بحکم لزوم تأسّی، حکم وجوب را افاده کرده، از لحاظ اسلوب هم تأسی به
آن بلکه خواندن عین آن به استحباب محکوم است آوردن آن به جا و به مورد میباشد عین آن خطبه، بنا به منقول از مجمع البیان،
این است:
اللّ وحده لا
􀀀
الحمد للّه الّذي احمده و استعینه و استغفره و استهدیه و أومن به و لا اکفره و اعادي من یکفره و اشهد ان لا اله الّا ه »
شریک له و اشهد انّ محمّدا عبده و رسوله ارسله بالهدي و النّور و الموعظۀ علی فترة من الرّسل و قلّۀ من العلم و ضلالۀ من النّاس و
انقطاع من الزّمان و دنوّ من الساعۀ و قرب من الاجل.
اللّ من
􀀀
ما حذّرکم ه «1» اللّ فاحذروا
􀀀
اللّ و رسوله فقد رشد و من یعصها فقد غوي و فرط و ضلّ ضلالا بعیدا أوصیکم بتقوي ه
􀀀
من یطع ه »
اللّ ، لمن عمل به علی وجل و مخافۀ من ربّه، عون صدق علی ما تبغون من امر الآخرة. و من یصلح الّذي بینه و
􀀀
و انّ تقوي ه «2» نفسه
اللّ یکن له ذکرا فی عاجل امره و ذخرا فی ما بعد الموت حین یفتقر المرء
􀀀
اللّ فی امره فی السّرّ و العلانیۀ لا ینوي بذلک الّا وجه ه
􀀀
بین ه
ادِ 􀀀 اللّ رَؤُفٌ بِالْعِب
􀀀
اللّ نَفْسَهُ وَ هُ
􀀀
ا وَ بَیْنَهُ أَمَداً بَعِیداً. وَ یُحَذِّرُکُمُ هُ 􀀀 إلی ما قدّم و ما کان من سوي ذلک تَوَدُّ لَوْ أَنَّ بَیْنَه
______________________________
73 از 305
فانّه خیر ما اوصی به المسلم المسلم ان یحضّه علی الآخرة و ان » 1)- در تاریخ طبري پس از این کلمه این جمله آورده شده است )
«.. اللّ فاحذروا
􀀀
یامره بتقوي ه
آورده « من نفسه » پس از کلمۀ «. اللّ
􀀀
و لا افضل من ذلک نصیحۀ و لا افضل من ذلک ذکرا، و ان تقوي ه » 2)- در تاریخ طبري جملۀ )
شده است.
117
اللّ فی عاجل امره و آجله
􀀀
بِظَلّ لِلْعَبِیدِ. فاتّقوا ه
􀀀
ا أَنَا امٍ 􀀀 ا یُبَدَّلُ الْقَوْلُ لَدَيَّ وَ م 􀀀 و الّذي صدّق قوله و نجّز وعده لا خلف لذلک فانه یقول م
«1» اللّ یوقّی مقته و
􀀀
ازَ فَوْزاً عَظِیماً و انّ تقوي ه 􀀀 اللّ فَقَدْ ف
􀀀
اتِهِ وَ یُعْظِمْ لَهُ أَجْراً و من یتّق ه 􀀀 اللّ یُکَفِّرْ عَنْهُ سَیِّئ
􀀀
فی السّرّ و العلانیۀ فانّه مَنْ یَتَّقِ هَ
اللّ فقد
􀀀
اللّ یبیضّ الوجوه و یرضی الرّبّ و یرفع الدّرجۀ خذوا بحظّکم و لا تفرّطوا فی جنب ه
􀀀
عقوبته و یوقّی سخطه. و انّ تقوي ه
جاهِدُوا فِی 􀀀 اللّ إلیکم و عادوا اعدائه وَ
􀀀
اللّ کتابه و نهج لکم سبیله لیعلم الّذین صدقوا و یعلم الکاذبین فاحسنوا کما احسن ه
􀀀
علّمکم ه
ادِهِ. 􀀀 اللّ حَقَّ جِه
􀀀
هِ
اللّ و
􀀀
باللّ فاکثروا ذکر ه
􀀀
ی مَنْ حَیَّ عَنْ بَیِّنَۀٍ و لا حول و لا قوة الا ه 􀀀 سَمّ الْمُسْلِمِینَ- لِیَهْلِکَ مَنْ هَلَکَ عَنْ بَیِّنَۀٍ وَ یَحْی
اکُم 􀀀 اکُمْ و 􀀀 هُوَ اجْتَب
اللّ
􀀀
اللّ ما بینه و بین النّاس، ذلک بأنّ ه
􀀀
اللّ یکفه ه
􀀀
لما بعد الموت فانّه من یصلح ما بینه و بین ه «2» اعملوا انه خیر عن الدّنیا و ما فیها
««3» باللّ العلی العظیم
􀀀
اللّ اکبر و لا حول و لا قوّة ه
􀀀
یقضی الحقّ علی النّاس و لا یقضون علیه، و یملک من النّاس و لا یملکون منه ه
______________________________
« و یوقی عقوبته » 1)- طبري )
در تاریخ طبري نیست. « انه.. و ما فیها » 2)- جملۀ )
3)- ابن هشام در سیرة خود نخستین خطبۀ مدینه را بدین گونه (پس از حمد و ثناء الهی) آورده است: )
اللّ لیصعقنّ احدکم ثمّ لیدعنّ غنمه لیس لها راع، ثمّ لیقولنّ له ربّه، لیس له ترجمان و
􀀀
امّا بعد أیّها الناس فقدّموا لأنفسکم، تعلّمنّ و ه »
لا صاحب یحجبه دونه:
أ لم یاتک رسولی فبلغک؟ و آتیتک مالا و افضلت علیک؟ فما قدّمت لنفسک؟ فلینظرنّ یمینا و شمالا فلا یري شیئا ثم لینظرنّ قدّامه
فلا یري غیر جهنّم فمن استطاع ان یقی وجهه من النار و لو بشفّۀ من ثمرة فلیفعل و من لم یجد فبکلمۀ طیّبۀ فانّه تجزي الحسنۀ عشر
اول خطبۀ » همین خطبه را بعنوان «.. امتاع الاسماع » مقریزي نیز در کتاب « اللّ و برکاته
􀀀
أمثالها إلی ضعف. و السّلام علیکم و رحمۀ ه
آورده است. «.. خطبها انه قام فیهم
118
در دومین خطبهاي که در مدینه انشاء و انشاد فرموده نسبت به قرآن مجید که نخستین مدرك استنباط احکام اسلامی و مهمترین
ادله و اصول استناد فقهی است توصیه و تأکید فرموده از این رو عین آن نیز در اینجا آورده میشود:
اللّ فلا مضلّ له و من یضلله فلا هادي له. و
􀀀
باللّ من شرور أنفسنا و سیّئات اعمالنا من یهده ه
􀀀
انّ الحمد للّه احمده و استعینه. نعوذ ه »
اللّ فی قلبه و ادخله فی الاسلام بعد الکفر، و
􀀀
اللّ قد افلح من زیّنه ه
􀀀
اللّ وحده لا شریک له، انّ احسن الحدیث کتاب ه
􀀀
اشهد ان لا اله الّا ه
اللّ
􀀀
اللّ من کلّ قلوبکم، و لا تملّوا کلام ه
􀀀
اللّ ، احبّوا ه
􀀀
اختاره علی ما سواه من احادیث النّاس، انّه احسن الحدیث، و ابلغه، احبّوا ما احبّ ه
اللّ یختار و یصطفی فقد سمّاه خیرته من الاعمال و مصطفاه من العباد و الصالح
􀀀
و ذکره و لا تقس عنه قلوبکم فانّه من کلّ ما یخلق ه
اللّ صالح ما
􀀀
اللّ و لا تشرکوا به شیئا و اتّقوه حقّ تقاته و اصدقوا ه
􀀀
من الحدیث و من کلّ ما أوتی النّاس الحلال و الحرام فاعبدوا ه
« اللّ یغضب ان ینکث عهده و السّلام
􀀀
اللّ بینکم انّ ه
􀀀
تقولون بأفواهکم و تحابّوا بروح ه
119
74 از 305
احکام صادره در مدینه
بطور کلی، به استثناي چند حکمی که قبل از هجرت در مکه صدور یافته و به استثناي معدودي از آنها که شاید سال فتح مکه در
مکه صادر گردیده باشد، کلیۀ احکام فقهی در مدینه تشریع شده و باید از مراجعه و مطالعه وقائع این چند سال که در خلال هجرت
و رحلت بوده است زمان و سائر مناسبات آنها بدست آید لیکن چنانکه بارها تصریح و اشاره شده جز اندکی از احکام که زمان
خاص و مناسبات مخصوص آنها معلوم است بقیه چنین نیست پس در اینجا نخست همان گونه احکام یاد میگردد و از آن پس
تمام آیات مدنی که به احکام فقهی مربوط است آورده میشود.
حکم دیه و قصاص
اشاره
در همان سال اول از هجرت و شاید اوائل آن سال، براي جلوگیري از وقوع اختلاف میان انصار و مهاجران، به دستور پیغمبر (ص)
موادعه و قراردادي تنظیم شده که بموجب مندرجات آن بین خود مسلمین و هم میان ایشان و یهود اطراف مدینه معاهده واقع
گردیده است. این معاهده مبنی بر این است که یهود بر دین خود باقی و مالک مال خود باشند و در برابر این مساعدت شرائطی را
بر عهده گیرند.
مفصّل و غالب آن از موضوع بحث ما خارج است. « موادعه » آن معاهده نامه یا
در طی آن عهدنامه چند فقره از اصول احکام اسلامی اندراج یافته که آن فقرات،
120
:«1» استخراج و در این مقام یاد میگردد
پس از این که در آن قرارداد نوشته شده است که: پیروان اسلام امّت واحده هستند و باید بر خلاف شخص یاغی، ظالم و مفسد
و انّ أیدیهم علیه جمیعا، و لو کان ولد احدهم، و لا یقتل مؤمن ..» آثم، قیام و اقدام کنند این عبارت در آن مندرج گشته است
اللّ واحدة یجیر علیهم ادناهم، و انّ المؤمنین بعضهم موالی بعض دون النّاس..، و
􀀀
مؤمنا فی کافر و لا ینصر کافرا علی مؤمن، و انّ ذمّۀ ه
«.. اللّ الّا علی سواء و عدل بینهم
􀀀
انّ سلم المؤمنین واحدة، لا یسالم مؤمن دون مؤمن فی قتال فی سبیل ه
آیاتی که « و انّ من اعتبط مؤمنا قتلا عن بیّنۀ فانّه قود به، الّا ان یرضی ولیّ المقتول و انّ المؤمنین علیه کافّۀ و لا یحلّ لهم الّا قیام علیه
مدتی پیش از این موادعه صدور « بطور یقین » وارد شده و از لحاظ زمان برخی از آنها « دیه » و « قصاص » و « ولیّ دم » در بارة بیان
یافته و برخی دیگر بحسب ظاهر در حدود زمان آن صادر گشته در اینجا آورده میشود:
إِلّ بِالْحَقِّ وَ مَنْ قُتِلَ مَظْلُوماً
􀀀
اللّ ا
􀀀
ا تَقْتُلُوا النَّفْسَ الَّتِی حَرَّمَ هُ 􀀀 بنی اسرائیل- که از سورههاي مکیه است) وَ ل ) « الاسراء » -1 آیۀ 35 از سورة
ا یُسْرِفْ فِی الْقَتْلِ.. 􀀀 طاناً فَل 􀀀 ا لِوَلِیِّهِ سُلْ 􀀀 فَقَدْ جَعَلْن
2 -
ۀ
ی
آ
173 ز
ا
ة
ر
و
س
ه
ر
ق
ب
ل
ا
(
ه
یّ ن
د
م
ت
س
ا
)
______________________________
1)- احکامی دیگر نیز در این صحیفۀ معاهده، نام برده شده که چون بهمان زمان و همان معاهده اختصاص داشته و براي احکام )
فقهی عام. مدرك نیست یاد کردن آنها در اینجا بی مورد مینمود.
75 از 305
121
اعٌ􀀀 ی فَمَنْ عُفِیَ لَهُ مِنْ أَخِیهِ شَیْءٌ فَاتِّب 􀀀 ی بِالْأُنْث 􀀀 ی: الْحُرُّ بِالْحُرِّ وَ الْعَبْدُ بِالْعَبْدِ وَ الْأُنْث 􀀀 ص اصُ فِی الْقَتْل 􀀀 ا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُتِبَ عَلَیْکُمُ الْقِ 􀀀ی
ا􀀀 اةٌ ی 􀀀 صاصِ حَی 􀀀 ذابٌ أَلِیمٌ وَ لَکُمْ فِی الْقِ 􀀀 ذلِکَ فَلَهُ عَ 􀀀 ي بَعْدَ 􀀀 ذلِکَ تَخْفِیفٌ مِنْ رَبِّکُمْ وَ رَحْمَ ۀٌ فَمَنِ اعْتَد 􀀀 سانٍ. 􀀀 اءٌ إِلَیْهِ بِإِحْ 􀀀 بِالْمَعْرُوفِ وَ أَد
إِلّ خَطَأً وَ مَنْ قَتَلَ مُؤْمِناً خَطَأً
􀀀
کانَ لِمُؤْمِنٍ أَنْ یَقْتُلَ مُؤْمِناً ا 􀀀 ا 􀀀 مدنی است) وَ م ) « النّساء » -3 آیۀ 94 از سورة « ابِ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ 􀀀 أُولِی الْأَلْب
کانَ مِنْ قَوْمٍ 􀀀 کانَ مِنْ قَوْمٍ عَدُوٍّ لَکُمْ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَتَحْرِیرُ رَقَبَۀٍ مُؤْمِنَۀٍ وَ إِنْ 􀀀 إِلّ أَنْ یَصَّدَّقُوا فَإِنْ
􀀀
ی أَهْلِهِ ا 􀀀 فَتَحْرِیرُ رَقَبَۀٍ مُؤْمِنَۀٍ وَ دِیَۀٌ مُسَلَّمَۀٌ إِل
اللّ عَلِیماً
􀀀
کانَ هُ 􀀀 اللّ وَ
􀀀
ابِعَیْنِ تَوْبَۀً مِنَ هِ 􀀀 امُ شَ هْرَیْنِ مُتَت 􀀀 ی أَهْلِهِ وَ تَحْرِیرُ رَقَبَۀٍ مُؤْمِنَۀٍ فَمَنْ لَمْ یَجِ دْ فَصِ ی 􀀀 اقٌ فَدِیَۀٌ مُسَلَّمَۀٌ إِل 􀀀 بَیْنَکُمْ وَ بَیْنَهُمْ مِیث
آیۀ 35 از سورة المائده « ذاباً عَظِیماً 􀀀 اللّ عَلَیْهِ وَ لَعَنَهُ وَ أَعَدَّ لَهُ عَ
􀀀
ا وَ غَضِبَ هُ 􀀀 خالِداً فِیه 􀀀 زاؤُهُ جَهَنَّمُ 􀀀 حَکِیماً وَ مَنْ یَقْتُلْ مُؤْمِناً مُتَعَمِّداً فَجَ
النّ جَمِیعاً وَ مَنْ
􀀀
ما قَتَلَ اسَ 􀀀 سادٍ فِی الْأَرْضِ فَکَأَنَّ 􀀀 رائِیلَ أَنَّهُ مَنْ قَتَلَ نَفْساً بِغَیْرِ نَفْسٍ أَوْ فَ 􀀀 ی بَنِی إِسْ 􀀀 ا عَل 􀀀 ذلِکَ کَتَبْن 􀀀 (مدنی است).. مِنْ أَجْلِ
النّ جَمِیعاً.
􀀀
ما أَحْیَا اسَ 􀀀 ا فَکَأَنَّ 􀀀 اه 􀀀 أَحْی
ا􀀀 إِلّ بِالْحَقِّ وَ ل
􀀀
اللّ ا
􀀀
ا یَقْتُلُونَ النَّفْسَ الَّتِی حَرَّمَ هُ 􀀀 هاً آخَرَ وَ ل 􀀀 اللّ إِل
􀀀
ا یَدْعُونَ مَعَ هِ 􀀀 -5 آیۀ 86 از سورة 25 (الفرقان) (مکّی است) وَ الَّذِینَ ل
امَۀِ.. 􀀀 ذابُ یَوْمَ الْقِی 􀀀 ضاعَفْ لَهُ الْعَ 􀀀 اماً یُ 􀀀 ذلِکَ یَلْقَ أَث 􀀀 یَزْنُونَ وَ مَنْ یَفْعَلْ
واحِشَ 􀀀 ا تَقْرَبُوا الْفَ 􀀀 آیۀ 152 از سورة 6 (الانعام) (مکّی است) وَ ل
122
إِلّ بِالْحَقِّ.
􀀀
اللّ ا
􀀀
ا تَقْتُلُوا النَّفْسَ الَّتِی حَرَّمَ هُ 􀀀 ا بَطَنَ وَ ل 􀀀 ا وَ م 􀀀 ا ظَهَرَ مِنْه 􀀀م
این شش آیه که در اینجا آورده شده گر چه سه آیۀ نخست باین مورد، یعنی ببیان دیه و قصاص، مربوط است نه سه آیۀ اخیر لیکن
در اینجا سه آیۀ اخیر نیز آورده شد تا راجع بحکم قتل، بطور کلی، آن چه بنظر میرسد، بر وجه اجمال، در این موضع بیان شود.
در بارة قتل باید امور زیر دانسته شود:
-1 اعراب جاهلی نسبت باین موضوع چه معمول میداشتهاند؟
-2 این موضوع در دین یهود، که در جزیرة العرب ساکن و با عرب حجاز مجاور و معاشر بودهاند، چه حکمی داشته است؟
-3 دین اسلام در بارة قتل چه دستوري داده و از آیاتی که در این باره وارد شده چه استفاده میشود؟
در قسمت نخست آن چه از مواضع متفرقه، در طی مطالعات بسیار، بدست میآید اینست که عرب جاهلی در مرحلۀ نخست و تا حد
امکان به قصاص توجه میداشته و چون از آن نومید میشده بدیه قناعت میکرده است لیکن حد قصاص و هم قدر دیه و شاید طرز
این دو نیز باختلاف اوضاع و احوال و قدرت و ضعف قبائل، اختلاف و تفاوت پیدا میکرده است.
اعراب چون حکومت واحدة مرکزي و قانونی واحد که بر همه حاکم باشد نمیداشتهاند بلکه طایفه طایفه و قبیله قبیله زندگی
میکردهاند این افخاذ و بطون یا قبائل و شعوب به اعتبار افراد قوم و قبیلۀ خود وضعی میداشته و به اعتبار قبائل دیگر حالی دیگر
براي آنها میبوده است: راجع بقتل بحسب معمول اگر فردي از افراد قبیلهاي یکی از افراد قبیلهاي دیگر را بقتل میرسانده قانونی که
تکلیف همه را نسبت باین پیش آمد، قطعی و مسلم کند در میان نبوده و یا اگر میبوده مورد عمل
123
نمیشده بلکه متداول و متعارف این بوده که، بحکم عصبیت، طایفۀ قاتل از او حمایت و پشتیبانی میکرده و او را براي قصاص به
طائفه مقتول تسلیم نمیکردهاند همین عصبیت در طایفه مقتول نیز میبوده و بر اثر این، حمایت اشتداد مییافته و در نتیجه بر اثر
و بسا که سالهایی متمادي این «1» یک قتل که از روي جهل و نادانی پیش آمده بوده میان دو قبیله کار به مقاتله میانجامیده است
کشت و کشتار و خونریزي ادامه مییافته تا هر دو قبیله ضعیف میگشته و با هم بطور موقت سازش میکردهاند و در این میان اگر
76 از 305
از طایفۀ مقتول کسی به قاتل یا یکی از منسوبان نزدیک او دست مییافته و او را میکشته دوباره مطلب از سر شروع میشده و مطلع
تجدید میگردیده و در حقیقت، افراط و اسراف در خونریزي بعمل میآمده است.
شاید به ندرت هم اتفاق افتاده باشد که قبیله قاتل به واسطۀ ضعف و زبونی ناچار شده باشند قاتل را براي قصاص تسلیم کنند. و هم
اگر اتفاق میافتاده است که طایفۀ مقتول شخص قاتل را بدست میآورده و بطور غفلت یا با اطلاع او را بقتل میرساندهاند قانع
میبوده و کشتن او را براي قصاص کافی میدانسته و شاید با قبیلۀ قاتل کاري نمیداشتهاند لیکن قبیلۀ قاتل باز قاتل را مقتول خود
دانسته و مدّعی علیه عنوان مدّعی پیدا میکرده است.
برخی از اوقات که قبیلۀ مقتول، قوي بوده از همان ابتداء به کشتن تنهاي قاتل اکتفا نمیداشته یعنی گر چه طایفۀ قاتل حاضر
میشدهاند که شخص قاتل را تسلیم کنند
______________________________
1)- بلکه به گفتۀ زجّ اج براي یک لطمه و تپانچه که فردي از یک قبیله بر دیگري از قبیلۀ دیگر میزده کار به مقاتله میانجامیده )
اللّ أَلَّفَ بَیْنَهُمْ.. چنین گفته است. قال الزجّاج و هذا من الآیات العظام و
􀀀
کِنَّ هَ 􀀀 است. مجلسی (در باب نوادر غزوات) در ذیل آیۀ.. وَ ل
ذلک ان النّبی (ص) بعت إلی قوم أنفسهم شدیدة بحیث لو لطم رجل من قبیلۀ لطمۀ قاتل عنه قبیلته فالّف الایمان بین قلوبهم حتی
«.. قاتل الرجل اباه و اخاه و ابنه
124
.«1» باز هم قبیلۀ صاحب خون به کشتن تنهاي قاتل قانع نمیشده است
اسلام براي جلوگیري از این اسراف و افراط در نخستین آیه که در اینجا آورده شد و شاید نخستین آیهاي باشد که در این موضوع
در مکه صدور یافته، قتل را بر دو گونه قرار داده: قتل بحق و قتل به ناحق آنگاه مقتول را به مظلوم و غیر مظلوم منقسم ساخته و
براي مقتول مظلوم بغیر حق، ولیّ معین کرده و او را از اسراف در قتل به وسیلۀ نهی صریح باز داشته است.
در بارة شأن نزول آیۀ دوم دو قول نقل شده که تا اندازهاي به آن چه گفتیم اشعار دارد: ابو الفتوح رازي آن دو قول را چنین آورده
است.
______________________________
هم « محرّق » 1)- در این زمینه قضایا زیاد است از باب نمونه قضیۀ عمرو بن هند که، به قولی، چون بنی تمیمرا سوزانده به نام )
عمرو بن هند را برادري بود که در قبیلۀ بنی تمیم شیر خورده و در آنجا بوده روزي هنگام » : خوانده شده در اینجا یاد میگردد
شکار به شتري چند که متعلق به مردي از بنی تمیم بوده برخورد میکند در میان آنها ناقهاي زیبا نظرش را جلب میکند پس تیري
به حیوان میزند و او را عقر (پی) میکند صاحب شتر چون بر واقعه آگاه میشود برادر عمرو را میکشد. عمرو نذر میکند که
صد نفر از بنی تمیم به جاي برادر خود بکشد پس برایشان میتازد و همۀ کسانی را که بر ایشان دست مییابد اسیر میگیرد آنگاه
بر پشتهاي برمیآید و سوگند یاد میکند که آن قدر از ایشان بکشد که خون به زمین پشته برسد!! و ایشان را بسوزاند پس به او
میگویند با این طرز کشتار که دستور دادهاي بنی- تمیمرا از زمین نابود میسازي این شفاعت باین اندازه در او اثر میکند که با
سوگند میگوید تا صد نفر از بزرگان ایشان را نیاورید که به جاي برادرم بکشم دست از کشتار بر نمیدارم. با تفحص زیاد 99 تن
بدست آوردند دستور داد در زمین گودي کردند و همۀ فراوان در آن ریختند و آنها را آتش زدند و آن بیچارگان را یکی بعد از
دیگري در میان آتش افکندند!! در این میان سواري از آن نواحی میگذشت از دور دود را دید و بوي گوشت به مشامش رسید به
گمان این که طعامی براي مردم میپزند آن راه را پیش گرفت و چون به آن جا رسید و دید آن چه دید بسیار متأثر گردید. عمرو
گفت ببینید این مرد کیست؟
77 از 305
او را گرفتند و به نزد عمرو بردند از او پرسید از چه قبیلهاي هستی معلوم شد او نیز از بنی تمیم میباشد چون عمرو براي صد نفر نذر
کرده بود و یکی کسر داشت دستور داد او را نیز در آتش افکندند تا نذرش کامل گردد و صد نفر تمام به جاي یک تن، پس از
آن همه کشتار، کشته و سوزانده شوند!! این نمونهایست از اسراف و افراط که، در عرب جاهلی، قوي نسبت به ضعیف روا میداشته
است.
125
مفسران خلاف کردند: شعبی و کلبی و مقاتل گفتند سبب نزول آیه آن بود که جماعتی را در جاهلیت پیش از اسلام به روزگاري »
اندك، از میان کارزاري افتاد و کشتگان و مجروحان از هر دو، گروه پدید آمدند. چون رسول علیه السلام آمد به حکومت پیش او
آمدند تا چه باید کردن خداي تعالی این آیه را فرستاد. سعید جبیر گفت سبب نزول آن بود که دو قبیله بودند: یکی اوس یکی
خزرج از میان ایشان قتالی افتاد و یکی از یکی قویتر بود اقویاء ضعفا را گفتند ما بهر بندهاي آزادي را بکشیم و بهر زنی مردي را و
.« صاصُ.. الآیۀ 􀀀 بهر مردي دو مرد را خداي تعالی این آیه را فرستاد که کُتِبَ عَلَیْکُمُ الْقِ
میباشد و فرض قصاص با « فرض » بمعنی « کتب » که به اتفاق مفسّران » باز در ذیل وجوهی که براي جواب از اشکالی باین خلاصه
ا􀀀 طاناً فَل 􀀀 ا لِوَلِیِّهِ سُلْ 􀀀 گفته، و در یکی از آنها آیۀ فَقَدْ جَعَلْن ،« اختیاري که براي گرفتن دیه یا عفو قاتل، بولیّ دم داده شده منافات دارد
یُسْرِفْ فِی الْقَتْلِ را متذکر گشته، چنین آورده است:
ص اصِ 􀀀 وَ لَکُمْ فِی الْقِ » و همو در ذیل جملۀ « پس مراد حجر اولیاء مقتول است علی القصاص بمقتولهم لقاتله دون غیره من البرءاء
که آیۀ 174 از سورة البقرة میباشد، چنین آورده است: « اةٌ 􀀀 حَی
و سدّي گفت مراد آن است که در قصاص حیاة است یعنی پیش از اسلام به یک مرد ده مرد را بکشتندي به گزاف، گفت من .»
.« قصاص نهادم به سویّه تا بنفس بیشتر از نفس نکشند. پس این قضیه موجب آن بود که در قصاص حیاة باشد
لیکن مقدار آن شاید ثابت «1» پس موضوع قصاص بیگمان در عرب، اصلی ثابت داشته. دیه نیز در زمان جاهلیت معمول بوده
نبوده و بهر حال شاید چنانکه قصاص را در
______________________________
بلوغ الارب) ) « و کانوا یاخذون فی دیۀ النفس مائۀ ابل » -(1)
126
جاهلیت بر قصاص در اسلام، از لحاظ کمّیّت، فزونی بوده دیه نیز در جاهلیان از صد شتر یا هزار دینار که در اسلام معین گردیده
«1» بیشتر میبوده است
______________________________
1)- در اسلام در بارة دیه از جهاتی چند اقوالی مختلف میباشد فی المثل اختلاف است که جنس آن چه باشد و آیا تغلیظ باید )
بعمل آید یا تخفیف و آیا حالّ است یا مؤجّل؟ و آیا اگر مؤجّل باشد یک سال است یا سه سال؟ و آیا دیۀ ذّمی هم چون دیۀ مسلم
است یا نیم یا ثلث آن؟
اما دیت به نزدیک ما شش جنس باشد شتر و » : کانَ لِمُؤْمِنٍ چنین آورده است 􀀀 ا 􀀀 وَ م « النّساء » ابو الفتوح در ذیل تفسیر آیۀ 94 از سورة
گاو و گوسفند و زر و سیم و حلّه: اگر مرد اهل گاو باشد دویست گاو و اگر از اهل گوسفند باشد هزار گوسفند و اگر از اهل زر
باشد هزار دینار و اگر اهل درم باشد ده هزار درم و اگر از اهل حله باشد دویست حله و این قول ابو یوسف و محمد بن الحسن
است و احمد بن حنبل الا آن است که ایشان از گوسفند دو هزار گفتند و ابو حنیفه گفت: اصل او سه است: زر، درم و شتر الا
آنست که گفت: مخیّر باشد و اعواز شرط نکرد. و شافعی را دو قول است: در قدیم گفت: صد شتر اگر نیابند یا هزار دینار یا
78 از 305
دوازده هزار درم و شتر فاضلتر باشد و قولی دیگر آنست که در جدید گفت: صد شتر باید اگر نیابد انتقال کند با بهایش چندان که
بر آید. و در روایت بعضی از اصحاب ما از درم دوازده هزار آمده است.
آن که در تغلیظ و تخفیف آن خلاف کردند و دیت عمد به تغلیظ ستانند: اگر زر باشد هزار دینار سرخ و اگر شتر باشد صد شتر »
تمام سال. و شافعی گفت در قتل عمد و شبیه عمد دیت بر سه ثلث باشد: سی حقّه و آن سه ساله باشد در چهارم شده، که مستحق
رکوب باشد، سی جذعه و آن پنج ساله باشد و چهل خلفه و آن آبستن باشد فی بطونها أولادها و محمد بن الحسن هم این گفت و
ابو حنیفه و ابو یوسف و ثوري گفتند از چهار ربع باشد: ربعی بیست و پنج بود بنت مخاض و آن یک ساله باشد و بیست و پنج بنت
و دیت عمد به نزدیک ما حال باشد و به نزدیک بیشتر اصحاب » لبون و آن دو ساله باشد و بیست و پنج حقه و بیست و پنج جذعه
ما، و بعضی اصحاب گفتند: یک سال از او بستانند و شافعی چنان گفت که قول اول ما است که حال باشد و ابو حنیفه گفت:
.« سه سال ستانند
و مالک گفت: قصاص واجب باشد در » : را ذکر کرده و در آخر این قسمت گفته است « شبیه الخطا » آنگاه اختلاف در دیۀ عمد
اما » : پس از آن دیت قتل خطا و اختلافات آن را نقل کرده و از آن پس گفته است «. و دیت نبود ،« عمد » چنانکه در « شبیه العمد »
دیت اهل ذمه، بهري گفتند: که چون دیۀ مسلمانان است و این روایت کردهاند از.. و این مذهب ابو حنیفه است و اصحاب او. و
بعضی دیگر گفتند: نیمۀ دیت مسلمان باشد و این روایت از.. و بعضی دیگر گفتند بر ثلث دیۀ مسلمان باشد و این قول سعید بن
المسیّب است و مذهب شافعی و اسحاق و ابو ثور. و احمد بن حنبل گفت: اگر قتل عمد باشد مانند دیۀ مسلمان باشد و اگر خطا بود
نیمۀ دیت مسلمان. و معاهد و مستأمن و ذمی یک معنی دارد، و به نزدیک ما هشتصد درم باشد و فرقی نبود میان اهل کتاب، اعنی
جهودان و ترسایان، و میان گبرکان در این باب به نزدیک ما که دیت هر یک از ایشان هشتصد درم باشد و مذهب شافعی و مالک
با مذهب ما موافق است در این باب. و عمر عبد العزیز گفت: دیت او نیمۀ دیت مسلمان باشد چنانکه در اهل کتاب گفت. و ابو
«. حنیفه گفت: دیت او چون دیت مسلمان باشد
127
که در طیّ آیۀ 173 از سورة البقره میباشد، و در اینجا آورده شده، چنین گفته ،« اعٌ بِالْمَعْرُوفِ 􀀀 فَاتِّب » ابو الفتوح، در ذیل تفسیر جملۀ
« من زاد بعیرا فی ابل الدّیات و فرائضها فمن امر الجاهلیۀ » : و ستاننده زیادت نخواهد بیانش حدیث رسول علیه السلام گفت ..» است
«. گفت هر که یک شتر بیفزاید در دیات و فرائض او از کار جاهلیت باشد
..» : که آیۀ 173 از سورة البقره به آن ختم میشود، چنین آورده است ،« ذابٌ أَلِیمٌ 􀀀 ذلِکَ فَلَهُ عَ 􀀀 ي بَعْدَ 􀀀 فَمَنِ اعْتَد » باز همو در ذیل تفسیر
حسن بصري گفت: سبب آن بود که در جاهلیت چون کسی کسی را به کشتی به حمایت قبیله منیع شدي ایشان دیه بدادندي اینان
.« امان دادندي بعد از قبول دیه چون ایمن شدي از آنجا بیامدندي او را بکشتندي و دیه بینداختندي خداي تعالی بر آن تهدید کرد
در قسمت دوم یعنی حکم آن در یهود و نصاري چنانکه از مواضع متفرق استفاده میشود یهود از لحاظ عمل کم و بیش با آن چه
از عمل مشرکان و جاهلیان نقل شد توافق میداشتهاند یعنی کیفیّت و کمّیّت قصاص و دیه در میان ایشان تابع قوّت و ضعف
128
طوایف آنان میبوده و بر اثر تغییر و تبدیل قوت و ضعف، تغییر و تبدیل مییافته است لیکن از لحاظ حکم ناگزیر در توراة میزانی
عادلانه و ثابت براي آن مقدّر و مقرّر بوده است.
اما این که در عمل کم و بیش مانند اهل جاهلیت بودهاند. در تواریخ و احادیث مواردي دیده میشود که بر آن اشعار دارد. از جمله
بیضاوي گفته است. روایت شده که احبار و دانشمندان یهود با خود گفتند: برویم و با » مجلسی قسمتی را بدین مضمون آورده است
محمد ملاقات کنیم شاید او را از دینش برگردانیم پس به ملاقاتش رفتند و گفتند: تو میدانی ما دانشمندان یهود هستیم و اگر ما ترا
79 از 305
پیرو شویم همۀ یهود از تو پیروي خواهند کرد. میان ما و میان قوم ما دشمنی و خصومت رخ داده تو به سود ما و به زیان ایشان
جاهِلِیَّۀِ یَبْغُونَ؟!! گفته شده که این 􀀀 حکم کن تا به تو ایمان آوریم و به دینت بگرویم پیغمبر اباء کرد و این آیه فرود آمد أَ فَحُکْمَ الْ
آیه در بارة بنی قریظه و بنی نضیر نازل گردیده که از پیغمبر خواستند تا او در بارة حکم قتل به تفاضلی که حکم جاهلیت بود،
«. حکم کند
باز مجلسی از طبرسی از حضرت باقر علیه السلام و از جمعی از مفسران قضیهاي نقل کرده که به خوبی میرساند که میان یهود از
لحاظ عمل، تفاضل در قصاص متداول بوده است. این قضیه را نیز ابو الفتوح در ذیل آیۀ 46 از سورة پنجم (المائدة) در تفسیر خود
آورده که عینا در اینجا نقل میشود.
اصل قضیه این بوده که:
دو کس از اشراف و معروفان اهل خیبر زنا کردند و ایشان محصن بودند و در توراة حکم ایشان رجم بود و ایشان را نمیبایست »
رجم کنند ایشان را براي حرمت و شرفشان و طمع داشتند که در شرع رسول (ص) آن را تخفیف باشد و اهل خیبر را با رسول حرب
بود کس فرستادند به جهودان بنی قریظه و بنی نضیر و گفتند ما را حادثهاي
129
«.. باشد و میخواهیم که از محمد فتوي پرسیم اکنون شما را با او صلح است این کسان ما را آنجا براي تا این مسأله بپرسند
آن قوم را خوش نیامد، و قبول نکردند رسول » را معین کرده و « رجم » آنگاه آنان به حضور پیغمبر مشرف شده و آن حضرت
«.. گفت: از من قبول نکنی و در کتاب شما رجم است گفتند: نیست
پیغمبر (ص) ابن صوریا را که اعلم دانشمندان جهود بود به حکمیت پیشنهاد کرد به پذیرفتند و او را از خیبر بیاوردند پیغمبر (ص)
تو پسر صوریایی؟ گفت: آري. » : گفت
آنگاه او را بر راست گویی سوگند داد و این حکم را از « گفت: تو توراة را از همه جهودان به بدانی؟ گفت: ایشان چنین میگویند
او را ملامت کردند و گفتند: شرط است این که » توراة از وي بپرسید و حکم رجم و سبب عمل نکردن یهود را به آن بگفت. یهود
گفت آن سوگند که محمد بر من داد روا نداشتم آن را خلاف کردن و ترسیدم که » و او «.. تو کردي کشف اسرار و هتک استار
«.. خداي تعالی مرا به تعجیل عقوبت کند
ایمان آورد و جهودان در افتادند و او را دشنام » در آخر ابن صوریا پس از پرسشهایی چند و شنیدن پاسخ آنها اسلام اختیار کرد و
قضیۀ حکم رجم در اینجا خاتمه مییابد. از اینجا موضوع حکم قصاص قتل به میان میآید و در این زمینه عبارت ابو « دادن گرفتند
چون خواستند تا برخیزند بنو قریضه در بنی النظیر آویختند و گفتند یا محمد اینان برادران مایند پدران ما ..» الفتوح چنین است
یکیاند و دین ما یکیست چرا باید تا اگر ایشان از ما یکی را بکشند انصاف ما ندهند و ما را تمکین قصاص نکنند دیت دهند هفتاد
وسق خرما و اگر ما از ایشان کسی را بکشیم قصاص خواهند از ما و اگر دیه دهیم مضاعف بستانند صد و چهل وسق خرما و اگر ما
از ایشان مردي را کشیم از ما دو مرد کشند
130
و اگر ما از ایشان زنی کشیم به قصاص مردي کشند از ما و اگر ما بندهاي را کشیم ما ایشان از ما آزادي کشند و جراحات ما بر نیمۀ
ئِکَ هُمُ 􀀀 اللّ فَأُول
􀀀
ما أَنْزَلَ هُ 􀀀 جراحات ایشان است؟ از میان ما حکم کن در این باب خداي تعالی این آیه را فرستاد تا، وَ مَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِ
الظّ …
􀀀
الِمُونَ
اما این که توراة و انجیل حکمی عادلانه و ثابت براي دیه و قصاص میداشته از آن چه گفته شد تا حدي معلوم گردید و خود این
ا أَنَّ النَّفْسَ بِالنَّفْسِ وَ الْعَیْنَ بِالْعَیْنِ وَ الْأَنْفَ بِالْأَنْفِ وَ الْأُذُنَ بِالْأُذُنِ وَ السِّنَّ بِالسِّنِّ وَ 􀀀 ا عَلَیْهِمْ فِیه 􀀀 آیه (آیۀ 49 از سورة المائده) وَ کَتَبْن
80 از 305
الظّ که هم اکنون سبب نزول آن نقل و
􀀀
ئِکَ هُمُ الِمُونَ 􀀀 اللّ فَأُول
􀀀
ما أَنْزَلَ هُ 􀀀 کَفّ لَهُ وَ مَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِ
􀀀
ص اصٌ فَمَنْ تَ َ ص دَّقَ بِهِ فَهُوَ ارَةٌ 􀀀 الْجُرُوحَ قِ
دانسته شد که مورد تصدیق یهود هم واقع گردیده است به خوبی صراحت دارد بر حکم قتل در توراة.
و آن اشارت است به جملۀ » . ذلِکَ تَخْفِیفٌ مِنْ رَبِّکُمْ وَ رَحْمَۀٌ.. چنین آورده است 􀀀 ابو الفتوح، در ذیل تفسیر آیۀ 174 ، از سورة البقره
آن چه رفت از بیان و حدیث عفو و آداب دهنده و ستاننده. این جمله از خداي تعالی تخفیف و رحمت است:
بود و « قصاص » اللّ عباس میگوید: براي آن چنین گفت که اهل توراة را
􀀀
تخفیف تکلیف و نظر رحمت در حق بندگانش. عبد ه
بود و دیه و قود نبود. حق این آیه فرستاد و تفصیل داد باین سه چیز و از هر سه، عفو نیکوتر « عفو » دیت و عفو نبود و اهل انجیل را
«. باشد
از آن چه تا کنون گفته شد چگونگی آن چه در میان اعراب جاهلی معمول بوده و هم آن چه در میان یهود از لحاظ حکم و عمل
وجود داشته و هم دستورهاي اسلامی معلوم گردید لیکن در دستورهاي اسلامی نکاتی در این موضوع هست که قابل توجه و شایان
تذکر میباشد و در اینجا بطور اشاره یاد میگردد:
-1 این که چون در میان اعراب جاهلی و جهودان اسراف در قصاص متداول بوده
131
در نخستین آیه که در مکه صادر گردیده پس از امضاء و تصویب اصل قصاص، نخست شرائطی، از قبیل ناحق بودن قتل و مظلوم
بودن مقتول، تعیین و از آن پس عصبیت قبیلهاي و قومی را تحدید کرده و حق استفادة از قصاص را بخصوص ولیّ دم مخصوص و
آنگاه خود ولیّ قتل را نیز محدود ساخته و بطور صریح او را از افراط و اسراف ممنوع فرموده است.
-2 قتل را به اقسام عمدي محض و خطاي محض و خطاء شبیه بعمد تقسیم و احکام هر یک را تفکیک کرده است.
-3 در بارة قتل عمد، علاوه بر مجازات دنیوي سختترین عقوبت اخروي را بطور تفصیل و تأکید (بعنوان در جهنم جاویدان بودن
مورد غضب و لعن خدا واقع شدن و به عذابی عظیم گرفتار گشتن) براي قاتل یاد کرده است.
-4 در قتل عمد قصاص را عزیمت قرار نداده بلکه بولیّ دم رخصت و اختیار داده شده که اگر بخواهد قصاص کند و اگر بخواهد
دیه بگیرد و اگر بخواهد قاتل را ببخشد و در این ترخیص، هم رعایت حال قاتل و هم رعایت حال ولیّ دم بعمل آمده است.
-5 در مورد قتل: به عفو و بخشش کمال توجه و عنایت را مبذول داشته و تخفیف و رحمت را از راه تشویق به عفو تکمیل کرده
است.
قطع نظر از آیات شریفه در روایاتی نیز در بارة عفو تأکید بعمل آمده از آن جمله ابو الفتح رازي نوشته است:
علقمۀ بن وائل الحضرمی روایت کرد از پدرش که مردي مردي را بکشت در عهد رسول، اولیاء مقتول او را پیش رسول علیه »
السلام آوردند رسول ولیّ مقتول را گفت:
اللّ . گفت: دیه بستانی؟ گفت: نه.
􀀀
افتد ترا که عفو بکنی از این مرد؟ گفت: نه یا رسول ه
برو قصاص کن او را. چون مرد برفت او را «1» : گفت: چه خواهی؟ گفت: قصاص! گفت
______________________________
اهل علم این را » و به گفتۀ ابو الفتوح « اللّ عفوش کردم
􀀀
پس تو مثل او باشی. مرد گفت: یا رسول ه » 1)- و در روایتی دیگر گفت )
تاویلی کردند بر دو وجه، یعنی آن که تو مثل او باشی: یکی آن که تو چون او قاتل باشی نه آن که چون او مأثوم باشی چه قصاص
.« حق او بود. وجه دیگر آن که چون قصاص کنی ترا بر او فضلی نبود پس در نفی فضل و مردي تو چون او باشی
132
قصاص کند باز خواندش. گفت: عفو کنی؟ گفت: نه. گفت: دیه بستانی؟ گفت: نه، جز قصاص نکنم! گفت: برو. چون برفت دگر
81 از 305
باره باز خواندش او را. گفت: عفو کنی یا دیه قبول کنی؟ گفت: نه. رسول گفت: اگر عفو کنی کفارتی باشد ترا و صاحب ترا
.« اللّ عفو کردم
􀀀
گفت: یا رسول ه
عديّ بن ثابت الانصاري روایت کرده که در عهد بعضی صحابه مردي، مردي را طعنه زد و بکشت اولیاء مقتول » باز همو گفته است
او را به حکومت آوردند قاتل یک دیه عرض کرد اولیاء مقتول قبول نکردند دو تا کرد قبول نکردند به سه کرد قبول نکردند.
یکی از جملۀ صحابۀ رسول گفت: من از رسول شنیدم که هر که او عفو کند کسی را از خونی یا کم از آن، کفارة گناه او باشد از
«.. آن روز که از مادر زاده باشد تا آن روز که آن صدقه کرده باشد
وَ لَکُمْ » -6 مصلحت شرعی و حکمت و فلسفۀ اجتماعی حکم قصاص را به فصیحتر و بلیغتر عبارتی بیان کرده آنجا که گفته است
و منظور از این جمله به گفتۀ عامّۀ مفسران این است که وضع حکم و قصاص، آن را که خواهد کسی را به ناحق « اةٌ 􀀀 صاصِ حَی 􀀀 فِی الْقِ
بکشد از ارتکاب این کار باز میدارد و فکر این که به قصاص خواهد رسید موجب ترس و بیم او و مانع اقدامش بدین عمل خواهد
مراد آنست که در قصاص حیاة است یعنی پیش از » شد، و در نتیجه زندگانی افراد تأمین خواهد گردید و به گفتۀ سدّي از این جمله
اسلام به یک مرد ده مرد را بکشتندي به گزاف گفت من قصاص نهادم به سویّه تا بنفس بیشتر از نفس نکشند پس این قضیه
«. موجب این بود که در قصاص حیاة باشد
133
این آیه چنانکه اشاره شد یکی از آیاتی است که از لحاظ فصاحت و بلاغت، به نام است. در برخی از کتب معانی بیان این آیه با
بهترین جملهاي که در این موضوع گفته شده القتل انفی للقتل سنجیده و متجاوز از بیست وجه براي برتري و بهتري این آیه بر
شمرده شده است.
و این آیه از آیات مشار إلیها است » : ابو الفتوح رازي بعضی از آنها را یاد کرده که براي نمونه عین عبارتش در اینجا نقل میشود
در فصاحت براي تضمین این معانی در الفاظی چنین موجز، عذب، بر وجه کنایت چنانکه ظاهر بر عکس نماید از مراد. بابی باشد
و « و القتل انفی للقتل « القتل للقتل » جامع انواع فصاحت را و آن که بر هر وجه که این معنی گفتند حکماء بر طریق مثل من قولهم
با آن که حروف بیش از آن است که لفظ قرآن را، از عذوبت و طراوت « أکثروا القتل لیقلّ القتل » و « قتل البعض احیاء للجمیع »
دیگر آن که قصاص، منبئ باشد از قتلی حق بواجب که ظلم نباشد و آن الفاظ را ظلم و عدل « اةٌ 􀀀 صاصِ حَی 􀀀 وَ لَکُمْ فِی الْقِ » ندارد که
در او داخل است دیگر در آنجا تکرار لفظ قتل است. دیگر در آنجا اثبات قتل است و در آیه نظر از روي معنی به نفی قتل و نیز در
و اینجا قتلی حاصل نباشد من « و لکم فی ایجاب القصاص و فی العلم به و التامل فیه » ظاهر لفظ براي آن که معنی آیه این است که
«.. کلا الجانبین
-7 براي جلوگیري از وقوع قتل علاوه بر وضع و تشریع حکم قصاص و دیه و علاوه بر تعیین عذابهاي سخت آخرت از راه تحریک
احساسات نیز وارد شده پس قتل بنا حق و ناروا را به اندازهاي عظیم شمرده که قتل یک فرد را به منزلۀ قتل تمام افراد بشر قرار داده
و چنانکه در آیۀ 35 از سورة 5 (المائده) دیده شد فرموده است:
سادٍ فِی الْأَرْضِ 􀀀 مَنْ قَتَلَ نَفْساً بِغَیْرِ نَفْسٍ أَوْ فَ » بر بنی اسرائیل چنین مکتوب بود که
134
پس در حقیقت قانونگذاري اسلامی براي رفع غائله قتل بنا حق از سه عامل مؤثر و سه نیروي «. ا􀀀 اه 􀀀 النّ جَمِیعاً وَ مَنْ أَحْی
􀀀
ما قَتَلَ اسَ 􀀀 فَکَأَنَّ
مهم بشر استمداد کرده است بدین قرار:
-1 از راه تهدید به قصاص و قطع حیات در نشاة مادي نیروي حسّی ایشان را تحت تأثیر در آورده.
-2 به یاد آوري دور افتادن از بساط رحمت و دچار شدن به غضب حضرت احدیت و در آخر جاوید ماندن در دوزخ، عقل بشر را
82 از 305
به عظمت این موضوع متنبه و بیدار ساخته.
-3 به مقایسه و تشبیه این عمل جزئی و کوچک و ظاهري با بزرگترین عمل که سنگ دلترین افراد بشر و شریرترین و بیپرواترین
آنان نیز براي اقدام به آن حاضر نیست قوة متخیله اشرا به اهمیت و بزرگی جنایت آشنا و متوجه قرار داده است.
این نکته که در بارة این تشبیه بنظر نویسنده آمده و در اینجا آورده شد شاید از همۀ وجوهی که دیگران در تأویل این آیۀ شریفه
گفتهاند و در کتب تفاسیر آورده شده بهتر باشد.
بهر حال نقل آن اقوال در اینجا ضرورتی ندارد لیکن حکایتی را ابو الفتوح نقل کرده که چون جنبۀ فقهی دارد و طرز استدلالی
دقیق را روشن میسازد بعین عبارت نقل میکنیم. چنین حکایت کرده است:
و در احکام امیر المؤمنین علیه السلام آمده است که روزي امیر المؤمنین با جماعتی به جایی میگذشت مردي را دید که از »
خرابهاي بیرون آمد کاردي بدست داشت و کارد خون آلوده و مرد مدهوش و مذعور بود مردم چون او را دیدند چنان او را
بگرفتند و در آن خرابه شدند مردي را دیدند کشته تازه افکنده او را گفتند: این مرد را که کشت؟ گفت من کشتم او را، بقتل بر
خویشتن اقرار داد. امیر المؤمنین (ع) از او پرسید که این مرد را چرا کشتی؟ به جاي تو چه گناه کرده بود؟ یا کسی از آن.
135
تو کشته بود؟ گفت: نه بی سبب کشتم او را! امیر المؤمنین (ع) بفرمود تا او را قصاص کنند چون او را به بازار بردند تا بکشند و او
تن بر کشتن نهاده چون سیّاف او را بنشاند تا قصاص کند مردي بیامد و در دست او آویخت و گفت: او را رها کن که بی گناه
است. این مرد را من کشتم! و بر آن سوگندها خورد!! ایشان را تا پیش امیر المؤمنین (ع) بردند این مرد اقرار داد و گفت: این مقتول
را من کشتم و او بیگناه است آن مرد را گفت: چرا بر خویشتن گواهی دادي و بقتل مقرّ آمدي؟ گفت:
گفت: پس این حال چون افتاده؟ مرد » یا امیر المؤمنین براي آن که دانستم اگر انکار کنم از من نشنوند با آن علامت و شواهد
گفت من در سراي خود گوسفندي میکشتم و کارد خون آلود به خون گوسفند در دست من بود من آواز حزین این کشته شنیدم
در پهلوي سراي من در آن خرابه، به تعجیل بیرون جستم و کارد بدست، این مرد چون آواز پاي من بشنید به دیوار بجست من در
شدم آن مرد را کشته دیدم بترسیدم از آنجا بیرون دویدم با کارد خون آلود این جماعت مرا بگرفتند و مرا راه ندادند و انکار کردن
از آن علامات، کس از من قبول نکردي. آن مرد که دوم بار آمده بود گفت: راست میگوید هم چنانست که او گفت!. امیر
المؤمنین (ع) به اصحاب نگریست گفت: چه باید کردن؟ گفتند: آن مرد اول را رها باید کردن و آن دو مرا به کشتن.
امیر المؤمنین (ع) گفت. این فتوي بر خلاف راستی کردي و روي با حسن بن علی (ع) کرد و گفت: اي پسر در این حادثه چه باید
وَ مَنْ » کردن؟ گفت: هر دو را رها باید کردن ودیت کشته از بیت المال به دادن امیر المؤمنین گفت: چرا گفتی؟ گفت: بقوله تعالی
او اگر چه مردي را بکشت مردي را را از قتل برهانید قتل آن به احیاي این به باید رفتن ودیت « النّ جَمِیعاً
􀀀
ما أَحْیَا اسَ 􀀀 ا فَکَأَنَّ 􀀀 اه 􀀀 أَحْی
کشته را از بیت المال به دادن. امیر المؤمنین (ع) شادمانه شد و بوسه بر چشم او داد و گفت: اي سپاس آن خداي را که اهل البیت ما
را توفیق علم
136
.«1» و فقه داد
چیزي که در خاتمۀ این قسمت مناسب است یاد شود شأن نزول آیۀ مربوط به تعیین حکم قتل عمد و آیۀ مربوط به تعیین حکم خطا
است تا چنانکه سائر جهات این دو حکم تا حدي روشن شد از لحاظ شأن نزول، که در حقیقت علت ترجّح و انتخاب زمان صدور
میباشد، نیز دانسته و روشن شود.
ارباب تاریخ و اهل تفسیر گفتهاند آیۀ مربوط بقتل عمد وَ مَنْ یَقْتُلْ مُؤْمِناً مُتَعَمِّداً.. در بارة مقیس بن ضبابۀ کنانی صدور یافته و آن
83 از 305
چنان بوده که مقیس برادري مسلمان داشته به نام هشام بن ضبابه و مقیس او را در قبیلۀ بنی النّجار کشته یافته و پیغمبر (ص) را از
واقعه آگاه ساخته است. پیغمبر (ص) مردي را از بنی فهر با او به بنی النجّار فرستاد و بفرمود اگر قاتل را میشناسند به او دهند تا
قصاص کند و اگر نه دیۀ او را بدهند بنی النجّار سوگند یاد کردند که قاتل را نمیشناسند. پس صد شتر برسم دیه به مقیس دادند
وي با مرد فهري بسوي مدینه باز گشت. در میان راه که به مدینه نزدیک بود مقیس را خیالی شیطانی به همرسید که رفیق راه را در
برابر خون برادر بکشد و شتران را براي خود براند تا مردم او را به قناعت بر دیه سرزنش نکنند پس به هنگام عفلت فهري، مقیس
سنگی بزرگ برداشت و بر سر او زد و او را بکشت و بر شتري بر جست و دیگر شتران را پیش افکند و بسوي مکه روي نهاد و از
دین اسلام برگشت و در بارة این کار و ارتداد خود اشعاري گفت پس آیۀ شریفه وَ مَنْ یَقْتُلْ مُؤْمِناً مُتَعَمِّداً.. نزول یافت.
قتل خطا را مؤرخان و مفسران گفتهاند در قضیۀ عیاش بن ابی ربیعه مخرومی حکم آن صدور یافته و آن قضیه بدین قرار بوده است:
______________________________
من لا یحضره » خلاصۀ این قضیه را به همین مفاد آورده و از کتاب « تهذیب » و « کافی » از « المناقب » 1) ابن شهرآشوب در کتاب )
این قضیه را باین مفاد نقل کرده که در زمان عمر این قضیه واقع گشته و علی (ع) به استناد آیه به دادن دیه از بیت المال و « الفقیه
عدم تعرض به قاتل حکم داده است.
137
عیاش بن ابی ربیعه که با ابو جهل بن هشام و حارث بن هشام از جانب مادر برادر بود پیش از هجرت پیغمبر (ص) ایمان آورد و »
چون پیغمبر (ص) به مدینه هجرت کرد او نتوانست در مکه بماند ناگزیر بسوي یکی از کوههاي مدینه رفت و در آنجا مسکن گزید
چون مادر وي اسلام و فرار او را بدانست سخت اندوهناك گشت و با دو پسر دیگر خود: ابو جهل و حارث بگفت تا بروند و او «1»
را باز گردانند و سوگند یاد کرد که تا عیاش باز نیاید در زیر سقف نخوابد و خوراك و آب نخورد و نیاشامد پس آن دو، حارث
بن زید بن انیسه را نیز با خود همراه ساخته و به نزد عیاش رفتند و سوگند مادر را بوي گفتند و با او پیمان بستند و سوگند یاد
کردند که او را نیازارند و بکار دین او کار ندارند.
عیاش به اطمینان عهد و سوگند ایشان از کوه به زیر آمد و به ایشان دست داد. ایشان دستهاي او را سخت به بستند و هر برادري »
صد تازیانه به او زد. آنگاه به مکه نزد مادرش بردند. آن زن سوگند یاد کرد که تا از دین اسلام بر نگردد او را رها نکنند او را
شکنجه و آزاري سخت کردند و در آفتاب سوزانش افکندند.
چون کارش سخت دشوار گردید ناچار آن چه خواستند بگفت و رها شد. حارث بن زید که در این قضایا حاضر و ناظر بود زبان به
نکوهش گشود و عیاش را سرزنش کرد و گفت: این چیست که کردي؟ نه بر دین پدرانت بماندي و نه در دینی که رفته بودي
عیاش را زخم زبان «. بماندي! و اگر این دین که بر او بودي هدي بودي از هدي برگشتی و اگر ضلالت بود تا چند گاه ضال بودي
سخت رنجه داشت چنانکه گفت:
______________________________
1)- بنا بنقل مجلسی، عیاش پس از اسلام آوردن پیش از هجرت پیغمبر (ص) از ترس خویشان خود به مدینه هجرت کرده و دو )
برادر او رفته و او را به کیفیت مسطور به مکه آورده و حارث؛ برادرش؛ او را از ابو جهل بیشتر آزار داده و صدمه زده و بدین جهت
او سوگند یاد کرده بوده است که اگر در خارج حرم بر برادر خود، حارث دست بیابد او را بکشد و آن را که در مدینه کشته
برادرش حارث بوده نه این که حارث بن زید.
138
بعد از این قضیه عیاش به مدینه رفت و اسلام تازه کرد و در آنجا « اللّ هر کجا خالی یابم تو را، از تو بر نگردم تا تو را نکشم
􀀀
و ه »
84 از 305
اقامت گزید بعد از چندي حارث بن زید نیز به مدینه رفت و اسلام آورد در این موقع عیاش در خارج مدینه بود و از اسلام حارث
چشمش به حارث افتاد او را بکشت مردم به او گفتند: این مرد به اسلام در آمده بود « قبا » خبر نداشت چون به مدینه برگشت در
چرا او را کشتی؟ عیاش از شتاب خود در قتل حارث پشیمان شد و نزد پیغمبر (ص) رفت و واقعه را به او گفت و سوگند یاد کرد
إِلّ خَطَأً.. نازل و حکم قتل خطا صادر گردید.
􀀀
کانَ لِمُؤْمِنٍ أَنْ یَقْتُلَ مُؤْمِناً ا 􀀀 ا 􀀀 که از اسلام حارث آگاه نبوده است پس آیۀ شریفۀ وَ م
نماز حضري
اشاره
چنانکه گفته شده، و از این پیش هم در این اوراق بدان اشارتی رفت، نماز در آغاز کار که پیغمبر (ص) به جا میآورده چهار
و مدتی بعد در شب معراج نمازهاي پنجگانه (به استثناي نماز مغرب «1» رکعت بوده: دو رکعت در بامداد و دو رکعت هنگام شام
و بر همان قرار بر جاي مانده بقیۀ آنها بی آن که حضر و سفر را فرقی باشد) دو رکعت دو «2» که ابتداء تشریع، سه رکعت بوده
رکعت تشریع گردیده و تا اوائل هجرت حکم آن به همین قرار استقرار میداشته است.
______________________________
کان النبیّ (ص) یصلّی بمکّۀ رکعتین بالغداة و رکعتین » نقل کرده (در برخی از کتب دیگر نیز دیدهام) که « المنتقی » 1)- مجلسی از )
«. بالعشیّ فلما عرج به إلی السّماء امر بالصّلاة الخمس فصارت الرّکعتان فی غیر المغرب
از کافی نقل کرده این نماز نیز در ابتداء دو « وجوب طاعته و حبّه و التّفویض الیه » 2)- بلکه بحسب روایتی که مجلسی در باب )
اللّ ، عزّ و جلّ، فرض الصّلاة رکعتین رکعتین
􀀀
ثمّ انّ ه » . رکعت بوده در این روایت که از حضرت صادق (ع) میباشد چنین آمده است
اللّ (ص) إلی الرّکعتین رکعتین و إلی المغرب رکعۀ فصارت عدیلۀ الفریضۀ لا یجوز ترکهنّ الّا فی سفر
􀀀
عشر رکعات فاضاف رسول ه
«. اللّ له ذلک کلّه فصارت الفریضۀ سبع عشرة رکعۀ
􀀀
و افرد الرکعۀ فی المغرب فترکها قائمۀ فی السّفر و الحضر فاجاز ه
139
یک ماه پس از ورود پیغمبر « المنتقی » در اوائل سال اول هجرت، که به گفتۀ برخی روز دوازدهم ربیع الثانی و بنقل مجلسی از
و فی هذه السنۀ زید فی صلاة الحضر و » (ص) به مدینه (ممکن است همان دوازدهم ربیع الثانی مراد باشد) بوده چنانکه گفته است
و باز بنقل مجلسی از تاریخ نسوي « اللّ (ص) المدینۀ بشهر
􀀀
کان صلاة الحضر و السفر رکعتین غیر المغرب و ذلک بعد مقدم رسول ه
قال النسوي فی تاریخه اوّل صلاة صلّاها فی المدینۀ صلاة العصر لمّا نزل علی ابی ایوب فلمّا اتی لهجرته شهر و ایّام تمّت صلاة » که
یک ماه و چند روز پس از ورود حضرت بر نماز ظهر و عصر و عشاء در حضر دو رکعت افزوده شد لیکن در سفر بحال « المقیم
پیش مانده و براي مسافر بر همان دو رکعت پیش اقتصار گردیده است.
دشتکی چنین گفته است: و هم در سال اول از هجرت بعد از قدوم آن حضرت به یک ماه در نماز حضر افزودند و حال چنان بوده
که پیش از آن نمازها دو رکعت دو رکعت فرض شده بود و چون سال اول هجرت شد در نماز پیشین و پسین و خفتن دو رکعت
«. زیاد کردند و نماز صبح و شام تغییر نیافت
اللّ (ص) المدینۀ فتمت صلاة
􀀀
و نزل تمام الصلاة اربعا بعد شهر من مقدم رسول ه » چنین آورده است « امتاع الاسماع » مقریزي در
.« المقیم اربعا بعد ما کانت رکعتین و اقرت صلاة المسافر رکعتین
احٌ أَنْ تَقْصُرُوا پس از این که گفته است: 􀀀 ا ضَ رَبْتُمْ فِی الْأَرْضِ فَلَیْسَ عَلَیْکُمْ جُن 􀀀 ابو الفتوح رازي در ذیل آیۀ 102 از سورة النساء وَ إِذ
و بدان که ظاهر آیت چنین مینماید که قصر در نماز روا نبود الّا با خوف و خلاف نیست که اگر خوف باشد یا نباشد در نماز »
85 از 305
سفر، قصر باید کردن و خوف شرط نیست در قصر نماز.. و نیز ظاهر آیت آن است که مرد مسافر؛ مخیر است در قصر نماز و به
نزدیک ما و بیشتر فقهاء آنست که مسافر مخیّر نیست بین القصر و الاتمام بل چون سفر به شرائط خود بود واجبست او را که قصر
« کند و مذهب شافعی آنست که مسافر مخیّر است اگر خواهد قصر کند و اگر خواهد اتمام و اتمام اولیتر باشد و القصر رخصۀ
«.. اللّ عباس گفت: اول نمازي که در او قصر فرمودند نماز دیگر بود به عسفان در غزاة ذي أنمار
􀀀
عبد ه » : چنین گفته است
140
در این موضع مناسب است در بارة موضوع صلاة مطالب زیر دانسته شود:
1 لفظ صلاة
کلمۀ صلاة، به احتمالی، از اصل عبري مأخوذ است چه گفته شده که این لفظ در آن زبان بمعنی معبد و جاي نماز بکار میرود و
وامِعُ وَ 􀀀 النّ بَعْ َ ض هُمْ بِبَعْضٍ لَهُدِّمَتْ صَ
􀀀
اللّ اسَ
􀀀
ا دَفْعُ هِ 􀀀 نیز در همین معنی استعمال شده است قوله تعالی وَ لَوْ ل « الحج » در آیۀ 41 از سورة
اللّ کَثِیراً.
􀀀
ساجِدُ یُذْکَرُ فِیهَا اسْمُ هِ 􀀀 واتٌ وَ مَ 􀀀 بِیَعٌ وَ صَلَ
النّ بَعْ َ ض هُمْ بِبَعْضٍ، بتسلیط
􀀀
اللّ اسَ
􀀀
ا دَفْعُ هِ 􀀀 در تفسیر این آیه چنین نقل کرده است وَ لَوْ ل « نوادر غزوات و جوامع آنها » مجلسی در باب
المؤمنین منهم علی الکافرین، لهدمت، لخربت باستیلاء المشرکین علی اهل الملل صوامع، صوامع الرهبانیّۀ و بیع، بیع النّصاري و
«.. بالعبرائیۀ فعرب « صلوتا » صلوات، کنائس الیهود و سمّیت بها لأنها یصلّی فیها و قیل: أصله
چهار قول بنظر رسیده است باین قرار: « اصل » و به گفتۀ بیشتر ارباب تفاسیر و لغت، از اصل عربی گفته شده و در تعیین آن
:« التوبه » قول اول- از صلاة بمعنی دعاء از قرآن مجید آیۀ 104 از سورة
اتَکَ سَ کَنٌ لَهُمْ در این معنی بکار رفته و از اشعار عربی شعر زیر که از اعشی و در وصف خمر میباشد بعنوان 􀀀 وَ صَلِّ عَلَیْهِمْ إِنَّ صَ ل
مثال یاد گردیده است:
و صهباء طاف یهودیّها و ابرزها و علیه ختم
«1» و قابلها الرّیح فی دنّها و صلّی علی دنّها و ارتسم
و هم باین شعر از اعشی استشهاد شده است:
علیک مثل الّذي صلّیت فاغتمضی نوما فانّ لجنب المرء مضطجعا
______________________________
1)- صهبایی که یهودي آن آن را به گردش در آورده و آن را که بر آن مهر زده آشکار ساخته و باد هنگامی که در خم بوده بر )
آن وزیده و در بارهاش دعا کرده که فاسد و ترش نشود.
141
شاعر به همین معنی نظر « صلّیت العصا » : بمعنی آتش. عرب هنگامی که عصا را به آتش راست کند میگوید « صلا » قول دوم- از
داشته که گفته است:
«1» فلا تعجل بأمرك و استدمه فما صلّی عصاك کمستدیم
صالُوا الْجَحِیمِ 􀀀 بمعنی لزوم. در مواضعی از قرآن مجید باین معنی آمده که از آن جمله است آیۀ شریفه ثُمَّ إِنَّهُمْ لَ « صلی » قول سیم- از
و از شعر عرب این مصراع را بعنوان مثل آوردهاند: «3» اتَ لَهَبٍ 􀀀 اراً ذ 􀀀 ی ن 􀀀 و آیۀ شریفه سَیَصْل «2»
بمعنی دو استخوان عجز اسب، یا دو رگ که در دو طرف دم شتر یا غیر « صلوان » و لیس یصلی بنار الحرب جانبها قول چهارم- از
آن است.
86 از 305
نامیدهاند. « مصلّی » میباشد، به همین مناسبت به نام « سابق » گفتهاند: اسب دو مراد مسابقه که دنبال اسب
2 عمل صلاة
در ادیان سالفه، بلکه در اعراب جاهلی نیز، صلاة را سابقه و اصلی میبوده جز این که از لحاظ کیفیت و کمیت و اجزاء و شرائط و
مقدمات و مقارنات، صلاة را در اسلام با آن چه در ادیان سالفه مشروع بوده تفاوت بسیار به همرسیده است. از جمله شواهد قرآنی
صانِی 􀀀 بر این که عبادتی از این سنخ در ادیان پیش بوده آیۀ 32 از سورة مریم میباشد که از زبان حضرت عیسی آورده شده وَ أَوْ
اةِ و 􀀀 کانَ یَأْمُرُ أَهْلَهُ بِالصَّل 􀀀 نزول یافته وَ « صادق الوعد » ا دُمْتُ حَیا و آیۀ 56 از همان سوره است که در شأن اسماعیل 􀀀 کاةِ م 􀀀 اةِ وَ الزَّ 􀀀 بِالصَّل
واتِ.. 􀀀 اةَ وَ اتَّبَعُوا الشَّهَ 􀀀 ضاعُوا الصَّل 􀀀 نیز آیۀ 60 از همان سوره است فَخَلَفَ مِنْ بَعْدِهِمْ خَلْفٌ أَ
______________________________
1)- در کار خویش شتاب مکن و آن را ادامه بده یعنی تانّی و مدارا در آن بکار بند چه کار ترا هیچ چیز مانند تأنّی و ثبات راست )
نسازد و قوام ندهد.
« المطففین » 2)- آیۀ 16 از سورة )
« ابو لهب » 3)- آیه 3 از سورة )
142
کانَ 􀀀 ا 􀀀 اعراب جاهلی نیز عملی میداشتهاند که در قرآن مجید اطلاق صلاة بر آن شده آنجا که در آیۀ 35 از سورة انفال است وَ م
مُک وَ تَصْدِیَۀً.
􀀀
إِلّ اءً
􀀀
اتُهُمْ عِنْدَ الْبَیْتِ ا 􀀀 صَل
این که برهنه میشده و طواف میکرده و صفیر بر میآورده و دست میزدهاند شاید اصلی دینی میداشته که به مرور ادوار بصورت
صفیر و دست زدن در آمده بوده است چنانکه لخت شدن و برهنه طواف را انجام دادن به طوري که گفته شده باین نظر بوده که با
جامههایی که در آنها بنا فرمانی خدا و بزهکاري پرداختهاند به عبادت و مناجات خدا مشغول نگردند پس اسلام صفیر و دست زدن
.«1» ا بَنِی آدَمَ خُذُوا زِینَتَکُمْ عِنْدَ کُلِّ مَسْجِدٍ دستور داده است 􀀀 را سرزنش کرده و پوشیدن لباس را به آیۀ 5 از سورة الاعراف ی
______________________________
و « حمس » پس از بیان طرز حج قریش و تقسیم عرب به « بیان عبادات و اعمال عرب جاهلی » در ذیل « بلوغ الارب » 1)- آلوسی در )
..» و تکالیفی که حمس، ابتداع و ابتکار کردهاند (قسمتی از آنها را در ذیل فریضۀ حج نقل خواهیم کرد) چنین آورده است « حل »
پس عرب را بر آن وا داشتند و عرب بدان متدین شد، وقوف بر عرفات و افاضۀ از آن را بکار بست و طواف خانه را در حال برهنه
بودن معمول داشت اما زنان پس همۀ جامهها را از تن بیرون میآوردند و جز درعی مفرج بر خود نمیگذاشتند و در آن به طواف
میپرداختند یکی از زنان جاهلی در حالی که باین وضع، خانه را طواف میکرده گفته است:
الیوم یبدو بعضه او کله و ما بدا منه فلا احله
اخشم مثل القعب باد ظله کانّ حمّی خیبر تمله
« لقّی » و کسی که در جامهاي که از حل (خارج حرم) با خود داشته و در آن طواف کرده باید پس از طواف، آن را که به نام
خوانده شده به دور میانداخته و هیچ کس حق نداشته (نه خود او و نه غیر او) آن جامه را بگیرد و از آن استفاده کند.
یکی از کسانی که جامۀ خود را به دور افکنده بوده و آن را دوست میداشته بعد که به یاد جامعه افتاده چنین گفته است:
کفی حزنا کرّي علیها کانّها لقی بین ایدي الطائفین حریم
پس قریش هم مانند «.. النّ
􀀀
اضَ اسُ 􀀀 ثُمَّ أَفِیضُوا مِنْ حَیْثُ أَف » عرب را حال چنین بود تا پیغمبر (ص) مبعوث گردید و این آیه نزول یافت
87 از 305
برهنه « اهل حل » دیگر مردم به افاضه دستور یافت و براي ابطال بدعتی که به تحریم طعام و لباس، گذاشته و دستور داده بودند که
ا بَنِی آدَمَ خُذُوا زِینَتَکُمْ عِنْدَ کُلِّ مَسْجِدٍ وَ 􀀀ی» طواف کنند و از خوراکی که از خارج حرم با خود آوردهاند نخورند این آیه نزول یافت
اتِ مِنَ الرِّزْقِ قُلْ هِیَ لِلَّذِینَ آمَنُوا.. 􀀀 ادِهِ وَ الطَّیِّب 􀀀 اللّ الَّتِی أَخْرَجَ لِعِب
􀀀
ا یُحِبُّ الْمُسْرِفِینَ. قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِینَۀَ هِ 􀀀 ا تُسْرِفُوا إِنَّهُ ل 􀀀 کُلُوا وَ اشْرَبُوا وَ ل
پس خدا بدعتهایی را که قریش در بارة حج گذاشته و خمس را از حل جدا کرده بودند برداشت و اهل حرم و اهل حل را در « الایه
« آن احکام یکسان ساخت
143
3 اقسام نماز
نمازهایی که در قرآن مجید به آنها تصریح شده است.
در شرع اسلام نماز، به نخستین قسمت، بر دو قسم میباشد: واجب و مستحب براي واجب نه قسم یاد کردهاند بدین قرار: نمازهاي
پنجگانۀ روزانه نماز جمعه- نماز عیدین (فطر و اضحی).. نماز کسوف و خسوف- نماز اموات- نماز زلزله- نماز آیات- نماز
طواف- نماز نذر و شبه آن. براي نماز مستحب انواعی زیاد است لیکن آن را نیز، به تقسیم اولی، بدو قسم تقسیم کردهاند: نوافل
شبانه روزي و نمازهایی غیر این نوافل.
در قرآن مجید نسبت بعدد نمازهاي یومیه و هم عدد رکعات هر نماز تصریحی نشده لیکن بذکر اوقات آنها اعدادشان بیان گردیده
اةَ 􀀀 وَ أَقِمِ الصَّل « ی.. و در آیۀ 116 از سورة هود است 􀀀 اةِ الْوُسْط 􀀀 واتِ وَ الصَّل 􀀀 حافِظُوا عَلَی الصَّلَ 􀀀 چنانکه در آیۀ 239 از سورة البقره است
ی غَسَقِ اللَّیْلِ وَ قُرْآنَ الْفَجْرِ إِنَّ قُرْآنَ 􀀀 اةَ لِدُلُوكِ الشَّمْسِ إِل 􀀀 است أَقِمِ الصَّل « الاسرا » ارِ وَ زُلَفاً مِنَ اللَّیْلِ و در آیۀ 80 از سورة 􀀀 طَرَفَیِ النَّه
الْإِبْک و در آیۀ 16 و 17 از سورة الروم
􀀀
کانَ مَشْهُوداً و در آیۀ 57 از سوره غافرات (المؤمن) وَ سَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ بِالْعَشِیِّ وَ ارِ 􀀀 الْفَجْرِ
اتِ وَ الْأَرْضِ وَ عَشِیا وَ حِینَ تُظْهِرُونَ. 􀀀 ماو 􀀀 اللّ حِینَ تُمْسُونَ وَ حِینَ تُصْبِحُونَ وَ لَهُ الْحَمْدُ فِی السَّ
􀀀
حانَ هِ 􀀀 است فَسُبْ
ا􀀀 نماز جمعه و عدد رکعات آن نیز بطور صریح در قرآن مجید یاد نشده و همین قدر بطور اجمال مورد امر و وجوب گردیده است ی
اللّ ..
􀀀
ی ذِکْرِ هِ 􀀀 اةِ مِنْ یَوْمِ الْجُمُعَۀِ فَاسْعَوْا إِل 􀀀 ا نُودِيَ لِلصَّل 􀀀 أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذ
144
کیفیت نماز عیدین هم در قرآن تفصیل داده نشده و براي وجوب آن آیۀ 2 از سورة کوثر فَ َ ص لِّ لِرَبِّکَ وَ انْحَرْ مورد استناد شده
است.
بهر حال آن چه در قرآن مجید از نمازهاي واجب یاد شده اگر از لحاظ دلالت بر وجوب، مبین و آشکار است از لحاظ دلالت بر
عدد رکعات و بسیاري از خصوصیات و کیفیات، مبهم و مجمل میباشد.
احٌ أَنْ تَقْصُ رُوا مِنَ 􀀀 ا ضَ رَبْتُمْ فِی الْأَرْضِ فَلَیْسَ عَلَیْکُمْ جُن 􀀀 در بارة نماز سفري نیز آیۀ شریفه 102 که در سورة النساء وارد شده وَ إِذ
صراحت دارد از چند جهت « اتمام » کانُوا لَکُمْ عَدُ  وا مُبِیناً با این که بر عدم لزوم 􀀀 الْک
􀀀
اةِ إِنْ خِفْتُمْ أَنْ یَفْتِنَکُمُ الَّذِینَ کَفَرُوا إِنَّ افِرِینَ 􀀀 الصَّل
« قصر » بچه حدي محدود میباشد و نیز معلوم نیست که « ضرب فی الارض » دیگر خالی از اجمال نیست فی المثل دانسته نیست که
شود « قصر » نسبت به همۀ نمازهاي پنجگانه است یا نسبت به آنهایی که چهار رکعت میباشد؟ و هم معلوم نیست که تا چه حد
و بهر حال ؟« رخصت » است یا بعنوان « عزیمت » یک رکعت یا دو رکعت یا سه رکعت؟ و هم صراحت ندارد که حکم قصر بعنوان
است و اگر خوف شرط آن باشد خوف از « قصر » در « قصر » به خوف مشروط است یا نه بلکه خوف موجب « قصر » آیا حکم
خصوص افتتان است یا اعم از آن؟ به همین جهت میان فقهاء اسلامی در غالب بلکه همۀ این موارد تردید و احتمال، اختلاف پدید
آمده است.
88 از 305
صلّوا کما رأیتمونی » قرآن مجید این امور را بطور اجمال یاد کرده و بیان آنها را به سنت موکول داشته و در سنت خواه بقول از قبیل
یا بعمل از این گونه موارد رفع اجمال بعمل آمده است. « اصلّی
4 شرائط و مقدمات و مقارنات نماز
براي نماز شرائط و مقدمات و مقارناتی که هست، از قبیل وضوء و غسل و تیمم و توجه بقبله، در خود قرآن مجید یاد شده، بعضی
به اجمال و بعضی به تفصیل، و بهر حال تعیین کامل آنها به وسیلۀ سنت قولی یا عملی انجام یافته است.
145
رافِقِ وَ امْسَحُوا بِرُؤُسِکُمْ وَ 􀀀 اةِ فَاغْسِلُوا وُجُوهَکُمْ وَ أَیْدِیَکُمْ إِلَی الْمَ 􀀀 ا قُمْتُمْ إِلَی الصَّل 􀀀 ا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذ 􀀀 در آیۀ 8 و 9، از سورة المائدة ی
ساءَ فَلَمْ 􀀀 امَسْتُمُ النِّ 􀀀 ائِطِ أَوْ ل 􀀀 جاءَ أَحَ دٌ مِنْکُمْ مِنَ الْغ 􀀀 ی سَ فَرٍ أَوْ 􀀀 ی أَوْ عَل 􀀀 أَرْجُلَکُمْ إِلَی الْکَعْبَیْنِ وَ إِنْ کُنْتُمْ جُنُباً فَاطَّهَّرُوا. وَ إِنْ کُنْتُمْ مَرْض
اءً فَتَیَمَّمُوا صَعِیداً طَیِّباً فَامْسَحُوا بِوُجُوهِکُمْ وَ أَیْدِیکُمْ مِنْهُ. کیفیت وضوء، از لحاظ غسل (شستن) و مسح. 􀀀 تَجِدُوا م
و کیفیت تیمم، از لحاظ مسح رو و دست و اصل غسل، بی آن که کیفیت آن ذکر گردد، یاد گردیده است.
إِلّ
􀀀
ا جُنُباً ا 􀀀 ا تَقُولُونَ وَ ل 􀀀 حَتّ تَعْلَمُوا م
ی􀀀 س ُک
􀀀
ي􀀀 اةَ وَ أَنْتُمْ ار 􀀀 ا تَقْرَبُوا الصَّل 􀀀 ا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا ل 􀀀 آیۀ 4 در سورة النّساء در بارة طهارت است ی
اءً فَتَیَمَّمُوا 􀀀 ساءَ فَلَمْ تَجِ دُوا م 􀀀 امَسْتُمُ- النِّ 􀀀 ائِطِ أَوْ ل 􀀀 جاءَ أَحَ دٌ مِنْکُمْ مِنَ الْغ 􀀀 ی سَ فَرٍ أَوْ 􀀀 ی أَوْ عَل 􀀀 ی- تَغْتَسِلُوا وَ إِنْ کُنْتُمْ مَرْض 􀀀 ابِرِي سَبِیلٍ حَتَّ 􀀀ع
صَعِیداً طَیِّباً فَامْسَحُوا بِوُجُوهِکُمْ وَ أَیْدِیکُمْ…
146
میراث
در میان عرب پیش از اسلام در بارة میراث مراسم و عاداتی وجود داشته است:
از جمله آن که: زنان و کودکان را از ارث محروم میداشته و میگفتهاند مر ده یک (ارث) به کسی از خویشان مرده مخصوص
است که بتواند بر پشت ستور کارزار کند و غنیمت بیاورد.
و از جمله آن که زن هر مرد جزء میراث شوهر بشمار میآمده بدین معنی که مردي از وارثان. جامهاي بر آن زن یا بر خیمه او
میافکنده و بدین عمل آن زن باختیار او در میآمده است.
دانِ وَ 􀀀 والِ 􀀀 مِمّ تَرَكَ الْ
ا􀀀 نَصِ یب ساءِ 􀀀 دانِ وَ الْأَقْرَبُونَ وَ لِلنِّ 􀀀 والِ 􀀀 مِمّ تَرَكَ الْ
ا􀀀 نَصِ یب، جالِ 􀀀 ابو الفتوح، در ذیل تفسیر آیۀ 8 از سورة النّساء لِلرِّ
مفسران گفتند: سبب نزول آیه آن بوده که اوس بن ثابت انصاري فرمان » : مِمّ قَلَّ مِنْهُ أَوْ کَثُرَ نَصِیباً مَفْرُوضاً چنین گفته است
ا􀀀 الْأَقْر بَُونَ
یافت و زنی را رها کرد و دو دختر را و دو پسر عمرا..
پسران عم مال برگرفتند و چیزي بزن و دختر ندادند و در جاهلیت عادت چنین بوده که زنان را و کودکان را میراث ندادي گفتندي:
ما مال به کسی دهیم که او بر پشت ستور کارزار کند و غنیمت آرد آن زن برخاست و به نزدیک رسول علیه السلام آمد و در
«.. مسجد فصیح بود و گفت
مفسّران در سبب نزول آیه » : ادِکُمْ لِلذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَیَیْنِ.. چنین گفته است 􀀀 اللّ فِی أَوْل
􀀀
و در ذیل آیۀ 12 ، از همان سوره، یُوصِ یکُمُ هُ
خلاف کردند: بعضی گفتند: سبب نزول آیه آن بود که در جاهلیت وراثت به مردي و قوت بودي میراث به مردان دادندي به زنان
و کودکان ندادندي خداي تعالی این آیه فرستاد و حکم جاهلیت باطل کرد.. عطا گفت: سعد بن ربیع النقیب را به احد بکشتند او
زنی
89 از 305
147
رها کرد و دو دختر را و برادري. برادر او جمله مال برگرفت و چیزي بزن و دختران او نداد زن به شکایت پیش رسول علیه السلام
آمد رسول گفت: باز گردي که باشد خداي تعالی در حق تو حکمی فرماید. زن برفت پس از آن باز آمد و شکایت کرد و
«.. بگریست خداي تعالی این آیه فرستاد رسول علیه السلام برادر سعد را بخواند و مال از او بستاند و به ایشان داد
ا􀀀 ا تَعْضُ لُوهُنَّ لِتَذْهَبُوا بِبَعْضِ م 􀀀 ساءَ کَرْهاً وَ ل 􀀀 ا یَحِ لُّ لَکُمْ أَنْ تَرِثُوا النِّ 􀀀 ا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا ل 􀀀 و همو، در ذیل آیۀ 23 از همان سوره، ی
آتَیْتُمُوهُنَّ.. چنین گفته است:
مفسران گفتند سبب نزول آیه آن بود که در جاهلیت و بدایت اسلام چنان بود که چون مردي فرمان یافتی و زنی رها کردي وارثی »
از آن مرد بیامدي و جامه بر او افکندي، یا بر خیمۀ او، او اولیتر گشتی به او از نفس او، زن را بر خود هیچ حکم نماندي، در حبالۀ
او فتادي بی مهري به مهري اول، که متوفی کرده بودي، آنگه مرد مخیّر بودي خواهی دخول کردي با او به مهر اول و خواستی
عضل کردي او را اعنی منع کردي از نکاح و دخول نکردي با او و او را اضرار کردي تا او فدیه کردي از مال خود و خود را باز
«.. خریدي، و یا وفات آمدي او را، میراثش برداشتی
و از جمله مراسم و عادات عرب جاهلی در میراث این بوده که از راه قرارداد و معاهده و همسوگند شدن تولید توارث میکردهاند.
مانُکُمْ فَآتُوهُمْ نَصِ یبَهُمْ.. 􀀀 دانِ وَ الْأَقْرَبُونَ وَ الَّذِینَ عَقَدَتْ أَیْ 􀀀 والِ 􀀀 مِمّ تَرَكَ الْ
ا􀀀 م والِیَ 􀀀 ا َ 􀀀 ابو الفتوح در ذیل آیۀ 37 از سورة النّساء وَ لِکُلٍّ جَعَلْن
گفته است:
و در معنی آیه چند قول گفتند: »
«1» قتاده گفت در جاهلیت مخالفت کردند و با یکدیگر عهد و سوگند خوردند »
______________________________
.« فیکون للحلیف، السدس من میراث حلیفه » 1)- فاضل مقداد پس از نقل عبارت معاهده گفته است )
148
و محالف، معاهدش را گفتی: دمی دمک و هدمی هدمک و ثاري ثارك و حربی حربک و سلمی سلمک و ترثنی و ارثک و
تطلب بی و اطلب بک و تعقل عنی و اعقل عنک گفتی: خون من خون تو است و ویرانی سراي من ویرانی سراي تو است و کینۀ من
کینۀ تست و جنک من جنک تو است و صلح من صلح تو است و تو از من میراث گیري و من از تو میراث گیرم و تو طلب خون
من کنی و من طلب خون تو کنم و تو از من دیه دهی و من از تو دیه دهم. و هم چنین که گفته بودند میان ایشان موارثه ثابت شدي
و نصیب حلیف از میراث دانگی بودي خداي تعالی گفت: نصیب ایشان بدهی از میراث آنگه آن را منسوخ کرد به آیۀ أُولُوا
مجاهد و نخعی گفتند: نصیب او بدهی از وفا و نصرت و معاونت و دیت آن چه بر آن عهد کردهاند دون میراث، و بر » «1» * حامِ 􀀀 الْأَرْ
ا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَوْفُوا بِالْعُقُودِ و لقول النّبی أوفوا للحلفاء عقودهم الّتی عقدت 􀀀 این قول آیه منسوخ نباشد بقوله تعالی عزّ و جلّ ی
اللّ عباس و ابن زید گفتند: آیه در آنان آمد که رسول
􀀀
ایمانکم وفا کنی با حلیفانتان به آن چه بر آن سوگند خورده باشی.. عبد ه
(ص) میان ایشان برادري داد روز مؤاخات، از مهاجر و انصار، چون به مدینه آمد ایشان به آن برادري میراث گرفتندي آنگه به آیۀ
«.. فرائض منسوخ شد
مسألۀ توارث در جاهلیت بر دو پایۀ اساسی استوار بوده است:
______________________________
ضمان » حکم میراث بردن به وسیلۀ معاهده و معاقده که به نام » ، 1)- فاضل مقداد در کتاب کنز العرفان چنین افاده کرده است )
خوانده میشود به عقیدة شافعی نسخ شده و مطلقا ارثی بدان ثابت نمیباشد و به عقیدة اصحاب ما چنین نیست بلکه در « جریره
90 از 305
هنگامی که وارثی نسبی و سببی موجود نباشد میراث به معاهده ثابت میباشد زیرا روایت شده که پیغمبر (ص) در روز فتح مکه در
و به « و ما کان من حلف فی الجاهلیۀ فتمسکوا به فانه لم یزده الاسلام إلا شدة و لا تحدثوا حلفا فی الاسلام » : خطبۀ خود گفته است
عقیدة ابو حنیفه هر گاه مردي به وسیلۀ مردي مسلم به اسلام در آید و با هم پیمان بندند و قرار دهند که تعاقل و توارث میان ایشان
باشد این پیمان و قرارداد صحیح و نافذ است.
149
-1 اولویّت از لحاظ قرابت.
-2 مذکّر بودن وارث پس به اعتبار این دو اساس با بودن اقرباء ذکور، اقرباء اناث را حقی در میراث نمیبوده و در میان اقرباء ذکور
هم تقدیم پسر بر پدر و پدر بر برادر و برادر بر عم و عم بر پسر عم رعایت میشده است.
توارث در میان عرب جاهلی، بالاجمال بدین وضع میبوده است اکنون باید دید تشریع این موضوع در اسلام چه سیري داشته و بچه
صورتی در آمده است در همان سال اول که پیغمبر (ص) به مدینه مهاجرت کرده میان مهاجر و انصار که بنا به منقول از کتاب
عقد «1» المنتقی نود مرد (نیمی مهاجر و نیمی از انصار) و به قولی دیگر صد و پنجاه کس از مهاجر و صد و پنجاه از انصار بودهاند
.«2» برادري منعقد ساخته که بموجب این مؤاخات در حیات، مؤاسات داشته باشند و در ممات با هم توارث کنند
پیغمبر (ص) چون به مدینه هجرت کرد » در تفسیر نعمانی، بنا بنقل مجلسی، از حضرت علی علیه السلام این مضمون، روایت شده
.« میان یارانش، از مهاجر و انصار، اخوّت افکند و مواریث را بر پایۀ اخوّت دینی قرار داد نه بر اساس ارحام
در آغاز مهاجرت براي این که مردم متوجه گردند که رابطۀ حقیقی رابطۀ دینی و ایمانی است و روابط دیگر، خواه تکوینی و نسبی
باشد و خواه
______________________________
چنین گفته است: « تلقیح فهوم اهل الاثر » 1)- ابن جوزي (بنقل مقریزي) در کتاب )
« و قد احصیت جملۀ من آخی النبی فکانوا مائۀ و ستۀ و ثمانین رجلا »
و آخی » 2)- در این مؤاخات پیغمبر (ص) علی را به برادري برگزیده عبارت ابن اسحاق، بنقل ابن هشام در این موضوع این است )
اللّ بین اصحابه من المهاجرین و الانصار فقال:
􀀀
رسول ه
اللّ علیه،
􀀀
اللّ اخوین، اخوین، ثمّ اخذ بید علیّ بن ابی طالب، رضوان ه
􀀀
باللّ ان نقول علیه ما لم یقل، تآخوا فی ه
􀀀
فی ما بلغنی، و نعوذ ه
اللّ (ص)، سیّد المرسلین، و امام المتّقین، و رسول رب العالمین، الذي لیس له خطر و لا نظیر من العباد،
􀀀
فقال: هذا اخی فکان رسول ه
«.. اللّ علیه اخوین
􀀀
و علی بن ابی طالب، رضوان ه
150
تولیدي و سببی یا قراردادي و سوگندي بی وجود این رابطه، بی فایده و در حکم عدم رابطه میباشد توارث بر اساس این رابطه
که، به اعتبار وصف عنوانی موضوع، حقیقتی است دور از شائبۀ مجاز به من ّ ص ۀ عمل «1» استوار گردید و مفاد إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ
آمد بلکه براي این که فهمانده شود که صرف ایمان قلبی و ادّعاء آن براي تولید اخوّت حقیقی و توارث مالی، کافی نیست و باید
ایمان با عمل خارج (از خود و از دارایی گذشتن) توام گردد توارث میان اهل ایمان را هم به مهاجران و انصار که دستۀ اول بجهاد
به گذشتن از مال و جان و هجرت، ایمان خود را ابراز داشته و دستۀ دوم به گذشتن از خانه و جا دادن به مهاجران و نصرت پیغمبر و
یاران، ایمان خویش را نشان دادند اختصاص داد و کسانی را که ایمان آورده لیکن در مکه مانده و هجرت نکرده بودند در آغاز
هجرت از ارث بردن از مهاجران مؤمن، محروم کرد. این حقیقت در آیۀ 73 از سورة الانفال آورده شده بدین بیان إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ
ا􀀀 اجِرُوا م 􀀀 اءُ بَعْضٍ وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ لَمْ یُه 􀀀 ئِکَ بَعْضُ هُمْ أَوْلِی 􀀀 اللّ وَ الَّذِینَ آوَوْا وَ نَ َ ص رُوا أُول
􀀀
والِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ فِی سَبِیلِ هِ 􀀀 جاهَدُوا بِأَمْ 􀀀 اجَرُوا وَ 􀀀ه
91 از 305
اجِرُوا… 􀀀 حَتّ یُه
ی􀀀 شَی وَل مِنْ ءٍْ ای􀀀 لَکُمْ مِنْ تَِهِمْ
اءُ بَعْضٍ. 􀀀 ابو الفتوح در ذیل آیۀ 74 از سورة الانفال وَ الَّذِینَ کَفَرُوا بَعْضُهُمْ أَوْلِی
ابن زید گفت مؤمن نامهاجر از مؤمن مهاجر میراث نگرفتی اگر چه برادران بودندي تا رسول علیه السلام مکه » : چنین گفته است
«.. بگشاد آنگه برخاست و حکم او زائل شد میراث به خویشی و رحم افتاد
حکم توارث میان برادران دینی و ایمانی چنانکه گفته شد، به اتفاق در سال اول هجرت، وضع و ابلاغ گردید تا آنگه بقول مشهور
بعد از غزوة بدر 2 (که اسلام قوتی یافت و اهمیت رابطۀ ایمانی و دینی آشکار گردید) و به گفتۀ ابن زید (که هم اکنون
______________________________
و کانت المؤاخاة بعد مقدمه بخمسۀ اشهر و قیل: بثمانیۀ اشهر ثم » : 1)- آیه 10 از سوره 49 (الحجرات) ( 2)- مقریزي گفته است )
« نسخ التوارث بالمؤاخاة بعد بدر
151
ی􀀀 حامِ بَعْضُهُمْ أَوْل 􀀀 نقل شد) بعد از فتح مکه این حکم برداشته شد و حکم اولویت در میراث بمفاد آیۀ 6 از سورة الاحزاب وَ أُولُوا الْأَرْ
ابِ مَسْطُوراً به جاي آن وضع و 􀀀 ذلِکَ فِی الْکِت 􀀀 کانَ 􀀀 ائِکُمْ، مَعْرُوفاً 􀀀 ی أَوْلِی 􀀀 إِلّ أَنْ تَفْعَلُوا إِل
􀀀
اجِرِینَ ا 􀀀 اللّ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُه
􀀀
ابِ هِ 􀀀 بِبَعْضٍ فِی کِت
و بعد بتدریج احکام توارث، صدور و نزول یافت و عادات و آداب جاهلی به وسیلۀ احکام الهی منسوخ شد. از .«1» ابلاغ گشت
ساءِ نَصِ یبٌ.. که از این پیش مذکور افتاد و بحکم آیۀ 12 از سورة النساء یُوصِیکُمُ 􀀀 جالِ نَصِ یبٌ مِمَّا اکْتَسَ بُوا وَ لِلنِّ 􀀀 جمله بحکم آیۀ لِلرِّ
احِدَةً فَلَهَا النِّصْفُ و بحکم آیۀ 14 از 􀀀 کانَتْ و 􀀀 ا تَرَكَ وَ إِنْ 􀀀 ا م 􀀀 ساءً فَوْقَ اثْنَتَیْنِ فَلَهُنَّ ثُلُث 􀀀 ادِکُمْ لِلذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَیَیْنِ فَإِنْ کُنَّ نِ 􀀀 اللّ فِی أَوْل
􀀀
هُ
مِمّ تَرَکْتُمْ و بحکم آیۀ 15 از همان سورة وَ
ا􀀀 الثُّم ک لَکُمْ وَلَدٌ فَلَهُنَّ نُُ انَ 􀀀 و فَإِنْ مِمّ تَرَکْتُمْ إِنْ لَمْ یَکُنْ لَکُمْ لََدٌ
ا􀀀 الر سورة النساء وَ لَهُنَّ بُُّعُ
احِدٍ مِنْهُمَا السُّدُسُ. و بالاخره بحکم آیۀ 175 از همان سوره.. 􀀀 الَۀً أَوِ امْرَأَةٌ وَ لَهُ أَخٌ أَوْ أُخْتٌ فَلِکُلِّ و 􀀀 کانَ رَجُلٌ یُورَثُ کَل 􀀀 إِنْ
______________________________
گروهی بسیار از مفسران مانند » اءُ بَعْضٍ چنین افاده کرده است 􀀀 ئِکَ بَعْضُ هُمْ أَوْلِی 􀀀 أُول » 1)- نیشابوري (متوفی) در تفسیر خود در ذیل )
همان ارث است: مهاجران و انصار به واسطۀ هجرت و نصرت از هم ارث « ولایت » ابن عباس و جز او اتفاق دارند که مراد باین
ی بِبَعْضٍ* منسوخ گشته لیکن امام فخر الدین 􀀀 حامِ بَعْضُ هُمْ أَوْل 􀀀 میبردهاند نه به واسطۀ قرابت پس از آن، این حکم به آیۀ وَ أُولُوا الْأَرْ
رازي این تفسیر را بعید دانسته چه گفته است این تفسیر مستلزم نسخ است و تا ممکن باشد نباید قائل به نسخ شد بعلاوه لفظ
و خداي « السلطان ولی من لا ولی له » اشعار دارد چنانکه میگویند « قرب » بکار برده شود به « ارث » هنگامی که بی کلمه « ولایت »
بنا بر این مراد اینست که مهاجران و انصار برخی از ایشان برخی دیگر « ا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ 􀀀 اللّ ل
􀀀
اءَ هِ 􀀀 ا إِنَّ أَوْلِی 􀀀أَل » سبحانه و تعالی گفته است
را تعظیم میکنند و میان ایشان معاونت و معاضدت در کار است و در برابر دشمن به منزلۀ یک تن بشمارند و یکدیگر را چنان
را « ولایت » کسی که کلمۀ » اءُ بَعْضٍ چنین افاده کرده است 􀀀 باز در ذیل آیۀ وَ الَّذِینَ کَفَرُوا بَعْضُ هُمْ أَوْلِی « دوست دارند که خویشتن را
در این چند آیه بمعنی ارث دانسته این آیه را دلیل بر این قرار داده که کافران با اختلاف در ملل خود در مسأله توارث به منزلۀ یک
ملت بشمار میآیند پس مجوسی از بت پرست ارث میبرد و نصرانی از مجوسی ارث میبرد و یهودي از نصرانی و هم چنین
« بعکس ارث میبرند
152
مِمّ تَرَكَ وَ إِنْ
ا􀀀 انِ 􀀀 فَلَهُم الثُّلُث ک اثْنَتَیْنِ اَ انَت 􀀀 ا وَلَدٌ فَإِنْ اَ 􀀀 ا إِنْ لَمْ یَکُنْ لَه 􀀀 ا تَرَكَ وَ هُوَ یَرِثُه 􀀀 ا نِصْفُ م 􀀀 إِنِ امْرُؤٌ هَلَکَ لَیْسَ لَهُ وَلَدٌ وَ لَهُ أُخْتٌ فَلَه
ساءً فَلِلذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَیَیْنِ.. براي دختران و خواهران و زنان نصیبی از ارث معین گردید و بحکم آیۀ 12 از 􀀀 جالًا وَ نِ 􀀀 کانُوا إِخْوَةً رِ 􀀀
کانَ لَهُ 􀀀 واهُ فَلِأُمِّهِ الثُّلُثُ فَإِنْ 􀀀 کانَ لَهُ وَلَدٌ فَإِنْ لَمْ یَکُنْ لَهُ وَلَدٌ وَ وَرِثَهُ أَبَ 􀀀 مِمّ تَرَكَ إِنْ
ا􀀀 الس احِ دٍ مِنْهُمَ ا دُُّسُ 􀀀 سورة النساء.. وَ لِأَبَوَیْهِ لِکُ لِّ و
92 از 305
إِخْوَةٌ فَلِأُمِّهِ السُّدُسُ..
براي مادر نیز سهمی از مال فرزند اختصاص یافت.
153
اذان
یکی از احکام که در همان سال اول صدور یافته و ابلاغ شده حکم اذان است.
پیش از این که حکم اذان صدور یابد، به گفتۀ ابن اسحاق: مردم بی آن که دعوتی خاص در میان باشد هنگام نماز حضور
براي اقامۀ جماعت بمسجد حاضر میشدند. تا این که در سال اول « الصّلاة جامعۀ » مییافتند. و به گفتۀ دشتکی بر اثر دعوت به نداي
از هجرت پیغمبر (ص) (به گفتۀ برخی از صاحبان سیره و به عقیدة جمعی از عامه) با اصحاب مشاوره کرد که براي اعلام به نماز چه
علامتی بکار برند؟ پس برخی زدن بوق و برخی نواختن ناقوس و برخی دیگر افروختن آتش را اقتراح کردند این اقتراحات، مردود
اللّ بن زید خزرجی دیده
􀀀
شد و تکلیف نامعلوم ماند تا این که، به تفصیلی که ابن هشام در سیرة خود آورده، موافق خوابی که عبد ه
حکم اذان صادر گردیده و بلال که صوتی جهوري میداشته براي انجام این وظیفه برگزیده شده است:
فاضل مقداد، قدّس سرّه، در چگونگی تشریع اذان این مفاد را یاد کرده است:
ائمۀ ما علیهم السلام قضیۀ خواب را تکذیب کرده و گفتهاند: هنگامی که حضرت رسول را سر در دامان علی بوده است جبرئیل از »
سوي خدا اذان و اقامه را آورده و او میگفته و پیغمبر پیروي مینموده است آنگاه پیغمبر (ص) به علی (ع) گفته است: آیا تو هم
شنیدي و بخاطر سپردي؟ علی (ع) پاسخ داده است: آري. پس پیغمبر (ص) بفرمود تا علی (ع) بلال را حاضر کرد و به او اذان را
آموخت. و در روایتی وارد است که اذان در لیلۀ معراج پیغمبر (ص) آموخته شده است.
برخی از علماء عامه روایت اخیر را که فاضل مقداد مورد اشاره قرار داده نقل و تصدیق کرده است.
و عمل غلام للعبّاس، یقال له کلاب، منارة و لم » : گفته است « مناره » یعقوبی در تاریخ خود پس از این که در بارة ابتداء حدوث
تکن منارة
154
و کان بلال یؤذّن ثمّ اذّن سعد بن مکتوم و کان أیّهما سبق اذّن فاذا کانت الصلاة اقام واحد. » : چنین گفته است « اللّ
􀀀
علی عهد رسول ه
«.. اللّ ، حیّ علی الصّلاة، حیّ علی الفلاح
􀀀
اللّ فقال: الصّلاة یا رسول ه
􀀀
و روي الواقدي انّ بلالا اذا اذّن وقف علی باب رسول ه
در اول تشریع اذان، جزء آن نبوده میان عامۀ اهل اسلام اختلافی نیست لیکن در « ال ّ ص لاة خیر من النوم » بهر حال در این که جملۀ
بارة این که از چه زمان این جمله در اذان داخل شده اختلاف است از جمله نقل شده که مالک در کتاب الموطّأ خود این مضمون
الصلاة » : در زمان خلافت عمر، مؤذن به نزد او رفت که او را به نماز صبح بخواند وي را در خواب یافت پس گفت » را آورده است
.«1» عمر چون بیدار شد مؤذن را دستور داد که این جمله را در بانک اذان داخل کند « خیر من النوم
______________________________
اللّ در آخرش ذکر کردهاند لیکن چنانکه
􀀀
و با یک مرتبه لا اله الّا ه « حیّ علی خیر العمل » 1)- در کتب سیره کیفیت اذان را به اسقاط )
در زمان خود پیغمبر « حی علی خیر العمل » از سید مرتضی، قدس سره، نقل خواهد شد از طرق خود عامه روایت گردیده که جملۀ
(ص) در اذان گفته میشده است.
بلکه از بعضی چنان استفاده میشود که تا زمان ابو بکر نیز گفته میشده و از زمان عمر به دستور او این فصل از جملۀ فصول اذان،
93 از 305
در آخر بحث امامت، روایتی بطور ارسال مسلم آورده ،« محقق طوسی » اسقاط گردیده است. قوشچی در شرح خود بر کتاب تجرید
اللّ (ص) و انا انهی عنهنّ و احرّمهنّ و اعاقب علیهنّ: متعۀ النّساء و
􀀀
ثلث کنّ علی عهد رسول ه » : که خلیفۀ دوم بر فراز منبر گفته است
این روایات بر آن چه گفته شد به خوبی دلالت میکند. « متعۀ الحجّ و حیّ علی خیر العمل
قسمتی آورده « اجتهادات و تأوّلات سلف » در طی بحث از « الفصول المهمۀ » دانشمند معاصر سید شرف الدین عاملی در کتاب نفیس
نقل خواهد شد توجه به آن قسمت این مسأله را روشنتر میسازد. « عهد صحابه » که در این اوراق در ذیل بحث از
اکنون که این اوراق براي بار دوم چاپ میشود و ماه فروردین سال 1338 (رمضان المبارك 1378 ) میباشد یک سال و اندي است
که دانشمند مزبور فوت شده است. تاریخ وفات آن دانشمند بزرگ روز دوشنبه نهم ماه جمادي الثانیه از سال 1377 هجري قمري
بوده است.
155
چنین افاده کرده است: « المعتبر » اللّ علیه، در کتاب
􀀀
محقق حلّی، رحمۀ ه
میباشد و در شرع نام اذکاري است که براي اعلام بدخول اوقات نماز وضع گردیده و آن، به اتفاق، « اعلام » اذان در لغت بمعنی »
.« از سنن مؤکّده میباشد
ابو الحسن (ع) را پرسیدم «؟ آیا اذان در مناره مستحب است » علی بن جعفر (ع) گفت: از این که » : باز بدین مضمون گفته است
.« پاسخ داد: که در زمان پیغمبر (ص) مناره نبوده و براي آن حضرت در روي زمین اذان گفته میشده است
باز از مبسوط شیخ طوسی نقل کرده که این مفاد در آنجا آورده شده است:
فرقی میان این که اذان در مناره یا بر زمین باشد نیست و بلندي استحباب دارد، خواه در مناره باشد یا غیر آن، چه از حضرت صادق »
(ع) روایت شده که ارتفاع دیوار مسجد پیغمبر (ص) به اندازه یک قامت بود چون وقت داخل میشد پیغمبر (ص) بلال را میفرمود
«.. بر دیوار برآي و آواز خود را به اذان برآور
اذان، در نزد اهل بیت علیهم السلام، بطور تلقّی از زبان جبرئیل گرفته شده » : باز محقق، در کتاب معتبر، این مضمون را گفته است
است: حمّاد از منصور از حضرت صادق (ع) روایت کرده که گفت: چون جبرئیل اذان را بر پیغمبر (ص) نازل ساخت پیغمبر (ص)
سرش در دامان علی (ع) و بخواب بود جبرئیل اذان و اقامه گفت چون پیغمبر (ص) بیدار شد گفت: یا علی آیا شنیدي؟ گفت:
آري. گفت: آیا حفظ کردي؟ گفت: آري. گفت: بلال را بخواه و به او بیاموز.
بلال را خواست و بوي تعلیم کرد.
چون پیغمبر (ص) به نواختن زنگ براي » : اللّ بن زید گفته است
􀀀
محدّثان عامّه بر خلاف این، اتفاق و چنین روایت کردهاند که: عبد ه
جمع شدن مردم فرمان داد من در خواب دیدم شخصی زنگی در دست دارد و گرد من میگردد گفتم: آیا این را میفروشی؟ گفت
میخواهی با آن چه کنی؟ گفتم: چون وقت در آید مردم را به نماز دعوت کنم. گفت: آیا نمیخواهی بهتر از آن را به تو رهنمایی
آنگاه کیفیت اذان را بدین گونه: « کنم؟ گفتم: چرا
156
چهار بار تکبیر، دو بار شهادت به وحدانیت، دو بار شهادت به رسالت، دو بار حیّ علی الصلاة و دو بار حیّ علی الفلاح و دو بار
قد » تکبیر و دو بار تهلیل آن شخص بوي آموخته و پس از آن اقامه را بهمان اجزاء اذان به اسقاط دو تکبیر از آغاز و اضافۀ دو
بامداد به نزد رسول (ص) رفتم » و اسقاط یک تهلیل از آخر بوي یاد داده پس گفته است « حیّ علی الفلاح » بعد از دو « قامت الصلاة
و او را از خواب خود آگاه ساختم. پس گفت: خوابی است حق برخیز و بلال را بیاموز تا او که آوازش از تو رساتر هست اذان
گوید. پس من بر بلال القاء میکردم و او با صداي رساي خود اذان میگفت صدا به گوش عمر بن خطاب که در خانۀ خود بود
94 از 305
اللّ سوگند به خدایی که ترا بحق مبعوث
􀀀
یا رسول ه » : رسید بیرون آمد در حالی که ردایش به زمین کشیده میشد به پیغمبر گفت
«.. داشته من نیز همان خواب را دیدهام پیغمبر گفت: فللّه الحمد
و آن چه از » : پس از نقل این قضیه، که به حقیقت به افسانه و مجاز نزدیکتر است تا به واقع و حقیقت، محقق چنین افاده کرده است
اهل بیت نقل شده بحال پیغمبر مناسبتر است چه امور مشروعه به مصالح، مربوط و منوط و فکر بشر از اطلاع بر آن مصالح، قاصر
است و جز خدا کسی بر آنها اطلاع ندارد پس پیغمبر را در آنها اختیاري نمیباشد بعلاوه هنگامی که امور مشروعه ساده و مختصر
از وحی الهی مستفاد باشد کجا میتوان گمان برد اذان باین تفصیل و اهمیت از وحی الهی گرفته نشده باشد؟ و در روایت ابن اذینه
در شب معراج چون پیغمبر (ص) ببیت المعمور رسید جبرئیل اذان و اقامه گفت و » از زراره و از فضل بن یسار است که گفت
و این روایت اشعار دارد که اذان وحی الهی است زیرا بعید « پیغمبر (ص) مقدم ایستاد و صفوف ملائکه و انبیاء به او اقتداء کردند
.« اللّ بن زید باشد
􀀀
است که مستند پیغمبر در بارة تشریع اذان گفتۀ عبد ه
اذان و اقامه را بنا به اشهر روایات سی و پنج فصل است هجده فصل براي اذان و هفده » : در بارة کیفیت اذان محقق چنین گفته است
فصل براي اقامه، هجده فصل
157
حیّ » اذان عبارت است از چهار بار تکبیر و دو بار شهادت به توحید و دو بار شهادت به رسالت و دو بار گفتن هر یک از جملههاي
و دو بار تکبیر و دو بار تهلیل. « حیّ علی خیر العمل » و « حیّ علی الفلاح » و « علی الصّلاة
جزء اذان و اقامه باشد و چنانکه بر این مطلب اتفاق کردهاند بر این که در نماز « حیّ علی خیر العمل » علماء عامه انکار کردهاند که
استحباب دارد همۀ ایشان اتفاق کردهاند بجز شافعی که او را در مسأله دو « الصلاة خیر من النوم » صبح به جاي آن دو بار گفتن
قائلین به استحباب روایتی از ابی محذوره نقل کردهاند که او گفته است: «1» قولست
ال ّ ص لاة » به پیغمبر گفتم: بمن سنت اذان را تعلیم فرما پس در تعلیم اذان فرمود اگر نماز صبح باشد بعد از حی علی الفلاح دو بار
بگو لیکن به تفصیلی که محقق نقل کرده چون ابو محذوره، به گفتۀ خود عامه، مطعون بوده این روایت او که با گفتۀ « خیر من النّوم
اللّ زید مخالفت دارد قابل اعتماد و استناد نمیباشد.
􀀀
اهل سنت و حتّی با حکایت خواب عبد ه
اللّ علیه السلام، بنا بنقل محقق، روایتی در بارة اذان ایراد شده که
􀀀
اللّ بن سنان از ابی عبد ه
􀀀
در کتاب احمد ابن ابی نصر بزنطی از عبد ه
حیّ علی » بعد « اذا کنت فی اذان الفجر فقل: الصّلاة خیر من النّوم .» : در طی آن، حضرت گفته است
______________________________
تثویب در » مسألۀ شصت و نهم را باین مضمون عنوان و طرح کرده است « المسائل الناصریات » 1)- سید مرتضی، قدس سره، در )
اختلاف کردهاند: شافعی گفته: عبارت « تثویب » نماز صبح بدعت و اصحاب ما را بر بدعت بودن آن اجماع است فقیهان در معنی
این که » ابو حنیفه گفته: عبارت است از .« این که پس از دعوت به نماز و پیش از اذان دو بار بگویی: ال ّ ص لاة خیر من النّوم » است از
از محمد بن حسن نقل شده که در کتب خود گفته است: « پس از فراغ از اذان دو بار حیّ علی ال ّ ص لاة، حیّ علی الفلاح بگویی
بعد مردم کوفه حی علی الصلاة حی علی الفلاح « ال ّ ص لاة خیر من النّوم » (تثویب در اول این بوده که در میان اذان و اقامه گفته شود
شافعی تثویب را در خصوص نماز صبح، سنت دانسته و در قول جدید خود مطلقا آن را غیر « را میان اذان و اقامه احداث کردهاند
«.. مستحب و غیر مسنون دانسته است
158
آن را بر تقیه حمل کرده خود چنین اظهار « الاستبصار » محقق پس از این که گفته است شیخ طوسی در کتاب «.. و قل « خیر العمل
فلو کان للتقیۀ «1» و هو انفراد الاصحاب « حیّ علی خیر العمل » و لست اري هذا التاویل شیئا فان فی جملۀ الاذان » عقیده نموده است
95 از 305
،«2» لما ذکره لکن الوجه ان یقال فیه روایتان عن اهل البیت اشهرهما ترکه
______________________________
که در بارة مسائل انفرادي شیعه نوشته، در اوائل کتاب صلاة چنین « الانتصار » 1)- سید مرتضی، علم الهدي، قدس سره، در کتاب )
میباشد در اذان « حی علی الفلاح » بعد از « حی علی خیر العمل » از جمله چیزهایی که امامیه به آن انفراد یافته گفتن » افاد کرده است
و قد روت العامۀ ان ذلک کان یقال فی بعض ایام النبی » : آنگاه گفته است « و اقامه. علت و دلیل این انفراد، اجماع فرقه است بر آن
نقل گردید « تثویب » -2 از آن چه در پاورقی پیشتر، در بارة «.. (ص) و انما ادعی ان ذلک نسخ و رفع. و علی من ادعی النسخ الدلالۀ
دو قول دیگر هم دانسته شد: « الصلاة خیر من النوم » براي موضع گرفتن گفتن جمله
.« پس از دعوت به نماز و پیش از اذان دو بار گفته شود » -1 قول منسوب به شافعی باین مفاد
بنا بر این وجهی بعید و نامناسب نیست که روایت بر یکی از دو « بیان اذان و اقامه گفته میشده » 2) قول منقول از شیبانی باین مفاد )
وجه منقول، حمل گردد و مفاد آن دلالت ارشادي بر اباحۀ گفتن آن در یکی از دو موضع مذکور؛ که از متن اذان و اقامه خارج
است، باشد بهر جهت این نکته را باید متذکر بود که قطع نظر از جنبه فقهی، از لحاظ ذوقی و ادبی و جمله پردازي نیز میان جملۀ
که جز « الصلاة خیر من النوم » که بر معانی ذوقی و لطیف اشعار دارد و میان جمله « حی علی خیر العمل » و جملۀ « حی علی الفلاح »
مفهومی عامیانه و مبتذل و مطروق ندارد فرقی زیاد است که ردیف شدن آنها با هم تا چه رسد به تبدیل یکی از آنها به دیگري، بی
تناسب و بر خلاف ذوق است لیکن آوردن آن پیش از اذان یا بعد از آن و پیش از اقامه، بعنوان گفتۀ شخصی، نه بعنوان مستحب
شرعی؛ در خصوص نماز صبح شاید نامناسب نباشد.
159
نماز میت
از مراجعه به کتب تواریخ و سیر و مطالعه در مضامین حدیث و خبر چیزي که بر تشریع نماز میت قبل از هجرت دلالت کند بدست
بلکه بصریح بعضی از عبارات در موقع فوت خدیجه، که بعد از وفات ابو طالب و قریب بزمان هجرت بوده، هنوز نماز «1» نمیآید
جنازه وضع و تشریع نشده بوده است.
توفّیت خدیجۀ فی شهر رمضان سنۀ عشرة من » در بحار، بروایتی عامی منتهی بحکم بن حزام، چنین آورده که حکم گفته است
اللّ (ص) فی حفرتها و لم یکن یومئذ صلاة علی الجنازة. قیل: و متی
􀀀
النبوة.. فخر جنابها من منزلها حتّی دفنّاها بالحجون فنزل رسول ه
توفّیت خدیجۀ قبل ان » و هم در آن کتاب از عروة بن زبیر نقل شده که « ذلک یا ابا خالد؟ قال قبل الهجرة به سنوات ثلث او نحوها
اللّ
􀀀
تألیف ابو عبد ه « المعرفه » و بحسب ظاهر از آن عبارت صلاة جنازه، منظور میباشد باز مجلسی در بحار از کتاب « تفرض الصلاة
« توفیت خدیجۀ بمکۀ قبل الهجرة من قبل ان تفرض الصلاة علی الموتی » : بن منده نقل کرده که او از قول نسوي گفته است
______________________________
1)- لیکن شاید در شرائع سالفه مشروع بوده که به گفتۀ آلوسی در بلوغ الارب: اعراب جاهلی نیز اصل آن را میداشتهاند. مفاد )
عبارت او پس از ذکر این که عرب جاهلی از جنابت غسل میکرده و مردهها را میشستهاند. و استشهاد او به شعري از جاهلیان
و مردههاي خود را کفن میکردند و بر ایشان نماز میگزاردند و نماز ایشان بدین گونه بود که چون کسی از آنان ..» چنین است
میمرد و او را بر تختش حمل میکردند ولیّ او میایستاد و همۀ محاسن او را یاد میکرد و بر او ثنا میگفت و پس از آن او را به
یکی از مردم قبیلۀ کلیب در زمان جاهلیت در بارة نوهاش که مرده بود گفته « اللّ
􀀀
علیک رحمۀ ه » : خاك میسپرد و آنگاه میگفت
96 از 305
در عین « است: أ عمرو ان هلکت و کنت حیّا فانّی مکثر لک من صلاتی و اجعل نصف مالی لابن سام حیاتی ان حییت و فی مماتی
حال نگفته نباشد که اگر مستند آلوسی براي نماز بر میت در زمان جاهلی این شعر باشد خالی از تأمل و اشکال نیست.
160
پس بحسب ظاهر، این حکم در مکه وضع و تشریع نشده و مکان تشریع آن مدینه و زمان تشریعش سال اول از هجرت بوده چه در
یاد و آورده شده است. « اقامۀ نماز میّت » ، کتب سیر و تواریخ، در طی وقائع سال اول هجرت
نخستین کسی بوده که با پیغمبر (ص) به مکالمه پرداخته و بیعت کرده و بقیه هفتاد و « عقبۀ دوم » براء بن معرور، که از انصار و در
اندي که با او بوده از او پیروي کردهاند و یکی از نقیبان بوده، یک ماه پیش از ورود پیغمبر (ص) به مدینه وفات یافته و هنگامی که
پیغمبر (ص) به مدینه وارد شده اصحاب را برداشته و بسر گور او رفته و بر قبرش نماز گزاردهاند.
161
روزة عاشورا
ابن عباس گفته است: یهود روز دهم محرّم را که به نام عاشورا نامیده شده روزه میگرفتند پیغمبر «1» به طوري که دشتکی نوشته
(ص) چون به مدینه وارد شد از آنان سبب پرسید. گفتند: چون فرعون در چنین روزي غرق شده موسی به شکرانۀ آن روزه گرفته و
پس روز عاشورا را روزه گرفت و مردم را به روزه « نحن احق بإحیاء سنّۀ اخی موسی منکم » : ما به وي تأسی میکنیم. حضرت فرمود
«.. گرفتن وادار فرمود و چون روزة ماه رمضان واجب شد آن اهتمام که در بارة روزة عاشورا بود نماند
باز دشتکی شرحی مفصل در بارة روزة این روز نوشته که بدین گونه تخلیص میشود:
«2» بدان که اتفاق است علما را بر این که روزة روز عاشورا اکنون سنت است »
______________________________
1)- به گفتۀ آلوسی در بلوغ الارب عرب جاهلی یا خصوص قریش بتعبیر او نیز روز عاشورا را روزه میداشتهاند مضمون عبارت او )
قریش در جاهلیت روز عاشورا روزه میداشتند و شاید آن را از شرع پیش تلقی کرده بودهاند و به همین جهت این روز » : چنین است
را احترام میگذاشتند و خانۀ کعبه را در این روز به جامهاش میپوشاندند. میگویند قریش در جاهلیت گناهی مرتکب شده که در
نظرش بزرگ آمده پس براي کفارة آن، روز عاشورا را روزه گرفته و آن را معمول داشته است و در برخی از اخبار چنین آمده
.« است که: قریش را قحطی اتفاق افتاده و پس از آن بر طرف شده پس به شکرانۀ رفع آن، روز عاشورا را روزه میگرفتهاند
2)- از لحاظ فقهی شیخ یوسف بحرینی، در کتاب حدائق، روزة عاشورا را اگر بر وجه حزن گرفته شود جزء مستحبات مؤکده )
و :..» : دانسته است. ابو الفتوح در مقام تعدید اقسام روزه: از واجب و حرام و مکروه و مستحب در شماره مستحبات آنها گفته است
و صوم » در طی تعدید اقسام روزههاي مستحب گفته است « المعتبر » محقق نیز در کتاب «.. روزه عاشورا را بر وجه حزن و مصیبت
دانستهاند شاید معنی مکروه بودن کم بودن ثواب باشد نه محظور بودن آن، چنانکه « مکروه » بعضی هم آن را « عاشورا حزنا لا تبرّکا
باین معنی تصریح کرده است. « عروة الوثقی » سید محمد کاظم یزدي (متوفی 1337 هجري قمري) در کتاب
162
چه آن که پیغمبر (ص) در سال اول از هجرت این روز را روزه گرفته و به همۀ مسلمین حتی کودکان نیز امر فرموده که روزه
و فی هذه السنۀ صام عاشورا و امر » : کازرونی در المنتقی، بنا بنقل مجلسی، در ذیل حوادث سال اول هجرت، گفته است «1» « بگیرند
«2» «.. بصیامه
97 از 305
______________________________
ما کُتِبَ عَلَی الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکُمْ.. 􀀀 امُ کَ 􀀀 ا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُتِبَ عَلَیْکُمُ- الصِّی 􀀀 1)- ابو الفتوح، در طیّ تفسیر آیۀ 179 از سورة البقره ی )
بعضی دیگر از مفسران گفتند خداي تعالی در بدایت شرع، روزة عاشورا و روزة ایام البیض فریضه کرده بود ..» : چنین آورده است
.« چون روزة ماه رمضان فرض شد تخفیف کرده و آن را برداشت
از این عبارت معلوم میگردد که سه روز از هر ماه روزهاش واجب شده بوده است و روایتی نقل کرده که به آدم دستور داده شده
بوده است که روز 13 و 14 و 15 از هر ماه را روزه بگیرد.
قریش در جاهلیت » : 2)- از طرق عامه، هم از صحیح بخاري نقل شده که به اسنادش از عائشه این مضمون را روایت کرده است )
روز عاشورا را روزه میگرفتند بعد پیغمبر (ص) به روزه گرفتن آن روز دستور فرمود تا روزة ماه رمضان واجب شد و پیغمبر (ص)
و کان المسلمون یصومون عاشورا فلما فرض رمضان » گفته است « امتاع الاسماع » مقریزي در « من شاء فلیصمه و من شاء افطر » : گفت
.« لم یؤمروا بصیام عاشورا و لم ینهوا عنه
163
تحویل قبله
بیشتر ارباب سیر بر آنند که پیغمبر (ص) تمام مدت اقامت در مکه و یک سال و اندي پس از هجرت به مدینه نماز را بسوي بیت
المقدس میگزارده است از برخی هم نقل شده که در مکه نماز بسوي کعبه خوانده میشده است.
اختلاف است در این که پیغمبر (ص) در مکه به کدام جهت نماز میگزارده از ابن عباس و » : عبارت دشتکی در این مقام، این است
جماعتی دیگر روایت شده که به جانب بیت المقدس بوده ولی کعبه بر یک طرف وي بوده، نه بر قفا، و بعضی گفتهاند:
.« قبله در مکه کعبه بوده است و در مدینه بلحاظ تألیف قلوب موقتا تغییر یافته است
مجاهد و ضحّاك و عطاء و سفیان گفتند: ..» : ابو الفتوح رازي گفته است
سبب نزول آیه (مرادش آیۀ لَیْسَ الْبِرَّ أَنْ تُوَلُّوا وُجُوهَکُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ میباشد) آن بود که مردي بیامد و رسول علیه السلام
اللّ ما البرّ؟
􀀀
را گفت: یا رسول ه
برّ چه باشد؟ خداي تعالی این آیه فرستاد و این آنگه بود که قبله هنوز قرار نگرفته بود و مردم هر کجا که خواستند روي فراز
اللّ باز نمود که این قدر عبادت که شما میکنید گاهی توجه به مشرق و گاهی به مغرب در باب
􀀀
ما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ هِ 􀀀 کردند قوله: فَأَیْنَ
.«.. کفایت نیست لَیْسَ الْبِرَّ أَنْ تُوَلُّوا « برّ »
بهر حال مورد اتفاق است که از هنگام ورود به مدینه مدتی (که در تعیین آن اختلاف شده: هفت ماه حد اقل آن اقوال و نه و ده و
اقوال میباشد). پیغمبر (ص) بسوي «1» سیزده و شانزده و هفده و هیجده ماه اقوال متوسط و نوزده ماه حد اکثر آن
______________________________
1)- ابو بکر جصاص (احمد بن علی رازي حنفی متوفی به سال 370 قمري هجري) در کتاب احکام القرآن (جزء اول ذیل آیۀ )
در این که پیغمبر (ص) در مکه بیت المقدس نماز میگزارده و مدت زمانی از هجرت » اءُ.. (بدین مضمون گفته است 􀀀 سَیَقُولُ السُّفَه
را نیز بر همین طریق بوده میان اهل اسلام اختلافی نیست. لیکن در تعیین آن مدت اختلاف است: ابن عباس و براء بن عازب
گفتهاند:
هفده ماه ( 17 ) و قتاده گفته است: شانزده ( 16 ) ماه و انس بن مالک گفته است: نوزده ( 19 ) ماه یا ده ماه ( 10 ) بوده است..
98 از 305
باز اختلافست که آیا توجه ببیت المقدس بطور تعیین فرض بوده یا تخییر: ربیع بن انس آن را تخییري و ابن عباس تعیینی دانسته »
است.. و جائز است که فرض تخییري و نسخ بر تخییر وارد شده باشد. روایت شده که نفري چند پیش از هجرت بقصد بیعت از
مدینه به مکه میرفتهاند و براء بن معرور که در میان ایشان بوده در راه بسوي کعبه نماز گزارد و دیگران به استناد پیروي از فعل
قد کنت علی قبلۀ لو » : پیغمبر (ص) براء را پیروي نکردند چون به مکه در آمدند و قضیه را به پیغمبر (ص) گفتند به براء گفت
از این که پیغمبر (ص) او را به اعادة نماز دستور نفرمود بر میآید که فرض تخییري بوده است. ابن عباس گفته است: .« صبرت علیها
.« نخستین چیزي که از قرآن نسخ گردیده حکم قبله است
اکنون که این کتاب براي بار دوم به چاپ میرسد قسمت زیر را که بر این موضع پس از چاپ نخست یاد داشت کرده بودهام
میآورم:
و اختلف الروایات فی انه علیه الصلاة » فخر الدین رازي در تفسیر کبیر حد اکثر را تا دو سال هم نقل کرده عین عبارت او چنین است
اللّ عنه: بعد تسعۀ اشهر او عشرة اشهر، و عن معاذ: بعد
􀀀
و السلام متی حول القبلۀ بعد ذهابه إلی المدینۀ، فمن انس بن مالک رضی ه
ثلاثۀ عشر شهرا، و عن قتادة: بعد ستۀ عشر شهرا، و عن ابن عباس و البراء بن عازب بعد سبعۀ عشر شهرا و هذا القول اثبت عندنا من
سائر الاقوال، و عن بعضهم ثمانیۀ عشر شهرا من مقدمه، قال الواقدي:
« صرفت القبلۀ یوم الاثنین النصف من رجب علی رأس سبعۀ عشر شهرا. و قال آخرون: بل سنتان
164
بیت المقدس نماز میخوانده تا این که به قولی در نیمۀ ماه رجب و به قولی دیگر در نیمۀ ماه شعبان سال دوم از هجرت (به تفصیلی
که در کتب سیره گفته شده) قبله از بیت المقدس بسوي کعبه تحویل یافته است.
165
ی عَقِبَیْهِ.. 􀀀 إِلّ لِنَعْلَمَ مَنْ یَتَّبِعُ الرَّسُولَ مِمَّنْ یَنْقَلِبُ عَل
􀀀
ا ا 􀀀 ا جَعَلْنَا الْقِبْلَۀَ الَّتِی کُنْتَ عَلَیْه 􀀀 ابو الفتوح رازي، در ذیل آیۀ 138 از سورة البقره وَ م
در تقدیر گرفته تا مراد از قبله بیت « القبلۀ » و « جعلنا » میان « تحویل » پس از این که از محمد بن جریر طبري نقل کرده که لفظ
زائد است و معنی آنست که و ما جعلنا القبلۀ التی أنت « کان » المقدس و مفادش نسخ حکم باشد و از بعضی دیگر نقل کرده که
علیها یعنی کعبه، که آنگاه که آیت آمد رسول (ع) بر آن بود.. یعنی ما نکردیم و نفرمودیم و بیان نکردیم این قبله که تو اکنون بر
چنین گفته است: «.. آنی یعنی کعبه
ممکن است تفسیر آیه گفتن بر وجهی که در او حذفی نباشد و زیادت، و آن چنان بود که در اخبار آوردهاند که چون رسول علیه
السلام به مکه بود روي به کعبه کردي و اخبار بر آن متظافر است.
بعضی از علماء گفتند: روي به کعبه کردي از آن جهت که برابر بیت المقدس بود رویش هم به کعبه بود و هم به بیت المقدس و »
این ممکن باشد به مکه.
و بعضی دیگر گفتند: خداي تعالی رسول علیه السلام را مخیّر کرده بود در باب قبله تا هر کجا خواستی روي فراز کردي و بر او »
اللّ پس وقتی رو به کعبه کردي و وقتی رو ببیت المقدس و این در بدایت اسلام بود در مکه.
􀀀
حجري نبود فَثَمَّ وَجْهُ هِ
و بعضی دیگر گفتند: این حجر و تعیین به مدینه فرمود. پس بر آن قول که روي به کعبه کردي در آیه محتاج نباشد به حذفی و نه »
بتقدیر زیادتی. و ما نکردیم آن قبله که تو بر آن بودي در مکه یعنی کعبه. اي ما بیّنّا و عینّا و این قول قریب است به صواب تا آیه بر
ظاهر خود بماند. و خلاف نیست که چون رسول علیه السلام به مدینه آمد روي ببیت المقدس کرد به نماز. خلاف در مدت است و
در اخبار چنین آمد که پیش از هجرت انصاریان دو سال در مدینه روي ببیت المقدس میکردند چون
166
99 از 305
اللّ عباس هفده ماه
􀀀
چون رسول علیه السلام به مدینه آمد شانزده ماه روي بیت المقدس میکرد بروایت براء بن عازب و بروایت عبد ه
و بروایت سدّي هیجده ماه و بروایت انس نوزده ماه و بروایت معاذ جبل سیزده ماه.
چون رسول در مدینه به فرمان خداي تعالی روي ببیت المقدس میکرد در نماز، و پیش از آن به مکه روي به کعبه کردي، »
جهودان به آن شادمان بودند و خویشتن را در آن تشریفی میشناختند به رسول تقرّبی میکردند رسول علیه السلام طمع به ایمان
اللّ عنهم، بدانستند که این موافقت جهودان نه از آن
􀀀
ایشان دربست خداي تعالی قبله بگردانید تا رسول علیه السلام و صحابه، رضی ه
بود که چیزي در دل داشتند.
چون قبله به کعبه افتاد جهودان که تقرّب میکردند برگشتند و دشمنی و تبرّي آشکارا کردند خداي تعالی عزّ و جلّ براي آن گفت
و این وجهی است در غرض خداي تعالی در قبله به گردانیدن و این وجهی معتمد « ی عَقِبَیْهِ 􀀀 إِلّ لِنَعْلَمَ مَنْ یَتَّبِعُ الرَّسُولَ مِمَّنْ یَنْقَلِبُ عَل
􀀀
ا »
«.. است و ظاهر قرآن بر این دلیل میکند
چون پیغمبر ..» تألیف کازرونی نقل کرده، این مضمون را آورده است « المنتقی » مجلسی، در طی حوادث سال دوم هجرت که از
(ص) به مدینه هجرت کرد مأمور شد که بسوي بیت المقدس نماز بگزارد تا یهود او را تکذیب نکنند چه او در توراة بعنوان صاحب
دو قبله توصیف شده بود.. محمّد بن حبیب هاشمی گفته است: در ظهر روز سه شنبه نیمۀ شعبان قبله تحویل یافت. پیغمبر (ص) در
آن روز به خانه بشر بن براء بن معرور در بنی سلمه براي دیدار مادر بشر رفت و در آنجا با اصحاب صبحانه میل کرد چون ظهر شد
به نماز ایستاد دو رکعت از نماز خود را بسوي شام (بیت المقدس) خواند در اثنائی که در ««1» مسجد قبلتین » با یاران خود در
______________________________
1)- چنانکه از تفسیر کبیر رازي و غیر آن به یاد دارم این مسجد، همان مسجد قبا بوده است. )
167
رکوع رکعت دوم بود مأمور شد که به کعبه برگردد پس به جانب کعبه دور زد و صفوف یاران که پشت سرش صف بسته بودند
باز « خوانده شد « مسجد قبلتین » نیز با او بسوي کعبه دور زدند پس بقیۀ نماز را بدین وضع تمام کرد از این رو آن مسجد به نام
واقدي گفته: که آن روز روز دوشنبه نیمۀ رجب اول ماه هفدهم از هجرت بوده است. از براء نقل » مجلسی این مفاد را آورده است
.« شده که: سر ماه شانزدهم یا هفدهم بوده است. سدّي گفته است: این قضیه در سر ماه هجدهم از هجرت واقع گردیده است
و از صحیح مسلم « نماز بعد از ورود پیغمبر به مدینه هفده ماه بسوي بیت المقدس بود » و هم مجلسی از ابن عباس روایت کرده که
و از انس روایت «1» از براء بن عازب نقل کرده که گفت: شانزده یا هفده ماه با پیغمبر (ص) بسوي بیت المقدس نماز گزاردیم
تحوّلت القبلۀ إلی الکعبۀ بعد ما » : و از علی بن ابراهیم از حضرت صادق (ع) روایت کرده که گفت « نه یا ده ماه بوده است » کرده که
«..«2» صلّی النّبیّ ثلث عشر سنۀ إلی بیت المقدس و بعد مهاجره إلی المدینۀ صلّی إلی بیت المقدس سبعۀ اشهر
اللّ عزّ و جلّ شهر رمضان و صرفت القبلۀ نحو المسجد الحرام فی شعبان بعد مقدمه
􀀀
و افترض ه ..» : یعقوبی در تاریخ خود گفته است
بالمدینۀ بسنۀ و خمس اشهر و قیل بسنۀ و نصف.. و کان بین نزول افتراض شهر رمضان و بین توجّه القبلۀ إلی- الکعبۀ ثلاثۀ عشر
«.. یوما
اهل سیر برآنند که آن سرور در خانۀ بشر بن براء معرور بود که نماز پیشین در آمد حضرت در مسجد آن » : دشتکی گفته است
محله نماز پیشین را با جماعتی از اصحاب که ملازم بودند میگزارد و در رکوع رکعت دوم بود که به جانب کعبه برگشت
______________________________
و فی شعبان علی رأس ستۀ عشر شهرا، و قیل: علی رأس سبعۀ عشر شهرا حولت القبلۀ » : گفته است « امتاع الاسماع » 1)- مقریزي- در )
«.. من بیت المقدس إلی الکعبۀ فکان اول شیء نسخ من الشریعۀ القبلۀ
100 از 305
افتاده باشد پس مفاد آن هم همان باشد که از دیگران نقل شد. « عشر » 2)- شاید از این روایت کلمۀ )
168
.« خواندند « ذو القبلتین » و صفوفی که خلف حضرت بودند بگشتند به جانب کعبه و نماز را تمام ساختند و آن مسجد را مسجد
اکثر ارباب تواریخ و سیر نمازي را که بدو قبله خوانده شده نماز پیشین (ظهر) دانستهاند لیکن، بنا به منقول از صحیح بخاري، براء
بن عازب گفته است: آن نماز، نماز پسین (عصر) بوده است.
ا کُنْتُمْ فَوَلُّوا وُجُوهَکُمْ 􀀀 رامِ وَ حَیْثُ م 􀀀 ا. فَوَلِّ وَجْهَکَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَ 􀀀 ضاه 􀀀 ماءِ فَلَنُوَلِّیَنَّکَ قِبْلَۀً تَرْ 􀀀 ي تَقَلُّبَ وَجْهِکَ فِی السَّ 􀀀 آیۀ شریفه قَدْ نَر
«1» .. شَطْرَهُ
که بیان کنندة حکم تحویل قبله میباشد به اتفاق همه در همان روز و همان موقع صادر و نازل شده که پیغمبر (ص) به نماز مشغول
بوده و نیمی از آن را به جاي آورده بوده است و چنانکه نقل شد برخی آن روز را دوشنبه پانزدهم رجب و برخی دیگر سه شنبه
پانزدهم شعبان دانستهاند.
در اینجا بی مناسبت نیست آیاتی که در زمینۀ قبله میباشد آورده شود:
شاءُ 􀀀 لِلّ الْمَشْرِقُ وَ الْمَغْرِبُ یَهْدِي مَنْ یَ
􀀀
ا قُلْ هِ 􀀀 کانُوا عَلَیْه 􀀀 وَلّ عَنْ قِبْلَتِهِمُ الَّتِی
􀀀
ا اهُمْ 􀀀 النّ م
􀀀
اءُ مِنَ اسِ 􀀀 -1 در سورة البقره آیۀ 136 سَیَقُولُ السُّفَه
راطٍ مُسْتَقِیمٍ. 􀀀 ی صِ 􀀀 إِل
ی عَقِبَیْهِ.. 􀀀 إِلّ لِنَعْلَمَ مَنْ یَتَّبِعُ الرَّسُولَ مِمَّنْ یَنْقَلِبُ عَل
􀀀
ا ا 􀀀 ا جَعَلْنَا الْقِبْلَۀَ الَّتِی کُنْتَ عَلَیْه 􀀀 -2 در همان سوره آیۀ 138 وَ م
ا􀀀 رامِ وَ حَیْثُ م 􀀀 ا فَوَلِّ وَجْهَکَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَ 􀀀 ضاه 􀀀 ماءِ فَلَنُوَلِّیَنَّکَ قِبْلَۀً تَرْ 􀀀 ي تَقَلُّبَ وَجْهِکَ فِی السَّ 􀀀 -3 در همان سوره آیۀ 139 قَدْ نَر
کُنْتُمْ فَوَلُّوا وُجُوهَکُمْ شَطْرَهُ..
______________________________
1)- آیۀ 139 از سورة البقره. )
169
ابِعٍ قِبْلَتَهُمْ.. 􀀀 ا أَنْتَ بِت 􀀀 ا تَبِعُوا قِبْلَتَکَ وَ م 􀀀 ابَ بِکُلِّ آیَۀٍ م 􀀀 -4 در همان سوره آیۀ 140 وَ لَئِنْ أَتَیْتَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِت
عَمّ
ا􀀀 افِلٍ 􀀀 اللّ بِغ
􀀀
رامِ وَ إِنَّهُ لَلْحَقُّ مِنْ رَبِّکَ وَ مَا هُ 􀀀 -5 در همان سوره آیۀ 144 و 145 وَ مِنْ حَیْثُ خَرَجْتَ فَوَلِّ وَجْهَکَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَ
ا کُنْتُمْ فَوَلُّوا وُجُوهَکُمْ شَطْرَهُ.. 􀀀 وَ حَیْثُ م «1» رامِ 􀀀 تَعْمَلُونَ. وَ مِنْ حَیْثُ خَرَجْتَ فَوَلِّ وَجْهَکَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَ
6 -
ر
د
ن
ا
م
ه
ه
ر
و
س
ۀ
ی
آ
172 سَ یْ لَ رَّ بِ لْ ا
نْ أَ ا
و
لُّ وَ تُ مْ کُ هَ و
جُ وُ لَ بَ قِ قِ رِ شْ مَ لْ ا
وَ بِ رِ غْ مَ لْ ا
.
.
______________________________
1)- براي تکرار این جمله اهل تفسیر وجوهی گفتهاند به کتب تفسیر مراجع شود. )
170
روزة ماه رمضان
اشاره
چنانکه ازین پیش گفته شد در سال اول از هجرت، به طوري که نقل کردهاند، پیغمبر (ص) روز دهم ماه محرم را (روز عاشورا)
خود روزه گرفته و دستور فرموده است که اهل اسلام هم آن روز را روزه بدارند. چون ماه شعبان از سال دوم هجرت در آمده بنقل
یعقوبی، که از این پیش گذشت، در ماه شعبان سال دوم حکم تحویل قبله صدور یافته و سیزده روز پس از آن، حکم وجوب روزة
101 از 305
ماه رمضان تشریع و ابلاغ شده است.
انزل فرض شهر رمضان بعد ما صرفت القبلۀ إلی الکعبۀ بشهر فی » : بنقل مجلسی، از ابو سعید خدري روایت شده که گفته است
.«.. اللّ
􀀀
شعبان علی رأس ثمانیۀ عشر شهرا من مهاجر رسول ه
میباشد، از اموري است که سنخ آن در ادیان سالفه، بلکه، چنانکه نقل شده و از «1» بهر حال اصل روزه، که بمعنی مطلق امساك
این پیش دانسته شد، حتی در جاهلیت نیز وجود داشته است. در اسلام نسبت به احیاي اصل روزه و هم نسبت ببیان کیفیت و تعیین
حدود و قیود و خصوصیات و شرائط و موانع آن احکامی صدور یافته و در عین حال در خود قرآن مجید به این که در ادیان سابقه
اصلی ثابت میداشته تصریح شده است.
______________________________
چنین آورده است: « معنی او در لغت امساك بود » 1)- ابو الفتوح- بعد از این که گفته است و )
یقال: صامت الشمس اذا قامت فی وسط السماء قبل زوالها. قال « صام » ابن درید گفت: هر چه متحرك باشد ساکن شود او را گویند »
الراجز:
حتّی إذا صام النّهار و اعتدل و سال للشّمس لعاب فنزل
آن باشد که اسب ایستاده بود و علف نخورد. قال النابغۀ: « صام الفرس » و
خیل صیام و خیل غیر صائمۀ تحت العجاج و اخري تعلک اللجما.
171
ما کُتِبَ عَلَی الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ ابو الفتوح در 􀀀 امُ کَ 􀀀 ا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُتِبَ عَلَیْکُمُ الصِّی 􀀀 در آیۀ 179 از سورة البقره است ی
بر شما « ایامی » در او سه قولست: قولی آن که وجه تشبیه آنست که » چنین آورده است « ما کُتِبَ عَلَی الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکُمْ 􀀀 کَ» ذیل جملۀ
بر شما نوشته چنانکه بر امت پیشین « ماه رمضان » : نوشتند چنانکه ایامی بر ایشان نوشتند.. قول دوم حسن بصري و شعبی گفتند
نوشتند. از ترسایان هم این یک ماه بود ایشان زیادتی بکردند و با ربیع افکندند که وقت خوش باشد پس وجه تشبیه مدت است و
مقدار او چنانکه این یک ماه است آن نیز یک ماه بوده. و وجه سیم آنست که ربیع و سدّي گفتند: مراد آن است که حق تعالی
چنانکه پس از نماز خفتن هیچ مفطرات، تناول نشایستی کردي در بدایت شرع و این « روزه از نماز خفتن تا نماز شام فرموده بود »
مجاهد » : گفته است « عَلَی الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکُمْ » و در ذیل جملۀ « روزة بنی اسرائیل بودي پس حق تعالی منسوخ بکرد چنانکه گفته شود
عَلَی الَّذِینَ مِنْ » و قتاده گفتند: مراد اهل کتابند و روا بود که وجه تشبیه از جهت وجوب بود یعنی چنانکه بر شما واجب کردم و قوله
.«1» « بر عموم گرفتن اولیتر بود « قَبْلِکُمْ
روایتی « ایام البیض » باز در همان قسمت پس از این که براي توجیه تسمیۀ
______________________________
قال ابن عباس و جماعۀ: الایام المعدودات، هنا، ثلاثۀ » : چنین گفته است « داتٍ􀀀 أَیّ مَعْدُو
اماً 􀀀» در ذیل « کنز العرفان » 1)- فاضل مقداد در )
ایام من کل شهر و یوم عاشورا ثم نسخ بشهر رمضان.
أَیّ
اماً 􀀀» ابو الفتوح نیز در ذیل «.. و عنه ایضا: انها شهر رمضان. و به قال الاکثر لانه مهما أمکن صیانۀ الحکم عن النسخ فهو اولی
اللّ عباس و عطاء و قتاده آنست که مراد باین ایام، سه روز است از هر ماهی و تقدیر
􀀀
قولی از عبد ه » : چنین گفته است « داتٍ􀀀 مَعْدُو
«.. چنین است و کما کتب علی الذین من قبلکم أیاما معدودات، یعنی آن ایام که پیش از وجوب ماه رمضان واجب بود
172
15 ) از هر ماه، نقل کرده و این عبارت را -14 - از علی علیه السلام، بمفاد دستور یافتن آدم ابو البشر بر روزه گرفتن سه روز ( 13
102 از 305
بعضی دیگر از مفسران گفتند خداي تعالی در بدایت شرع روزة عاشورا و روزة ایام البیض فریضه کرده بود چون روزة ماه » آورده
و حسن بصري و جماعتی دیگر گفتند: حق تعالی ترسایان را » : چنین گفته است « رمضان بفرمود تخفیف کرد و آن را برداشت
فرمود که ماه رمضان روزه دارند ایشان را سخت میآمد در گرما گرم روزه داشتن. علماء ایشان جمع شدند و رأي زدند و روزه با
فصل ربیع افکندند و ده روز بیفزودند در او پس از آن پادشاهی بود او را دهن بدرد آمد در روزه هفت روز بیفزود روزة ایشان
چهل و هفت روز گشت.
پس از آن پادشاهی دیگر پدید آمد گفت این روزه را تمام عقد باید کردن سه روز دیگر بیفزود پنجاه روز شد اکنون هنوز روزة »
ترسایان پنجاه روز است.
مجاهد گفت: سالی ایشان را و باء رسید ایشان به تقرّب، در روزه ده روز بیفزودند پیش از ماه رمضان و ده روز پس از ماه رمضان
تا روزة ایشان پنجاه روز گذشت.
شعبی گفت: خداي تعالی ترسایان را سی روز روزه فرمود قرنی که از پس ایشان آمدند دو روز زیاده کردند یک روز پیش از ماه و
.« یک روز پس از ماه و هم چنین هر قرنی (شاید قرن سی ساله مراد باشد) در روزه بیفزودند تا تمام پنجاه گشت
از آیاتی که (علاوه بر آیات یاد شده) بر وجود اصل و سنخ روزه در شرائع سالفه دلالت دارد آیۀ 27 از سورة مریم است آنجا که به
منِ صَوْماً فَلَنْ أُکَلِّمَ الْیَوْمَ إِنْسِیا روزه در اسلام، 􀀀 او دستور داده شده که اظهار روزه داشتن بنماید باین مضمون فَقُولِی إِنِّی نَذَرْتُ لِلرَّحْ
به اعتبار علل و اسباب شرعی، اقسامی پیدا کرده است که در کتب فقهی یاد شده یکی از اقسام واجب، که مهمترین همۀ اقسام و
محل کلام در این مقام میباشد. همان روزة ماه رمضان است.
173
آیاتی که در بارة این موضوع وارد شده نخست آیۀ 179 از سورة البقره میباشد که یاد شد و پس از آن چند آیۀ دیگر است که در
اینجا یاد میشود:
امُ 􀀀 أَیّ أُخَرَ وَ عَلَی الَّذِینَ یُطِیقُونَهُ فِدْیَۀٌ طَع
امٍ 􀀀 مِن ی سَ فَرٍ فَعِدَّةٌ 􀀀 ک مِنْکُمْ مَرِیضاً أَوْ عَل انَ 􀀀 فَم داتٍ نَْ 􀀀 أَیّ مَعْدُو
اماً 􀀀 اول- آیۀ 180 از سورة البقره
مِسْکِینٍ فَمَنْ تَطَوَّعَ خَیْراً فَهُوَ خَیْرٌ لَهُ. وَ أَنْ تَصُومُوا خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ.
پس از این که به اصل وجوب در آیۀ پیش تصریح شده و حکمت آن مورد اشاره واقع گردیده در این آیه احکامی چند راجع بعدد
ایام و حکم مریض و مسافر و کسانی که روزه، بر ایشان مایۀ مشقت زیاد باشد بطور اجمال ایراد گردیده است.
به عهدة سنت یا ؟«1» تبیین این که عدد قطعی آن ایام چه اندازه میباشد؟ و حد مرض و سفري که موجب افطار میگردد چیست
آیاتی دیگر موکول شده است و هم از لحاظ این که
______________________________
قیل: مطلق المرض مبیح للإفطار، حتی ابن سیرین افطر فقیل له: فاعتذر بوجع اصبعه. و قال: مالک، و » : 1)- فاضل مقداد گفته است )
قد سئل: الرجل یصیبه الرمد الشدید او الصداع المضر و لیس به مرض یضجعه، فقال: انه فی سعۀ من الافطار. و قال الشافعی: لا یفطر
ابو الفتوح در ذیل تفسیر آیۀ 181 از سورة « حتی یجهد الجهد الغیر المحتمل. و الاصح عندنا: انه ما یخاف معه الزیادة او عسر البرء
خلاف کردند در حد آن بیماري که به آن افطار شاید کردن بعضی گفتند: هر بیماري که باشد اندك و » . البقره چنین آورده است
بسیار. و حسن بصري و ابراهیم نخعی گفتند: هر بیماري که به آن نماز نتواند کردن بر پاي، آنجا افطار باید کردن و چون نماز تواند
کردن، بر پاي افطار نشاید کردن. عطاء گفت: در نزد ابن سیرین شدم، در ماه رمضان، نان میخوردم گفتم چرا؟ گفت: انگشتم درد
میکند. و مذهب ما و شافعی آنست که هر بیماري که داند به آن بیماري زیاده شود و روزه زیان دارد بیماري را، افطار باید کردن
ی􀀀 سانُ عَل 􀀀 از هر نوع که باشد اگر در تن باشد و اگر در اطراف و اگر درد چشم و دندان باشد و اعتبار باین است که گفته شد، و الْإِنْ
103 از 305
« نَفْسِهِ بَصِیرَةٌ
174
افطار مسافر عزیمت است یا رخصت؟ این آیه مجمل گمان شده و از این رو این مسأله محل اختلاف واقع گشته و بتعبیر ابو الفتوح
نزدیک ما چنان است که مسافر را. روزه نشاید داشتن و اگر دارد درست نیاید و قضایش واجب بود و این در صحابه مذهب عمر »
الافطار فی » اللّ عباس روایت است
􀀀
اللّ عمر و ابو هریره و عبد الرحمن عوف و عروة بن الزبیر. و از عبد ه
􀀀
اللّ عباس و عبد ه
􀀀
است و عبد ه
اي واجب و مذهب داود آنست که او مخیر است از میان روزه و افطار: خواهد دارد و خواهد نه، جز که قضا واجب « السّ فر عزیمۀ
بود و او در وجوب قضا با ما موافقت کرد و در وجوب افطار خلاف. اما مذهب ابو حنیفه و شافعی و مالک و عامۀ فقها آنست که او
.«.. مخیر است: خواهد روزه دارد و لا قضاء علیه و خواهد روزه بگشاید و قضاء کند در حضر
از خود آیه نیز عزیمت بودن افطار در «1» در اینجا باید گفت قطع نظر از روایات و آثاري عامّی و خاصّ ی که در این باره نقل شده
ظهور در وجوب قضاء دارد چون قضاء واجب باشد ناگزیر « فعدة من ایام اخر » سفر مستفاد بلکه آیه ظاهر در آن است چه جملۀ
افطار نیز واجب خواهد بود چه وجوب قضاء که متفرع بر افطار است
______________________________
و روایت دیگر او، غیر او، که چون به پیغمبر « لیس من البرّ ال ّ ص یام فی السّ فر » 1)- از قبیل روایات جابر از پیغمبر (ص) باین عبارت )
و روایت عبد الرحمن بن عوف از .« أولئک هم العصاة » (ص) خبر رسید که جمعی در یکی از سفرها روزه را افطار نکردهاند گفت
گفت: پدرم در » و روایت حضرت باقر (ع)، که بنقل ابو الفتوح « الصائم فی السفر کالمفطر فی الحضر » پیغمبر (ص) بدین عبارت
چه گویی اگر » اللّ عمر به کسی که او را از روزه سفر پرسیده بود باین مضمون
􀀀
و پاسخ عبد ه « سفر روزه نداشتی و نهی کردي از آن
و نقل گفتار ابو « کسی صدقه کند بر تو آن را رد کنی؟ و این صدقه است که خداي تعالی کرد بر ما، رد صدقۀ او نشاید کردن
و ابو هریره گفت پسرش را که با او بود در سفري و روزه میداشت و ابو هریره نمیداشت. پسر را گفت لا محال که به » هریره
.« هم این فرمودي مردي را که در سفر روزه داشته بودي » و نقل گفتۀ عروة بن زبیر که « حضر شوي روزه باز داري
175
رخصت میباشد، سازش ندارد. « مدلول مطابقی » تخییر بلکه « مدلول تضمنی » با جواز عدم افطار، که
گفته نشود منظور این است که اگر مسافر در سفر روزه بگشاید و افطار کند بر او قضاء لازم میگردد پس تقدیر کلام چنین است
چه این تقدیر را دلیلی نیست و کلام بدون آن راست و درست است «.. فمن کان منکم مریضا او علی سفر، فافطر، فعدّة من ایّام اخر »
و تقدیر نمیباشد و اتفاق و اجماعی نیز بر لزوم تقدیر، تحصیل یا نقل نشده است. « دلالت اقتضاء » پس مقام، مقام
گفتند: معنی آنست که هر کس در سفر روزه بگشاید در حضر قضاء بر او واجب بود تا موجب قضاء، ..» ابو الفتوح گفته است
افطار بوده باشد نه سفر.
گوییم: این عدول باشد از ظاهر بی دلیلی و حمل قرآن باشد بر مذهب و و بر عکس این باید کردن: مذهب را بر قرآن حمل باید
و بیان کردیم که خداي تعالی چنانکه به مرض، افطار واجب کرد » باز در موضعی دیگر گفته است « کردن نه قرآن را بر مذهب
بسفر هم چنین کرد براي آن که بنفس سفر ایجاب قضا کرد و لا قضاء الا بعد الافطار فایجاب القضاء ایجاب الافطار.
.« فافطر، فعلیه عدة » اگر گویند: در آیه محذوفی است و تقدیر آن که »
گوییم: این زیادتی باشد در ظاهر قرآن من غیر دلیل.
اتفاق است که « امٍ أَوْ صَدَقَۀٍ أَوْ نُسُکٍ 􀀀 کانَ مِنْکُمْ مَرِیضاً أَوْ بِهِ أَذيً مِنْ رَأْسِهِ فَفِدْیَۀٌ مِنْ صِ ی 􀀀 فَمَنْ » اگر گویند: در آیۀ حج آنجا گفت »
گوییم بلی چنین است و لکن « فمن کان منکم مریضا به اذي من رأسه فحلق ففدیۀ » محذوف است و این تقدیر میباید « فحلق » آنجا
104 از 305
« آنجا دلیل هست و آن اجماع است و اینجا دلیل نیست، فافترق الامران
176
علماء ما گفتهاند: قصر در نماز و روزه عزیمت است. ابو » محقق: در کتاب المعتبر، در مسألۀ قصر نماز، این مفاد را آورده است
حنیفه گفته است: در نماز عزیمت است نه در روزه. شافعی گفته است: در نماز و هم در روزه مخیّر است. مالک گفته:
اللّ فافطر و
􀀀
سافرت مع رسول ه » در قصر نماز دو روایت است که اشهر آنها تخییر میباشد چه از عائشه روایت شده که گفته است
««1» اللّ کان یتمّ فی السّ فر و یقصر
􀀀
انّ رسول ه » و عطاء از عائشه روایت کرده که گفته است « اللّ قال احسنت
􀀀
صمت فاخبرت رسول ه
انس گفته است: اصحاب پیغمبر (ص) مسافرت میکردند پس برخی اتمام و برخی قصر میکردند پس برخی روزه میداشت و
بعضی دیگر افطار میکرد و هیچ یک بر دیگري عیب نمیگرفت.
دلیل علماء ما اجماع است بر این که فرض سفر دو رکعت است پس زائد بر آن حرام میباشد چنانکه اگر کسی نماز صبح را چهار »
ابن عباس گفته است: « رکعتان فمن خالف السنۀ کفر » رکعت بخواند. از ابن عمر از چگونگی نماز در سفر سؤال شده گفته است
«.. اللّ بن سنان
􀀀
از طریق اصحاب هم روایت عبد ه « من صلّی فی السفر اربعا کان کمن صلّی فی الحضر رکعتین »
فَمَنْ شَ هِدَ مِنْکُمُ » امّا بودن افطار عزیمت در روزه پس بدلیل » آنگاه پس از نقل دو روایت از طریق اصحاب چنین افاده کرده است
پس بر حاضر روزه را و بر مسافر قضا را واجب کرده است و « أَیّ أُخَرَ
امٍ 􀀀 مِن ی سَ فَرٍ فَعِدَّةٌ 􀀀 ک مَرِیضاً أَوْ عَل انَ 􀀀 م الشَّهْرَ فَلْیَصُ مْهُ وَ َنْ
بر خلاف اصل است و چون روزه بر حاضر « اضمار » قاطع شرکت و ،« تفصیل »
______________________________
1)- از لحاظ تاریخی، اتمام پیغمبر (ص) را در جایی ندیدهام لیکن در بارة قصر از جمله مواردي که تصریح بعمل پیغمبر (ص) به )
اللّ بن عتبۀ بن
􀀀
اللّ بن عبد ه
􀀀
آن شده کلام طبري است در ذیل وقائع فتح مکه در سال هشتم باین عبارت (به اسنادش از زهري از عبید ه
و کان فتح مکۀ » قال ابن اسحاق « اللّ (ص) بمکۀ بعد فتحها خمس عشرة لیلۀ یقصر الصلاة
􀀀
اقام رسول ه » :( مسعود که او گفته است
.« لعشر لیال بقین من شهر رمضان سنۀ ثمانیۀ
177
لازم است پس قضاء نیز به خود شهر لازم میگردد و هر گاه قضاء لازم شود وجوب اداء ساقط میباشد، مگر به « شهر » به شهود
عقیدة داود و آن اعتقادي است ضعیف، و بدلیل گفتۀ پیغمبر (ص) لیس من البر ال ّ ص یام فی السفر و جابر روایت کرده که: گروهی
.«1» « أولئک العصاة » در سفر روزه گرفتند، چون خبر به پیغمبر رسید گفت
و خبر عائشه حجت نتواند باشد چه احتمال میرود که فرض قصر را نمیدانسته و روزه گرفته پس روزهاش درست بوده و اما قول »
پس شاید در یک سفر نبوده بلکه در مسافت کوتاه؛ تمام میکرده و در مسافرت طولانی قصر. و « کان فی السّ فر یتمّ و یقصر » عائشه
باشد و برخی دیگر « اتمام » خبر انس حکایت فعل صحابه است و آن مسألهایست اجتهادي پس ممکن است برخی از ایشان را عقیده
.« را نباشد و این بر تخییر دلالت نمیکند
چیزي را که در ذیل این آیه، از جنبۀ تاریخی صدور احکام، باید متذکر بود اینست که به گفتۀ برخی: در آغاز تشریع صوم، روزه
بدین گونه که شخص قادر اختیار داشته که روزه بگیرد یا به جاي روزة هر روز نصف « واجب تعیینی » بوده نه « واجب تخییري »
طعام، فدیه بدهد. « مدّ » یا به قولی یک « صاع »
قیل: » فاضل مقداد در ذیل آیۀ وَ عَلَی الَّذِینَ یُطِیقُونَهُ فِدْیَۀٌ چنین آورده است
اي زاد علی الفدیۀ فهو خیر له و « فَمَنْ تَطَوَّعَ خَیْراً » کان القادر علی الصّوم مخیّرا بینه و بین الفدیۀ بکلّ یوم نصف صاع و قیل: مدّ
ابو الفتوح، پس از « و قیل انّه غیر منسوخ « فَمَنْ شَ هِدَ مِنْکُمُ الشَّهْرَ فَلْیَصُ مْهُ » لکن صوم هذا القادر خیر له. ثمّ نسخ ذلک بقوله تعالی
105 از 305
بدان که علماء در » : به وجوهی چند که آنها را برشمرده، چنین گفته است « فدیۀ طعام مسکین » و « یطیقون » نقل اختلاف در قرائت
تأویل و معنی آیه خلاف کردند:
______________________________
از « بدر » 1)- مقریزي پس از این که آورده است که پیغمبر (ص) پس از یک روز یا دو روز که روزه گرفته بود بقصد جنگ )
و ذلک انه قد کان قال لهم قبل ذلک « یا معشر- العصاة انّی مفطر فافطروا » ثم نادي منادیه » : مدینه بیرون رفت چنین گفته است
«.. فلم یفعلوا « افطروا »
178
گروهی گفتهاند: این در بدایت شرع بوده چون حق تعالی مکلفان را تکلیف روزه کرد ایشان را عادت نبود دشخوار آمد بر ایشان »
حق تعالی در این تکلیف، تخییر کرد ایشان را، بین ال ّ ص یام و الاطعام، گفت: هر کس که خواهد روزه دارد و هر که نتواند اطعام
و این قول معاذ جبل است و انس « فَمَنْ شَ هِدَ مِنْکُمُ الشَّهْرَ فَلْیَصُ مْهُ » کند به طعام. آنگه تخییر، منسوخ کرد به تضییق بقوله تعالی
اللّ عمر و علقمه و عکرمه و شعبی و زهري و نخعی و ضحاك.
􀀀
مالک و سلمۀ اکوع و عبد ه
و بعضی دیگر گفتند: آیه خاص است بالشیخ الکبیر و العجوزة الکبیرة که آنان باشند که بتوانند روزه داشتن و لکن دشخوار بود بر »
ایشان حق تعالی ایشان را رخصت داد که روزه بگشایند و به طعام فدیه کنند هر روزي را به طعام مسکینی آنگه این نیز منسوخ
اللّ عباس.
􀀀
کرد بقوله: فمن شهد منکم الشّهر فلیصمه. و این قول قتاده و ربیع است و روایت سعید جبیر از عبد ه
و حسن بصري گفت: مراد به آیه بیمار است که او را تخییر کردند اگر تواند که روزه دارد و اگر نه فدا کند آنگه منسوخ کرد »
این حکم را بقوله: فَمَنْ شَهِدَ مِنْکُمُ الشَّهْرَ فَلْیَصُمْهُ.
بر این اقوال آیه منسوخ باشد. »
اللّ عباس و روایت از صادق (ع) است که آیه
􀀀
امّا قول بعضی دیگر، و آن سدّي است و سعید ابن مسیّب و یک روایت از عبد ه »
منسوخ نیست و حکم بر جاي خود است و آیه مخصوص است بالعاجز عن ال ّ ص یام و آن چند کسند: مردي پیر است و زنی پیر و زن
آبستن و زن شیر دهنده و کسی که او را علت عطاش باشد.
آنگه اینان بر دو ضربند: »
یکی آن که فدا و قضا باز دارد زن آبستن است و زن شیر دهنده و آن را که او را عطاشی بود، که از او زائل شود، ایشان هر سه در »
اوقات عذر روزه بگشایند و فدا کنند روزه را به طعام و چون منع زائل شود قضاء روزه باز دارند.
179
و آن که فدا کند و قضاء نبود بر او سه دیگرند: مردي پیر و زنی پیر و آن را که علت عطاش [بود] و امید بهی نبود در او، اینان فدا »
کنند و قضاء نیست بر اینان براي این که منع اینان زائل نخواهد شدن، پیر جوان نشود و این علت چون مأیوس شود به نشود.
اکنون بر این قاعدة ما معنی آیه مستقیم شود و در او دو وجه گفتند. »
طاقت داشتند اکنون از آن، اندکی مطیق باشد. و عرب « کانوا یطیقونه » کردند و گفتند: تقدیر اینست که « کان » یکی آن که تقدیر »
و معنی آنست که ما کانت تتلوا الشیاطین. « اطِینُ 􀀀 ا تَتْلُوا الشَّی 􀀀 وَ اتَّبَعُوا م » کردند چنانکه حق تعالی گفت « کان » حذف
تَاللّ تَفْتَؤُا
􀀀
هِ » اللّ تعالی
􀀀
نیز بسیار حذف کنند کما قال ه « لا» و « و علی الذین لا یطیقونه » تقدیر کردند « لا» در وجهی دیگر آنست که
«.. و شاعر گوید « لا تفتؤ » اي « تَذْکُرُ یُوسُفَ
انِ فَمَنْ شَ هِدَ مِنْکُمُ الشَّهْرَ 􀀀 ي وَ الْفُرْق 􀀀 اتٍ مِنَ الْهُد 􀀀 لِلنّ وَ بَیِّن
􀀀
ض انَ الَّذِي أُنْزِلَ فِیهِ الْقُرْآنُ هُديً اسِ 􀀀 دوم- آیۀ 181 از سورة البقره شَ هْرُ رَمَ
ی􀀀 اللّ عَل
􀀀
ا یُرِیدُ بِکُمُ الْعُسْرَ وَ لِتُکْمِلُوا الْعِدَّةَ وَ لِتُکَبِّرُوا هَ 􀀀 اللّ بِکُمُ الْیُسْرَ وَ ل
􀀀
أَیّ أُخَرَ یُرِیدُ هُ
امٍ 􀀀 مِن ی سَ فَرٍ فَعِدَّةٌ 􀀀 ک مَرِیضاً أَوْ عَل انَ 􀀀 م فَلْیَصُ مْهُ وَ نَْ
106 از 305
داکُمْ وَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ. 􀀀 ا هَ 􀀀م
تذکر:
در این آیه دو مطلب است که در این موضع باید یاد گردد:
نزّل » اول- با آن که بطور قطع قرآن مجید در ظرف بیست و سه سال، بحسب اوضاع و احوالی خاص، نزول یافته (چنانکه وارد شده
واقِعِ النُّجُومِ بهمان نجمهاي نزولی قرآن اشاره شده باشد) 􀀀 ا أُقْسِمُ بِمَ 􀀀 یا- نجوما) و شاید چنانکه گفته شده آیۀ شریفه فَل ) « القرآن منجّما
پس معنی این آیه که قرآن در ماه رمضان نزول
180
یافته چه خواهد بود؟
دوم- آن که وجه تکرار قسمت مشتمل بر حکم مریض و مسافر چیست؟
در بارة مطلب اول، وجوهی گفته شده که شاید از همه بهتر آن باشد که منظور در این آیه و امثال آن، ابتداء نزول و شروع به آن
است نه نزول تمام آن.
در بارة مطلب دوم باید گفت به عقیدة کسانی که گفتهاند قسمت فمن شهد منکم الشّ هر فلیصمه، ناسخ تخییر در صوم یعنی آیۀ وَ
امُ مِسْکِینٍ میباشد فائدة تکرار رفع این توهم است که حکم مریض و مسافر نیز که با آن مذکور افتاده 􀀀 عَلَی الَّذِینَ یُطِیقُونَهُ فِدْیَۀٌ طَع
میباشد. «.. من شهد » منسوخ باشد و به عقیدة کسانی که آن را ناسخ ندانستهاند براي افادة تخصیص عموم
فمن شهد، اي حضر بلده، من الشهر و هو عامّ مخصوص بمن حصل له شروط: من البلوغ و » : فاضل مقداد پس از این که گفته است
و ادلۀ اشتراط الطهارة فی «.. رفع القلم، عن ثلاثۀ » العقل و الخلوّ من الحیض و النّفاس و ذلک لأدلّۀ منفصلۀ کقوله علیه السلام
«.. و تکرار ذکر المرض و السفر دلیل علی تاکید الامر بالإفطار و انه عزیمۀ لا یجوز ترکه ..» چنین گفته است «.. الصوم
فائده
این آیه، چنانکه از جهت عزیمت یا رخصت بودن افطار مسافر، مورد اختلاف فقهی شده، از جهتی دیگر نیز فقیهان اسلامی را در
بعضی گفتند: مراد آنست که: هر که را این ماه بدو در آید و او عاقل و بالغ و » آن اختلاف پدید آمده است. به گفتۀ ابو الفتوح
تندرست و مقیم باشد روزه دارد و این قول بیشتر فقهاء است، از اهل البیت، و مذهب ابو حنیفه و شافعی است و اصحاب ایشان.
و بعضی دیگر گفتند: هر که در اول ماه رمضان مقیم باشد واجب شد بر او که ماه را، تمام ماه، روزه دارد سواء اگر در میانه سفر »
کند و اگر نه و اگر در میانۀ ماه او را سفري پیش آید او را در سفر روزه باید داشتن و این قول نخعی و سدّي
181
و قتاده است و مذهب ابن سیرین است و عبیدة السلمانی و از امیر المؤمنین علی علیه السلام در این روایتی آوردهاند.
و مذهب درست قول اولست و عامۀ علماء و مفسران. دلیل بر صحت او از ظاهر قرآن قوله فمن شهد منکم الشهر و این لام تعریف »
عهد است اشاره به جملۀ ماه.
و ایشان چنان مینمایند که معنی آنست که من شهد منکم اول الشهر فلیصمه کلّه و این عدولست از ظاهر.
دگر آن که اگر چون به اول بر او واجب شود به آخر به عذر سفر او را روزه نشاید گشادن باید آن کس که به اول ماه تندرست »
باشد و در میانه بیمار شود او را روزه نشاید گشادن حملا علی المسافر و این خلاف اجماع است.
أَیّ أُخَرَ و الا
امٍ 􀀀 مِن ی سَفَرٍ فَعِدَّةٌ 􀀀 ک مَرِیضاً أَوْ عَل انَ 􀀀 م دگر آن که حق تعالی این عموم فَمَنْ شَهِدَ مِنْکُمُ الشَّهْرَ را تخصیص کرد بقوله وَ نَْ »
107 از 305
این تکرار را فائده نبود.
دگر آن که حق تعالی مریض و مسافر را در یک قرن نهاد و گفت: هر که بیمار باشد یا مسافر، جمع کرد میان ایشان در وجوب »
افطار و در رخصت افطار علی خلاف بین الفقهاء. تفریق کردن میان ایشان در بعضی احکام بی دلیل وجهی ندارد.
اللّ عباس گفت: که رسول علیه السلام عام الفتح در ماه رمضان از مدینه بیرون آمد چون به پل رسید آب
􀀀
دگر آن که عبد ه »
خواست و باز خورد و شعبی در ماه رمضان از مدینه بیرون آمد چون به کدید رسید روزه بگشاد و شریک روایت کرده از ابو
اسحاق که ابو میسره در ماه رمضان بیرون آمد چون به پل رسید آب بخواست و باز بخورد و شعبی در ماه رمضان سفر کرد بباب
«.. الجسر روزه بگشاد
انُونَ 􀀀 اللّ أَنَّکُمْ کُنْتُمْ تَخْت
􀀀
اسٌ لَهُنَّ عَلِمَ هُ 􀀀 اسٌ لَکُمْ وَ أَنْتُمْ لِب 􀀀 سائِکُمْ هُنَّ لِب 􀀀 ی نِ 􀀀 امِ الرَّفَثُ إِل 􀀀 سیم- آیۀ 183 از سورة البقره أُحِلَّ لَکُمْ لَیْلَۀَ الصِّی
ا􀀀 ابَ عَلَیْکُمْ وَ عَف 􀀀 أَنْفُسَکُمْ فَت
182
حَتّ یَتَبَیَّنَ لَکُمُ الْخَیْطُ الْأَبْیَضُ مِنَ الْخَیْطِ الْأَسْوَدِ مِنَ الْفَجْرِ ثُمَّ أَتِمُّوا
ی􀀀 اشْر اللّ لَکُمْ وَ کُلُوا وَ بَُوا
􀀀
ا کَتَبَ هُ 􀀀 عَنْکُمْ فَالْآنَ بَاشِرُوهُنَّ وَ ابْتَغُوا م
لِلنّ لَعَلَّهُمْ یَتَّقُونَ
􀀀
اتِهِ اسِ 􀀀 اللّ آی
􀀀
ذلِکَ یُبَیِّنُ هُ 􀀀 ا کَ 􀀀 ا تَقْرَبُوه 􀀀 اللّ فَل
􀀀
ساجِ دِ تِلْکَ حُ دُودُ هِ 􀀀 اکِفُونَ فِی الْمَ 􀀀 ا تُبَاشِرُوهُنَّ وَ أَنْتُمْ ع 􀀀 امَ إِلَی اللَّیْلِ وَ ل 􀀀 الصِّی
زمان صدور این آیه، که بر رفع حکمی و اثبات حکمی دیگر در مسألۀ روزه، مشتمل است، بطور تحقیق، دانسته نیست لیکن از
ظاهر آیه و ظواهر برخی از منقولات مربوط به آن چنین بر میآید که میان نزول این آیه و حکم وجوب صوم فاصلهاي زیاد نبوده
است و شاید در اواسط یا اواخر ماه رمضان همان سال دوم که در ماه شعبانش حکم وجوب روزه صدور یافته این آیه نازل شده
باشد.
بهر جهت در این آیه چند حکم یاد گردیده است:
-1 جواز، یا به گفتۀ برخی استحباب، نزدیکی به زنان در شب ماه رمضان.
ب- جواز اکل و شرب در شب گر چه بعد از خوابیدن باشد.
ح- تعیین زمان روزة هر روز از لحاظ ابتداء و انتهاء.
د- عدم جواز مباشرت با زنان در حال اعتکاف.
ه- تصویب و امضاء حکم اعتکاف.
در بارة حکم اول و دوم چنین گفته شده است: در آغاز صدور حکم وجوب روزه نزدیکی بزن و خوردن و آشامیدن فقط وقت
میان افطار تا هنگام خفتن جائز بوده و اگر کسی را بحسب اتفاق بعد از مغرب پیش از آن که روزه بگشاید خواب در میر بوده آن
وقت مضیّق، که براي گشادن روزه مقرر بود بر وي تباه میگشته و ناچار بوده است که تا فردا شب همان هنگام روزة خود را ادامه
دهد و به قولی:
نزدیکی بزن در ماه رمضان، بطور اطلاق، حتی در آن مدت مضیّق و محدود، نیز حرام و ممنوع بوده است از این رو مسلمین به
مشقت و رنج دچار گردیدهاند.
183
نقل شده است که یکی از اصحاب، شب ماه رمضان بیتاب شده و با زن خود نزدیکی کرده و، چون بعد پشیمان شده، فردا قضیه را
مورد پرسش قرار داده پس پیغمبر (ص) به او فرموده خطا کردي برخی دیگر از اصحاب و جوانان اسلامی نیز ابتلاء و خطاء خود را
یاد کرده و گفتهاند: حیاء میکردیم که بپرسیم، و هم نقل شده بلکه در روایتی از حضرت صادق (ع) نیز آمده است، که مطعم بن
جبیر، که پیر مردي ضعیف بوده، روزه میداشته هنگام افطار تا زنش طعامی براي او آماده ساخته طولی کشیده و او را خواب در
108 از 305
ربوده چون بیدار شده بزن خود گفته است: خوردن غذا در امشب بر من حرام گردید. پس بی آن که غذا بخورد خوابیده و فردا
.«1» براي حفر خندق حضور یافته و در اثناء کارزار از گرسنگی بیهوش شده است
بروایتی دیگر قیس بن صرمه باین وضع دچار گشته و فردا با حال روزه در زمین خود کار میکرده و به سختی افتاده است و خبر به
پیغمبر (ص) رسیده است.
نکاح و اکل در ماه رمضان بعد از خواب در » بروایت مجلسی از تفسیر علی بن ابراهیم از حضرت صادق (ع) این مضمون وارد است
شب حرام بود یعنی هر کس
______________________________
و ..» و هم در آن کتاب در ذیل غزوة خندق آورده شده است «.. و الخندق و بنی قریظۀ فی شوال سنۀ اربع ..» 1)- در بحار است )
ثم کانت وقعۀ الخندق و هو یوم الاحزاب فی السنۀ ..» یعقوبی گفته است «.. ذلک یوم السبت فی شوال سنۀ خمس من الهجرة
جملۀ اول این عبارت بر این که جنک خندق در سال ششم بوده صراحت دارد « اللّ بخمسۀ و خمسین شهرا
􀀀
السادسۀ بعد مقدم رسول ه
لیکن جملۀ دوم آن چنان میرساند که آن واقعه در میان سال پنجم رخ داده است.
بهر حال خواه جنک خندق در سال چهارم یا پنجم یا ششم باشد از حکایت یا روایت فوق چنان برمیآید که آیه در زمان جنگ
خندق نزول یافته و این بنظر دور مینماید چه در این آیه حکم زمان روزه از لحاظ ابتداء و انتهاء آورده شده و بسیار بعید است که
تا سال چهارم (تا چه رسد به سال ششم) روزه واجب باشد لیکن مدت آن معین نشده باشد. بلکه چنان حدس زده میشود که در
همان سال صدور حکم روزه، وقت آن و حکم نهایی اکل و شرب و حتی تکلیف قطعی نزدیک شدن بزن در آن ماه، معین شده
اللّ العالم.
􀀀
باشد. و ه
184
نماز عشاء میخواند و میخوابید و هنوز افطار نکرده بود و بعد بیدار میشد افطار بر وي حرام بود. نکاح در ماه رمضان در شب و
اللّ همان است که در جنگ احد با پنجاه تن
􀀀
اللّ جبیر را (عبد ه
􀀀
روز حرام بود. مردي از اصحاب به نام خوات بن جبیر که عبد ه
تیرانداز مأمور نگاهداري درهاي بود که مشرکین نتوانند از آنجا وارد شوند و از پشت سر مسلمین را مورد حمله قرار دهند) برادر، و
تا آخر آن چه اکنون در بالا بعنوان انتساب به مطعم بن جبیر نقل شد. «.. پیري ضعیف بود، و روزه میداشت
بهر حال این آیه در این باره نزول یافته و حکم جواز اکل شرب و نزدیک شدن بزن در رمضان (تا آن وقت به فجر مانده که بتواند
.«1» پیش از طلوع فجر تحصیل طهارت کند) صادر گردیده است
در ابتدا نازل نشده بوده است و باین جهت برخی از اهل اسلام ریسمان « من الفجر » در بارة حکم سیم هم چنین گفته شده که: لفظ
سیاه و سفید نزد خود میگذاشته و تمیز دادن آنها را از هم معیار آغاز ورود وقت میدانسته و خیال میکردهاند که روشنی وقتی به
معلوم شده که منظور طلوع صبح « مِنَ الْفَجْرِ » آن حد برسد که سیاه از سفید امتیاز یابد امساك لازم میگردد بعد به وسیلۀ لفظ
صادق است و مراد از این دو خیط خطوطی است که در هنگام فجر در آسمان پدید میآید.
______________________________
جمهور از مفسران بر این رفتهاند » امِ الرَّفَثُ.. الآیۀ این مضمون را آورده است 􀀀 1)- فخر الدین رازي در ذیل آیۀ أُحِلَّ لَکُمْ لَیْلَۀَ الصِّی )
که در آغاز اسلام چنان بوده که هر گاه روزه دار افطار میکرده خوردن و آشامیدن و جماع بر او حلال میشده بدو شرط: یکی
این که نخوابیده باشد پس اگر بر خلاف یکی ازین دو رفتار کرده بوده آن امور بر وي حرام میشده است پس از آن خداي تعالی
آن حکم را به وسیلۀ این آیه نسخ کرده است. لیکن ابو مسلم اصفهانی گفته است: این در شرع اسلام ثابت نبوده بلکه در شریعت
نصاري ثابت بوده و خداي تعالی به وسیلۀ این آیه چیزي را که در شرع ایشان ثابت بوده نسخ کرده است. این گفتۀ ابو مسلم مبتنی
109 از 305
« است بر عقیده و مذهب او، که در شرع اسلام به هیچ وجه. نسخی واقع نشده است
185
در بارة حکم چهارم و پنجم هم بطور اجمال باید دانسته شود که عرب را بر اعتکافی، بمعنی عام، عادت بوده که شارع اسلام اصل
آن را امضاء کرده و در شرائط و حدود و قیود و مکان و زمان (و سائر جهات خارجی از ذات اعتکاف) دخل و تصرف به جا آورده
است.
عکوف در اصل لغت بمعنی درنگ و توقف طولانی است در کاري چنانکه در مواضعی در قرآن مجید به همین معنی آمده مانند
اکِفِینَ.. و مانند آیۀ 134 از سورة الاعراف وَ 􀀀 لِلطّ وَ الْع
􀀀
را بَیْتِیَ ائِفِینَ 􀀀 ماعِیلَ أَنْ طَهِّ 􀀀 راهِیمَ وَ إِسْ 􀀀 ی إِبْ 􀀀 ا إِل 􀀀 آیۀ 116 از سورة البقره وَ عَهِدْن
ذِهِ 􀀀 ا ه 􀀀 الَ لِأَبِیهِ وَ قَوْمِهِ م 􀀀 امٍ لَهُمْ.. و مانند آیۀ 53 از سورة 21 (الانبیاء) إِذْ ق 􀀀 ی أَصْ ن 􀀀 ی قَوْمٍ یَعْکُفُونَ عَل 􀀀 رائِیلَ الْبَحْرَ فَأَتَوْا عَل 􀀀 ا بِبَنِی إِسْ 􀀀 جاوَزْن 􀀀
درنگی است « اللّبث المتطاول للعبادة » اکِفُونَ و در شرع مقدس اسلام منظور از آن بتعبیر محقق در المعتبر 􀀀 ا ع 􀀀 ماثِیلُ الَّتِی أَنْتُمْ لَه 􀀀 التَّ
طولانی بقصد عبادت.
«1» . پیغمبر (ص)، بنقل عامّه و خاصّه، تا سال رحلت همیشه ده روز آخر ماه رمضان را در مسجد اعتکاف میداشته است
از جمله دلایلی که معمول بودن اعتکاف را در زمان جاهلیت میرساند گفتۀ عمر است که بنقل محقق در المعتبر چنین گفته است:
.« اللّ : انّی نذرت ان اعتکف یوما فی الجاهلیۀ. فقال: اعتکف و صم
􀀀
قلت لرسول ه »
خاشِعِینَ. 􀀀 إِلّ عَلَی الْ
􀀀
ا لَکَبِیرَةٌ ا 􀀀 اةِ وَ إِنَّه 􀀀 چهارم- آیۀ 42 از سورة البقره وَ اسْتَعِینُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّل
______________________________
واقع شد و در سال بعد از آن بیست روز اعتکاف داشتند: ده روز قضاي سال گذشته « بدر » مگر یک سال که در آن جنگ ..» -(1)
زاد المعاد- مجلسی) ) « و ده روز اداء
186
در لغت بمعنی خودداري کردن و در برابر « صبر » الصّ لفظ
ابِرِین 􀀀 اللّ مَعَ 􀀀
اةِ إِنَّ هَ 􀀀 پنجم- آیۀ 148 از سورة البقره اسْتَعِینُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّل
استعمال میشود چنانکه شاعري گفته است: « جزع »
فان تصبرا فالصّبر خیر مغبّۀ و ان تجزعا فالامر ما تریان
و بمعنی حبس و نگهداشتن نیز بکار میرود چنانکه روایتی از پیغمبر (ص) در بارة دو تن که یکی شخصی را نگهداشته و دیگري
کشنده را بکشید و نگهدارنده را جاودان به زندان افکنید و « اقتلوا القاتل و اصبروا الصّابر » او را کشته باین عبارت حکایت شده
حبس ابد کنید و قتل صبر، که از آن نهی شده، عبارت است از این که کسی را در جایی باز دارند آب و نانش ندهند تا بمیرد و از
منظور آنست که روا نبود حیوانی را بکشند در حالی که حیوان دیگر را در برابر او « نهی النّبیّ عن ذبح البهیمۀ صبرا » این عبارت که
باز دارند تا بر آن وضع بنگرد.
روزه است « صبر » در این دو آیۀ شریفه برخی از مفسران، بلکه بظاهر یکی از دو عبارت ابو الفتوح بیشتر از آنان، گفتهاند: مراد از
« ما صَبَرْتُمْ 􀀀 امٌ عَلَیْکُمْ بِ 􀀀 سَل » خوانده فی قوله تعالی « صبر » گفتند: خداي تعالی چند جا روزه را » بدان قرینه که با نماز همطراز گردیده و
« اي بما صاموا « ما صَبَرُوا 􀀀 زاهُمْ بِ 􀀀 وَ جَ » و فی قوله « بما صمتم » اي
187
نماز عید
110 از 305
در همان سال دوم هجري، که در شعبانش حکم روزه رمضان صدور یافته و مسلمین روزه گرفتهاند، در روز اول شوال که عید فطر
است حکم نماز عید صادر گشته و پیغمبر (ص) با مسلمین نماز عید را اقامه کرده است.
اللّ (ص)
􀀀
و فی هذه السّنۀ خرج رسول ه » . مجلسی در ذیل آن چه از المنتقی راجع به حوادث سال دوم نقل کرده چنین آورده است
«.. یوم العید فصلّی بالناس صلاة العید و حملت بین یدیه العنز، إلی المصلّی فصلّی علیها
طبري، در کتاب تاریخ الملوك و الامم، در ذیل حوادث سال دوم هجري، پس از این که این مضمون را گفته است.
و در این سال روزه ماه رمضان، به قولی در ماه شعبان آن سال، واجب گردیده و چنان بوده که چون پیغمبر (ص) به مدینه در آمده »
دیده است یهود روز عاشورا را روزه میگیرند و میگویند آن روزي است که آل فرعون در آن غرق شدهاند و موسی و یارانش
نجات یافتهاند پس پیغمبر (ص) مسلمین را به روزة آن روز امر کرده و چون روزة ماه رمضان را بر امّت فرض ساخته به روزة
چنین گفته است: « عاشورا نه امر کرده و نه از آن نهی
و فیها امر النّاس بإخراج زکاة الفطر و قیل: انّ النّبیّ (ص) خطب النّاس قبل الفطر بیوم او یومین و أمرهم بذلک. و فیها خرج إلی »
المصلّی، فصلّی بهم صلاة العید و کان ذلک اول خرجۀ خرجها بالنّاس إلی المصلّی فصلّی إلیها و کانت للزبیر بن العوّام، کان
« النجاشی وهبها له، فکانت تحمل بین یدیه فی الاعیاد و هی الیوم، فی ما بلغنی، عند المؤذنین بالمدینۀ
188
زکاة فطر
حکم وجوب زکاة «1» ، و هم در همان سال دوم، که هنوز، به گفتۀ بیشتر ارباب سیر، حکم زکاة در اموال تشریع نشده بوده است
فطر صادر گردیده است.
قال: » المنتقی، نقل کرده، روایتی از ابو سعید خدري باین عبارت آورده است » مجلسی، در ذیل حوادث سال دوم از هجرت، که از
اللّ (ص) فامر
􀀀
نزل فرض شهر رمضان بعد ما صرفت القبلۀ إلی الکعبۀ بشهر فی شعبان علی رأس ثمانیۀ عشر شهرا من مهاجر رسول ه
.« اللّ فی هذه السنۀ بزکاة الفطر، قبل ان یفرض الزکاة فی الاموال
􀀀
رسول ه
بعنوان دلیل زکاة فطر یاد کرده است. « خلاف » را شیخ طوسی در کتاب «2» فَصَلّ
􀀀
تَزَکّ وَ ذَکَرَ اسْمَ رَبِّهِ ی
􀀀
آیۀ شریفۀ قَدْ أَفْلَحَ مَنْ ی
بعضی دیگر گفتند: صدقۀ فطر است و تکبیرات روز عید و نماز عید و عبد ..» ابو الفتوح رازي، در ذیل این آیه چنین آورده است
اللّ عمر نافع را گفتی:
􀀀
ه
گفتی، گفتی: « نه » گفت: به مصلّی رفتی؟ و اگر « آري » : صدقه عید بدادي؟ اگر گفتی
«.. صدقه بده تا به مصلّی رویم. آنگه این آیه بخواندي
______________________________
« اللّ ، المدینۀ
􀀀
و نزل تمام الصلاة اربعا بعد شهر من مقدم رسول ه » : پس از این که گفته است « امتاع الاسماع » 1)- مقریزي در کتاب )
و فرضت الزکاة ایضا- رفقا بالمهاجرین فی هذا التاریخ کما ذکره محمد بن حزم، و قال بعضهم: انه اعیاه فرض الزکاة » : گفته است
اللّ (ص)
􀀀
و فی شعبان هذا (یعنی شعبان علی رأس ستۀ عشر شهرا من مقدم رسول ه » و همو در همان کتاب گفته است «.. متی کان
و قیل: ان الزکاة فرض فیها و « قبل فرض زکاة الاموال » : المدینۀ) فرض صوم رمضان و زکاة الفطر قبل العید بیومین و قال ابن سعد
«.. قیل: قبل الهجرة
.« الاعلی » 2)- آیه 14 و 15 از سوره )
111 از 305
189
بعضی دیگر گفتند: ..» اللّ عمر را با نافع نسبت به ابو العالیه با خالد نقل کرده آنگاه چنین گفته است
􀀀
پس از آن نظیر این قضیۀ عبد ه
است و در مکه فرض نماز عید روز و زکاة فطر نیامده بود، اولیتر حمل « مکّی » این تأویل، ضعیف است براي آن که این سوره
« باشد بر عموم تا زکاة و صدقه و نمازها در او داخل باشد
190
جهاد
اشاره
ارتباط دارد المام و برخی از آیات و مناسبات ایراد شد « قتال » به قسمتی از آن چه به موضوع « از بعثت تا هجرت » در آخر مبحث
اینک در این موضع مناسب مینماید که این موضوع بیش از آن چه گفته شده مورد بحث قرار یابد پس میگویم:
هر مرام و مقصد و قانون و شریعتی که بر خلاف رسوم و آداب و اخلاق و عادات و عقائد و آراء مجتمعی باشد و از طرف شخص
یا از جانب فرقه و جمعی در میان آن مجتمع و قوم حادث و منتشر گردد و افراد جامعه بترك عادات و آداب و عقائد و آراء خود و
پیروي از مرام و مقصد جدید دعوت شوند ناگزیر در آغاز کار مورد ردّ و انکار جامعه واقع خواهد گردید گر چه پایۀ منطقی و
اساس عقلی آن در نهایت درجۀ استحکام و متانت باشد.
دفاع افراد جامعه از عقائد و آداب و عادات خود و انکار و ردّ ایشان بر آن دعوت ممکن است به صورتهایی گوناگون تحقق یابد
که از همۀ آنها معقولتر و به انصاف و انسانیت متناسبتر، دفاع و ردّ منطقی و ابطال و انکار استدلالی میباشد و از همه زشتتر، و بنا
به خردي و بی خردي نزدیکتر، و از انصاف و انسانیت به دورتر، این است که از ابتداء و بی تحقیق، دعوت کننده و پیروان و
گروندگانش مورد آزار و اذیت قرار داده شوند:
از ناسزا و دشنام گرفته تا صدمات و لطمات بدنی و مالی و بالاخره جانی نسبت به صاحب دعوت یا پیروان او انجام یابد. و خلاصه
آن که به وسیلۀ تهدید و تطمیع و تفتین و ضرب و جرح و قتل از پیشرفت و نفوذ آن دعوت، جلوگیري بعمل آید.
پس ناگزیر صاحب دعوت براي پیشرفت مقصد خود سه مرحله را باید به پیماید:
191
-1 این که از دعوت خود دفاع کند.
-2 از خود و پیروان خویش به دفاع پردازد.
-3 براي پیشرفت دعوت اگر ضرورتی ایجاب کند حتی از هجوم نیز دریغ ندارد.
شاید از نظري مرحلۀ سیم نیز بهمان مرحلۀ نخست باز گردد چه تمام توجه صاحب دعوت به نفوذ و بسط و نشر دعوت خود
میباشد پس اگر مانع و مدافع در کار دعوت به میان نیاید و اسباب مزاحمت او فراهم نگردد یعنی مطمئن باشد که سائر اقوام و
قبائل، مجاور یا غیر مجاور، به خیال مبارزه با پیروان و گروندگان به آن دعوت نخواهند بود، و به اذیت و آزار عملی نخواهند
پرداخت، و از راه عناد و قتال وارد نخواهند شد بیگمان با این اطمینان، در صورتی که دعوت خود را حق و مطابق منطق و مطابق
عقل بداند، هر گز به مقاتله و هجوم دست نخواهد زد و از همان راه طبیعی سیر دعوت به نشر و بسط مرام و مقصد خویش، اقدام
خود را ادامه و انجام خواهد داد.
دین، که عالیترین مقاصد و مهمترین حوادث عالم اجتماع میباشد، از آن چه موقع حدوث دیگر مرام و مقصدها پیش میآید و
112 از 305
موجب معارضه و شاید مبارزه میگردد مصون و محفوظ نیست بلکه چون دائرة نفوذ او وسیعتر، و به مناسبت این که در هنگام غلوّ
جاهلیت و علوّ مراتب توحش و بربریت حدوث مییابد، مخالفت و مباینتش با عادات و رسوم مردم زیادتر و شدیدتر است ناگزیر
مقاومت مردم نادان در برابر آن بیشتر و معاندت و مزاحمت آنان زیادتر و شدیدتر میباشد.
دین مقدس اسلام که در جزیرة العرب، کانون خودپرستی و نادانی و غرور و نخوت و تکبر، طلوع کرد با مبارزه و معارضۀ شدید
مشرکان جاهل، و خدا نشناسان غافل، روبرو شد.
192
چه از طرفی پیغمبر (ص) بطریق «1» چنانکه بارها بطور اشاره و تصریح گفته شد در آغاز بعثت چندان مزاحمتی به میان نمیآمد
مدارات و مماشات با آنان رفتار میکرد و از طرفی دیگر هنوز دین را پیروانی پیدا نشده، یا زیاد و مهمّ نبودند، و نشر و نفوذ آن
مورد تردید میبود از این رو بیمی از آن نمیداشتند و به خیال خام خود چنان میپنداشتند که به تهدید و تطمیع نه تنها پیروان
انگشت شمار آن را از پیروي باز خواهند داشت بلکه طمع میداشتند که شخص پیغمبر (ص) را نیز از تعقیب و ادامۀ دعوت خویش
منصرف خواهند ساخت!! کم کم هر چه نشر و بسط دین زیادتر و نفوذ و تأثیرش در قلوب بیشتر و شمارة پیروان آن افزونتر
میگردید آتش حسد و غضب ایشان افروختهتر و باد سبک سري
______________________________
1)- و بیشتر به بد گویی از پیغمبر و یاران و نکوهش آیات نازله و، خلاصه، به آزار زبانی اکتفاء میکردند. )
که بروایتی از ابن عباس و جمعی دیگر همه آن سوره در مکه نزول یافته، و بروایت انس بن ) « الانعام » چنانکه در آیۀ 67 از سورة
همۀ آن به یک بار نازل گردیده است) باین مطلب «.. ما نزّل علیّ سورة من القرآن جملۀ غیر سورة الانعام » مالک از پیغمبر (ص) که
ا􀀀 اتِن 􀀀 ا رَأَیْتَ الَّذِینَ یَخُوضُونَ فِی آی 􀀀 اشارت رفته و دستور پیغمبر (ص) و یاران در این گونه موارد معین گشته است قوله تعالی: وَ إِذ
الظّ چون بینی ایشان را که
􀀀
ي مَعَ الْقَوْمِ الِمِینَ 􀀀 ا تَقْعُدْ بَعْدَ الذِّکْر 􀀀 طانُ فَل 􀀀 إِمّ یُنْسِیَنَّکَ الشَّیْ
ا􀀀 غَی وَ حَتّ یَخُوضُوا فِی حَ دِیثٍ رِْهِ
ی􀀀 ع فَأَعْرِضْ نَْهُمْ
در آیات ما خوض میکنند و بر آنها طعن میزنند و بدو ناسزا میگویند از ایشان کنارهگیر تا در حدیثی دیگر آیند و اگر به
فراموشی با آنان نشستی بعد از این که متذکر و متوجه شدي با گروه ستم کاران منشین و از ایشان دوري گزین.
پس چنانکه در بدایت امر بمفاد این آیه مشرکان به زخم زبان قناعت داشتهاند هم چنین بر پیغمبر (ص) و یاران جنک و جدل و
معارضه لازم نبوده همین اندازه کفایت میکرده که مشرکان را به کنارهگیري و اعراض خود متنبه سازند. حتی گفته شده که این
کنارهگیري و اعراض نیز در ابتداء اسلام، بر همه لازم نبوده بلکه به خود پیغمبر (ص) اختصاص داشته و پس از این که اسلام را
اندك قوتی پیدا شده و یاران میتوانستهاند اسلام خود را اظهار دارند ایشان نیز باین حکم فقهی مکلف گشتهاند و بعد از آن این
حکم، منسوخ یا مخصوص گردیده است.
193
و هوا پرستی آنان تندتر و معاندت ایشان شدیدتر و مزاحمتشان نمایانتر میشد.
چنانکه عقبۀ بن ابی معیط ،« کهانت » چنانکه ابو لهب گفت، و عنوان « شعر » دفاع از تأثیر شگفت انگیز دعوت را به انتخاب عنوان
چنانکه ولید گفت، براي خود دعوت و به تهمت زدن و مشهور ساختن صاحب دعوت را بحال ،« سحر » گفت، و به ابتکار عنوان
چنانکه ابو جهل گفت اکتفا نکرده بلکه مدتها ابو لهب عقب پیغمبر (ص) میافتاد و چون او مردم را به خدا میخواند ابو « جنون »
لهب ایشان را از گوش دادن بدان نهی میکرد و بوي دشنام و ناسزا میگفت.
از این اذیتهاي زبانی گذشته به آزارهاي بدنی دست دراز میکردند. خاك و خاشاك بر سرش میریختند. بارها او را سنگ باران
کردند بویژه پس از مرگ ابو طالب به طوري که از ساقهاي مبارکش خون جاري میشد. وقتی در کعبه یا مسجد الحرام به نماز
113 از 305
میایستاد هر گاه تنها میبود به اذیت و آزار و مسخره و استهزاء او میپرداختند.
قریش در آزار پیغمبر (ص) جدّ و کوشش میکردند و » در کتاب کافی، بنقل مجلسی، و در غیر آن کتاب، این مضمون آورده شده
شتري را آورده و کثافات «1» از همه بیشتر عمّش ابو لهب او را آزار میرساند روزي در کعبه به نماز اشتغال داشت قریش، یارك
آن را بر سر و بر جامۀ او که نو بود و تازه پوشیده بود، ریختند پیغمبر (ص) را این عمل سخت مغموم و متأثر ساخت پس به نزد ابو
این سؤال «؟ و ما ذاك یا بن اخ » : حسب من در میان شما چسان است؟ پاسخ داد «؟ یا عمّ کیف حسبی فیکم » : طالب رفت و گفت
چیست گفت: قریش با من چنین رفتاري کردهاند!! ابو طالب، حمزه را بفرمود شمشیر برگیرد و با هم بمسجد رفتند. قریش هنوز در
آنجا نشسته بودند ابو طالب
______________________________
« مشیمه » میباشد و آن پوستی است نازك که بر سر و روي چه شتر پیچیده و آن را پوشیده است بمعنی « ی􀀀 سل » 1)- یارك پارسی )
نیز آمده است.
194
و حمزه با شمشیر کشیده وارد شدند ابو طالب به حمزه گفت: از کثافتهاي یارك بر گیر و سبیلهاي ایشان را بدانها آلوده ساز و هر
کس از در منع در آید وي را با شمشیر گردن بزن حمزه آن دستور را بکار بست بی آن که کسی از جاي خود بجنبد پس ابو طالب
این است حسب تو از ما و در میان ما. « هذا حسبک منّا و فینا » به پیغمبر (ص) روي کرد و گفت
اصحاب و یاران را نیز بسیار آزار میکردند به طوري که برخی از آنان ناگزیر ایمان خود را پنهان میداشتند چنانکه در آیاتی از
قرآن مجید باین رنجها و آزارها اشاره و تصریح شده:
اشاره دارد. « لیلۀ المبیت » از جمله آیۀ 8 از سورة الانفال وَ إِذْ یَمْکُرُ بِکَ الَّذِینَ کَفَرُوا لِیُثْبِتُوكَ أَوْ یَقْتُلُوكَ أَوْ یُخْرِجُوكَ.. که به قضیۀ
کانُوا 􀀀 ا حَسَ نَۀً وَ لَأَجْرُ الْآخِرَةِ أَکْبَرُ لَوْ 􀀀 ا ظُلِمُوا- لَنُبَوِّئَنَّهُمْ فِی الدُّنْی 􀀀 اللّ مِنْ بَعْدِ م
􀀀
اجَرُوا فِی هِ 􀀀 و از جملۀ آیۀ 43 از سوره النّحل وَ الَّذِینَ ه
ی رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ. 􀀀 یَعْلَمُونَ. الَّذِینَ صَبَرُوا وَ عَل
مانِ که به قضیۀ عمّار یاسر اشاره 􀀀 إِلّ مَنْ أُکْرِهَ وَ قَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْإِی
􀀀
مانِهِ ا 􀀀 بِاللّ مِنْ بَعْدِ إِی
􀀀
و از جمله آیۀ شریفه 108 از سورة النّحل مَنْ کَفَرَ هِ
میباشد و آن قضیه بطور خلاصه چنان بوده که قریش چند تن از اهل ایمان را (صهیب و بلال و خباب و یاسر و زنش سمیّه و
پسرش عمّار) آزار بسیار کردند که از دین برگردند حتی یاسر پدر عمار را کشتند و هم سمیه مادر او به طرز شنیع و فجیع بدست
ابو جهل بقتل رسید (این زن نخستین شهیدي است که در اسلام شهادت یافته) عمار از پذیرفتن مراد و پیشنهاد
195
ایشان ناچار گردید و این آیه در این باره نزول یافت.
جاهَدُوا وَ صَبَرُوا.. 􀀀 ا فُتِنُوا ثُمَّ 􀀀 اجَرُوا مِنْ بَعْدِ م 􀀀 و از جمله آیۀ 112 از سورة النّحل ثُمَّ إِنَّ رَبَّکَ لِلَّذِینَ ه
و نظائر اینها از آیات. که ذکر آنها ضرورتی ندارد.
در تمام این مراحل پیغمبر (ص) و یارانش همه گونه رنج و آزار و توهین و استهزاء را با حوصله و حلمی شگفت انگیز تحمل
میکردند و در مقام معارضه و مبارزه بر نمیآمدند و به شرحی که در مواضعی دیگر گذشت حتی به سخترین وضعی در شعب ابی
طالب محصور کشتند و گروهی به مهاجرت به حبشه و دوري از وطن و فرزند و زن و خانه و ثروت ساختند و به مبارزه و مقاتله
نپرداختند.
اوضاع و احوال، مقاتله را ایجاب نمیکرد چه پیغمبر (ص) در پناه ابو طالب مصون بود و یاران او نیز به مهاجرت و یا به مجاورت یا
به قدرت و عظمت شخصی که میداشتند در خطر جانی نبودند و بحسب این اوضاع چنانکه جان پیغمبر (ص) و یاران در خطر نبود
114 از 305
و مقاتله را براي دفاع ایجاب نمیکرد بر دعوت او نیز خطري متوجه نبود تا براي حفظ آن، حکم مقاتله لازم گردد بلکه، بخواست
خدا، بطور طبیعی روز بروز نشر و نفوذ دعوت بیشتر میشد از این رو نه تنها حکم وجوب مقاتله صدور نیافت بلکه چون ممکن بود
در آغاز کار، مقاتله بر ضرر پیغمبر (ص) و یاران تمام گردد و اصل و اساس دعوت، که هنوز حامیان آن محدود بودند، و حقائق
چنانکه باید ظاهر و مکشوف نگشته بود، به خطر افتد در آیاتی چند از مقاتله نهی گردید یعنی، باصطلاح فقهی، به حرمت یا لا اقل
به کراهت آن حکم شد.
به سبب انهم ظلموا، و هم » : اتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا چنین آورده است 􀀀 ذیل آیۀ أُذِنَ لِلَّذِینَ یُق ،« نوادر غزوات و جوامع آنها » مجلسی در باب
« اللّ علیه و آله و سلم
􀀀
اللّ ، صلّی ه
􀀀
اصحاب رسول ه
196
حتی هاجر « اصبروا فانی لم اؤمر بالقتال » : کان المشرکون یؤذونهم و کانوا یاتونه من بین مضروب و مشجوج یتظلمون الیه فیقول لهم
بهر حال حکم قتال در اسلام براي حفظ جان پیغمبر « فانزلت و هی اوّل آیۀ نزلت فی القتال بعد ما نهی عنه فی نیف و سبعین آیۀ «1»
(ص) و پیروان و براي حفظ دعوت و رواج و بسط آن بوده از این رو تا هنگامی که چاره و گزیري از آن بوده و از راههاي دیگر،
از قبیل مهاجرت و تحمل آزار و مشقت، این مقصود بدست میآمده آن حکم صدور نیافته است بلکه در آیاتی از آن منع گردیده
و روایاتی نیز بعدم مأمور بودن صراحت دارد. عبارت فوق که از مجلسی نقل شد صریح در این مطلب میباشد. و هم در واقعۀ عقبۀ
ثانی به طوري که ازین پیش یاد شد هنگامی که بیعت کنندگان خواستند به قریش، که به محل عقبه هجوم آورده بودند، به شمشیر
هنوز بدون قتال میتوان محفوظ ماند و دعوت را « لم اؤمر بذلک » و مبارزه پاسخ گویند پیغمبر (ص) آنان را بازداشت و فرمود
حفظ کرد و بدین نظر مأمور به قتال نشدهام.
هجرت چه به حبشه و چه بعد از آن به مدینه در حقیقت بیشتر براي حفظ و رواج دعوت بوده نه تنها براي حفظ جان. از روایت زیر
که از پیغمبر (ص) وارد شده این نکته به خوبی دریافته میشود:
من فرّ بدینه من ارض إلی ارض » : بنقل مجلسی، در بحار پیغمبر (ص) گفت
______________________________
اللّ (ص) بالمدینۀ بین اظهر الانصار (ص) و تکفلوا بنصره و
􀀀
و لما استقر رسول ه » چنین آورده است « امتاع الاسماع » 1)- مقریزي در )
اللّ قد اذن المسلمین فی الجهاد
􀀀
منعه من الاسود و الاحمر رمتهم العرب قاطبۀ من قوس واحدة و تعرضوا لهم من کل جانب. و کان ه
فلما صار را إلی المدینۀ و کانت لهم شوکۀ و عضد کتب » سورة الحج آیه 39 ) و همو گفته است ) « اتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا 􀀀 لِلَّذِینَ یُق » . بقوله
( سورة البقره آیۀ 216 ) «.. الُ وَ هُوَ کُرْهٌ لَکُمْ 􀀀 کُتِبَ عَلَیْکُمُ الْقِت » اللّ علیهم الجهاد بقوله
􀀀
ه
197
هر کس دین خود را به فرار از محلی به محلی حفظ کند « و ان کان شبرا من الارض، استوجب الجنّۀ و کان رفیق ابراهیم و محمّد
بهشت بر او واجب گردد و در آنجا با ابراهیم و محمد رفیق باشد.
خلاصه آن که حکم قتال در اسلام با این که از لحاظ منع و امر و هم، در هنگامی که بدان امر شده، از لحاظ شدت و ضعف و هم
از لحاظ تعمیم و تضییق مراحلی را پیموده در تمام مراحل از آن حکم دفاع از نفس یا دفاع از دعوت و دفاع از تهیؤ و استعداد
مخالفان براي جلوگیري از اعلاء کلمۀ حق و توسعه و بسط دعوت منظور میباشد به طوري که در مرتبۀ سیم (دفاع از استعداد و
تهیؤ..)
اگر چه بصورت ظاهر صورت حمله و هجوم داشته باشد باز هم بالحقیقۀ چنانکه تعبیر شد همان دفاع منظور است چه دفاع یک بار
از حملهاي است که در حال حاضر موجود میباشد و باري دیگر از حملهاي است که در زمان آینده محتمل و مظنون است.
115 از 305
در بیشتر از آیاتی که در بارة قتال نزول یافته بطور تصریح یا بر سبیل تلویح بدانچه گفته شد المام شده که از آن جمله چند آیه در
این موضع یاد میگردد:
ا یُحِبُّ الْمُعْتَدِینَ. وَ اقْتُلُوهُمْ حَیْثُ 􀀀 اللّ ل
􀀀
ا تَعْتَدُوا إِنَّ هَ 􀀀 اتِلُونَکُمْ وَ ل 􀀀 اللّ الَّذِینَ یُق
􀀀
اتِلُوا فِی سَبِیلِ هِ 􀀀 -1 آیۀ 181 تا 191 از سورة البقره وَ ق
اتَلُوکُمْ 􀀀 اتِلُوکُمْ فِیهِ فَإِنْ ق 􀀀 حَتّ یُق
ی􀀀 الْح رامِ 􀀀 تُق عِنْدَ الْمَسْجِدِ َ اتِلُوهُم 􀀀 ل ا􀀀 الْقَت وَ ثَقِفْتُمُوهُمْ وَ أَخْرِجُوهُمْ مِنْ حَیْثُ أَخْرَجُوکُمْ وَ الْفِتْنَۀُ أَشَ دُّ مِنَ لِْ
انَ 􀀀 ا عُدْو 􀀀 لِلّ فَإِنِ انْتَهَوْا فَل
􀀀
ا تَکُونَ فِتْنَۀٌ وَ یَکُونَ الدِّینُ هِ 􀀀 حَتّ ل
ی􀀀 اتِلُوه 􀀀ق اللّ غَفُورٌ رَحِیمٌ. وَ مُْ
􀀀
الْک . فَإِنِ انْتَهَوْا فَإِنَّ هَ
􀀀
زاءُ افِرِینَ 􀀀 ذلِکَ جَ 􀀀 فَاقْتُلُوهُمْ کَ
اللّ وَ
􀀀
ي عَلَیْکُمْ وَ اتَّقُوا هَ 􀀀 ي عَلَیْکُمْ فَاعْتَدُوا عَلَیْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَد 􀀀 صاصٌ فَمَنِ اعْتَد 􀀀 اتُ قِ 􀀀 رامِ وَ الْحُرُم 􀀀 رامُ بِالشَّهْرِ الْحَ 􀀀 الظّ . الشَّهْرُ الْحَ
􀀀
إِلّ عَلَی الِمِینَ
􀀀
ا
اللّ مَعَ الْمُتَّقِینَ
􀀀
اعْلَمُوا أَنَّ هَ
198
در این آیات، چنانکه بظاهر استفاده میشود، نخست قتال با خصوص مقاتلین آن هم با نهی صریح از اعتداء و تجاوز؛ مورد امر واقع
که به حقیقت مبارزه و معارضه با ،« فتنه » گردیده و در حقیقت موضوع دفاع از نفس، بلزوم قتال با مهاجمین، تأمین شده آنگاه
دعوت میباشد، به منزلۀ مهاجمۀ، بر نفس، بلکه اشدّ از آن توصیف و تعریف گردیده، و به قتال با صاحبان فتنه نیز دستور صدور
یافته است و در همین حال باز یادآوري شده که چون مقصود اصلی از امر به قتال، کشت و کشتار و خونریزي نیست پس اگر
کسانی که به قتال یا فتنه، با شما در مبارزهاند دست از قتال و فتنه بردارند شما نیز غفران و رحمت حق را متوجه باشید و به آنان
تجاوز روا مدارید، باز زیان فتنه و جلوگیري آن از بسط و نفوذ دین یاد شده و تأکید و تصریح شده که لزوم قتال براي رفع فتنه و
براي توسعه و بسط دین میباشد و در آخرهم، پس از تصریح به این که اجازة قتال بعنوان قصاص بوده، و نباید بیش از آن اندازه
شده تجاوز بعمل آید بتقوي و پرهیزکاري امر شده و لزوم آن مورد تأکید واقع گردیده است. « اعتداء » که
ربیع بن انس و عبد الرحمن بن زید گفتند: اول آیتی که در قتال فرود آمد » ابو الفتوح رازي در ذیل آیات فوق چنین آورده است
چون این آیه آمد رسول علیه السلام قتال کردي با آنان که با او « اتِلُونَکُمْ 􀀀 اللّ الَّذِینَ یُق
􀀀
اتِلُوا فِی سَبِیلِ هِ 􀀀 وَ ق » این آیه بود اعنی قوله تعالی
این آیه منسوخ شد به « اتِلُوا الْمُشْرِکِینَ کَافَّۀً 􀀀 وَ ق » قتال کردندي و رها کردي آنان را که با او قتال نکردي تا این که این آیه آمد که
بر این قول آن باشد که ابتدا نکنی بقتل آن کس که با شما قتال نکند و ناگاه با سر ایشان مشوي پیش از آن « ا تَعْتَدُوا 􀀀ل» آن. و معنی
که ایشان را به اسلام دعوت کنی.
و بعضی دیگر از مفسرین گفتند: که آیه محکم است و از احکام او هیچ منسوخ نیست آن که خداي در این آیه گوید کارزار کنی »
باشد « دلیل خطاب » با آنان که با شما کارزار کند، منع نکند از وجوب قتال آنان که با ما قتال نکند براي آن که این
199
بر این قول معنی آن است که تعدي مکنید از آن چه مشروع است در « ا تَعْتَدُوا 􀀀 وَ ل » و آن معتمد نیست چنانکه بیان کردیم. امّا قوله
باب جهاد: و زنان را و کودکان را و پیران ضعیف را مکشید، و آن را که دست به صلح به شما دهد و دست به شما دراز نکند.
«.. اللّ عباس است و مجاهد
􀀀
و اگر چنین کنی تعدي کرده باشی و این قول عبد ه
در آیه، مراد به او شرك است و کفر. گفت: کفر بتر و سختتر از قتل « فتنه » و ..» باز همو در ذیل همین آیات چنین آورده است
است. اگر ایشان در زمین حرم در ماه حرام بر کفر، اصرار میکنند و ایشان محرم، از شما چرا روا نبود که ایشان بکشی در حرم در
اینجا عذاب است و ایشان را عادت بودي که چون مسلمانان را بگرفتندي عذاب « فتنه » ماه حرام و شما محرم؟ کسانی گفت
کردندي او را، خداي تعالی گفت:
«.. آن چه ایشان میکنند بترست و سختتر
ماههاي حرام چهار است: واحد فرد و هو » : پس از این که گفته است « صاصٌ 􀀀 اتُ قِ 􀀀 رامِ وَ الْحُرُم 􀀀 رامُ بِالشَّهْرِ الْحَ 􀀀 الشَّهْرُ الْحَ » باز در ذیل
116 از 305
رجب و ثلاثۀ سرد، اي متتابعۀ:
یکی جدا، رجب، و سه ماه پی در پی،- ذو القعده و ذو الحجۀ و محرّم، میباشد و از آن رو آنها را حرام خوانند که حرام بود بر
و مراد باین ماه در » چنین گفته است « ایشان در این ماه قتال کردن تا اگر مرد قاتل پدر و برادر را دیدي رها کردي و نکشتی او را
«.. ذو القعده، باز گردانیدند » در « عام الحدیبیه » آیه ذو القعده است که رسول علیه السلام را در
اما معنی آیه در او دو قول گفتندي: یکی آن که چون رسول علیه السلام عام الحدیبیه باز گردید و در مکه نشد و صلحی رفت »
میان ایشان و قراري که دگر سال باز آید و ایشان از مکه بروند و صحابۀ رسول در مکه آیند با سلاحها در نیام و برهنه نکنند. چون
سال دگر آمد رسول علیه السلام برخاست و در مکه رفت و طواف کرد و ارکان حج بگزارد و آن ذو القعده بود که بیرون آمد از
مدینه، سنۀ سبع، و آن سال که او را منع کردند هم ذو القعده بود، سنۀ ستّ از هجرت، خداي تعالی آیه فرستاد
200
و گفت: این ماه دخول به بدل آن ماه منع است و هر دو حرام بود. قولی دیگر آنست که در معنی آیه که قتال الشهر الحرام بالشهر
الحرام یعنی این قتال که شما را گمان است با ایشان باید کردن بعوض آن قتال است که ایشان با شما کنند اگر ایشان حلال
میدارند و روا میدارند که در ماه حرام با شما قتال کنند شما نیز روا دارید که الشّر بالشر و البادي اظلم و الحدید بالحدید یفلح. و
باشد کظلمۀ و ظلمات و حجره و حجرات. و براي آن به جمع گفت که سه حرمت است: و اقل جمع، بر « حرمۀ » جمع « اتُ 􀀀 الْحُرُم »
«.. مذهب درست سه بود، یکی حرمت ماه و یکی حرمت حرم و یکی حرمت احرام
که در غالب موارد، بحسب ) ،« التبیان » فاضل مقداد پس از این که همۀ آن چه را ابو الفتوح آورده، و بحسب ظاهر، از او، یا از کتاب
ظاهر، ابو الفتوح از آن گرفته و عبارات آن را به پارسی برگردانده) گرفته و بطور ملخص آورده شش حکم فقهی زیر را که از آیۀ
اخیر استنباط میشود یاد کرده است.
-1 جواز قتال در ماه حرام با کسی که حرمت آن را نگاه نمیدارد و به قتال آغاز میکند خواه از معتقدان حرمت آن باشد یا نه.
صاصٌ ج- جواز قتال با دشمنی که هجوم آورده به طوري که 􀀀 اتُ قِ 􀀀 ب- جواز مقاتله با محاربان معتدي به نظیر فعل ایشان، وَ الْحُرُم
حوزه و بیضۀ اسلام به مخاطره افتد و این قتال واجب میباشد.
ي عَلَیْکُمْ فَاعْتَدُوا.. 􀀀 د- جواز قتال با دشمنی که جان انسان از حمله و هجوم او در خطر باشد قوله تعالی فَمَنِ اعْتَد
ه- جواز تقاص از مال غاصب و ظالم به اندازة مال مغصوب گر چه بحکم حاکم نباشد..
201
و- منصور بودن مجازات کننده، در صورتی که در مجازات تعدي نکند، و تقوي را بکار بندد، و به عبارتی دیگر لزوم رعایت تقوي
در مجازات از آن چه در بارة این آیات نقل کردیم مطلبی دیگر نیز از جنبۀ تأسیسی و امضائی احکام بدست میآید و آن این است
که چهار ماه حرام، در جاهلیت هم احترام داشته پس حکم حرمت قتل در آن ماهها امضائی است نه تأسیسی.
الٌ فِیهِ 􀀀 الٍ فِیهِ قُلْ قِت 􀀀قِت «1» رامِ 􀀀 این مطلب روشنتر میگردد از آن چه در بارة سبب نزول آیۀ 214 از سورة البقره یَسْئَلُونَکَ عَنِ الشَّهْرِ الْحَ
اتِلُونَکُمْ 􀀀 زالُونَ یُق 􀀀 ا یَ 􀀀 اللّ وَ الْفِتْنَۀُ أَکْبَرُ مِنَ الْقَتْلِ وَ ل
􀀀
راجُ أَهْلِهِ مِنْهُ أَکْبَرُ عِنْدَ هِ 􀀀 رامِ وَ إِخْ 􀀀 اللّ وَ کُفْرٌ بِهِ وَ الْمَسْجِدِ الْحَ
􀀀
کَبِیرٌ وَ صَ دٌّ عَنْ سَبِیلِ هِ
که در روز آخر ماه جمادي الآخرة « سریّه » ابو الفتوح، و دیگران، آوردهاند چه در قضیۀ آن «.. طاعُوا 􀀀 حَتّ یَرُدُّوکُمْ عَنْ دِینِکُمْ إِنِ اسْتَ
ی􀀀
که با «2» اللّ حضرمی
􀀀
مانده، رخ داده و عمرو بن عبد ه « بدر » یا روز اول ماه رجب، هفده ماه از هجرت گذشته و دو ماه به جنگ
قریش این «3» اللّ کشته شده و دو تن دیگر از ایشان اسیر گشتهاند
􀀀
کاروان قریش از طائف به مکه میرفته بدست واقد بن عبد ه
موضوع را بهانه کرده
______________________________
117 از 305
و از اینجا این « لعظم حرمته » مراد ماه رجبست و این ماهها را براي آن حرام خوانند که قتال و قتل در او حرام است و گفتهاند » -(1)
گفتند که در این ماه عرب سنانها را از نیزه بگرفتند رجبش براي آن خوانند که از ماههاي حرام، منفرد است.. « منصل الاسنه » ماه را
انا جذیلها المحکّک » و گفتهاند براي آن که از ماهها هیچ به حرمت او نیست و گفتهاند براي تعظیمش، من الترجیب، من قول سعد
خوانند براي آن که در او قعقعۀ صلاح نشنیدند و این « اصمّ » قاله یوم السقیفۀ.. و این ماه را « و عذیقها المرجّب منا امیر و منکم امیر
خوانند براي آن که خداي شیاطینش را در این ماه « رجم » اللّ یصب فیه رحمته علی عباده و این ماه را نیز
􀀀
خوانند لان ه « اصبّ » ماه را
ابو الفتوح رازي) ) «.. رجم فرماید. در جاهلیت عظیم الحرمه بود و چون اسلام آمد حرمتش بیفزود
.« اول کشتۀ از مشرکان در اسلام بود » 2)- به گفتۀ ابو الفتوح او )
.« اول اسیر در اسلام ایشان بودند » اللّ بن مغیره اسیر شدند و به گفتۀ ابو الفتوح
􀀀
3)- حکم بن کیسان و عثمان بن عبد ه )
202
محمد استحلال میکند ماه حرام را و این ماهها مأمن » و اهل اسلام را بر این کار تعییر و سرزنش میکرده و چنین اظهار میداشتهاند
خائفان بودي و روا نداشتندي در او به هیچ وجه کارزار کردن و خون ریختن و غارت کردن.. و گفتند اي صابیان هم این حرمت
«..!! بمانده بود ماه حرام را آن حرمت نیز برداشتی
فاضل مقداد، پس از این که قضیۀ این سریه را بطور خلاصه آورده، نخستین حکم را (از پنج حکمی که در این آیه استنباط و یاد
یعنی گناهی است بزرگ حرام میباشد لیکن به عقیدة « الٌ فِیهِ کَبِیرٌ 􀀀 قُلْ قِت » قتال در ماه حرام بحکم » کرده) بدین مضمون نوشته است
اصحاب ما این تحریم بطور اطلاق نیست بلکه اختصاص دارد به کسانی که به حرمت ماه اعتقاد دارند آن هم هر گاه به قتال آغاز
نکنند اما با کسی که به حرمت آن اعتقاد ندارد یا به آن اعتقاد دارد لیکن به قتال، ابتدا میکند قتال با او حرام نمیباشد.. و بیشتر
گفتهاند: مطلقا حرام بوده و بعد منسوخ شده عطاء گفته است:
.« منسوخ نشده بلکه حرمت بطور اطلاق برجاست
ارِهِمْ بِغَیْرِ حَقٍّ 􀀀 ی نَصْ رِهِمْ لَقَدِیرٌ الَّذِینَ أُخْرِجُوا مِنْ دِی 􀀀 اللّ عَل
􀀀
اتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا وَ إِنَّ هَ 􀀀 آیات 40 و 21 و 42 از سورة الحج أُذِنَ لِلَّذِینَ یُق
اللّ کَثِیراً وَ
􀀀
ساجِ دُ یُذْکَرُ فِیهَا اسْمُ هِ 􀀀 واتٌ وَ مَ 􀀀 وامِعُ وَ بِیَعٌ وَ صَ لَ 􀀀 صَ «1» النّ بَعْ َ ض هُمْ بِبَعْضٍ لَهُدِّمَتْ
􀀀
اللّ اسَ
􀀀
ا دَفْعُ هِ 􀀀 اللّ وَ لَوْ ل
􀀀
إِلّ أَنْ یَقُولُوا رَبُّنَا هُ
􀀀
ا
کاةَ وَ أَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَوْا عَنِ 􀀀 اةَ وَ آتَوُا الزَّ 􀀀 امُوا الصَّل 􀀀 مَکَّنّ فِی الْأَرْضِ أَق
􀀀
اللّ لَقَوِيٌّ عَزِیزٌ. الَّذِینَ إِنْ اهُمْ
􀀀
اللّ مَنْ یَنْصُ رُهُ إِنَّ هَ
􀀀
لَیَنْصُ رَنَّ هُ
«2» اقِبَۀُ الْأُمُورِ 􀀀 لِلّ ع
􀀀
الْمُنْکَرِ وَ هِ
______________________________
اهل حجاز به تخفیف دال خواندند، من الهدم، و باقی قراء بتشدید، من التهدیم، صوامع مجاهد بن ضحاك گفته: صومعههاي » -(1)
«.. رهبانیت قتاده گفت: صومعههاي صابئان. و بیع کلیساهاي ترسایان. و صلوت کنشتهاي جهودان. و مساجد، مسجدهاي مسلمانان
« (ابو الفتوح رازي
وَ لَمَنِ انْتَ َ ص رَ بَعْدَ ظُلْمِهِ » : و هذا بمثابۀ التفسیر لآیۀ الشوري المکیۀ » 2) در کتاب تاریخ تشریع پس از نقل این آیات گفته است )
.« ذابٌ أَلِیمٌ 􀀀 ئِکَ لَهُمْ عَ 􀀀 النّ وَ یَبْغُونَ فِی الْأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ أُول
􀀀
ا عَلَیْهِمْ مِنْ سَبِیلٍ إِنَّمَا السَّبِیلُ عَلَی الَّذِینَ یَظْلِمُونَ اسَ 􀀀 ئِکَ م 􀀀 فَأُول
203
در این آیات شریفه که به گفتۀ گروهی از مفسران و غیر ایشان نخستین آیه است که در بارة اذن قتال نزول یافته چنانکه از ظاهر
آنها مستفاد میباشد اذن قتال نخست به دفاع از نفس توجیه و تعلیل شده چه به کسانی که مورد مقاتله واقع گشتهاند از آن رو که
بر آنان ستم شده و به ناحق از خانه و شهر خود اخراج گردیدهاند این دستور رسیده است و در همین قسمت به دفاع از اعتقاد و
موضوع دستوري دادن به « النّ .. الخ
􀀀
اللّ اسَ
􀀀
ا دَفْعُ هِ 􀀀 وَ لَوْ ل » اشارت رفته آنگاه به جملۀ « اللّ
􀀀
إِلّ أَنْ یَقُولُوا رَبُّنَا هُ
􀀀
ا » دعوت، نیز به وسیلۀ جملۀ
118 از 305
مسألۀ بسط و نفوذ دین « مَکَّنّ .. الخ
􀀀
الَّذِینَ إِنْ اهُمْ » قتال براي حفظ و صیانت دعوت بیشتر تأکید و تقویت گردیده و در آخر به جملۀ
به منظور بودن آن نیز توجیه شده است. « اذن به قتال » ، مورد توجه و، به حقیقت
ا مِنْ 􀀀 ا أَخْرِجْن 􀀀 دانِ الَّذِینَ یَقُولُونَ رَبَّن 􀀀 ساءِ وَ الْوِلْ 􀀀 جالِ وَ النِّ 􀀀 اللّ وَ الْمُسْتَضْ عَفِینَ مِنَ الرِّ
􀀀
اتِلُونَ فِی سَبِیلِ هِ 􀀀 ا تُق 􀀀 ا لَکُمْ ل 􀀀 آیۀ 77 از سورة النّساء وَ م
اللّ أَنْ یَکُفَّ بَأْسَ
􀀀
إِلّ نَفْسَکَ وَ حَرِّضِ الْمُؤْمِنِینَ عَسَ ی هُ
􀀀
ا تُکَلَّفُ ا 􀀀 اللّ ل
􀀀
اتِلْ فِی سَبِیلِ هِ 􀀀 ا.. و آیۀ 86 از همان سوره فَق 􀀀 الظّ أَهْلُه
􀀀
ذِهِ الْقَرْیَۀِ الِمِ 􀀀ه
اجِرُوا فِی سَبِیلِ 􀀀 حَتّ یُه
ی􀀀 أَو اءَ􀀀 فَل تَتَّخِذُوا مِنْهُمْ لِْی ا􀀀 س واءً 􀀀 ما کَفَرُوا فَتَکُونُونَ َ 􀀀 الَّذِینَ کَفَرُوا.. و آیۀ 91 تا 94 از همان سوره وَدُّوا لَوْ تَکْفُرُونَ کَ
اللّ لَکُمْ عَلَیْهِمْ سَبِیلًا-
􀀀
ما جَعَلَ هُ 􀀀 اتِلُوکُمْ وَ أَلْقَوْا إِلَیْکُمُ السَّلَمَ فَ 􀀀 اللّ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَخُ ذُوهُمْ وَ اقْتُلُوهُمْ حَیْثُ وَجَ دْتُمُوهُمْ.. فَإِنِ اعْتَزَلُوکُمْ فَلَمْ یُق
􀀀
هِ
ا فَإِنْ لَمْ یَعْتَزِلُوکُمْ وَ یُلْقُوا إِلَیْکُمُ السَّلَمَ وَ یَکُفُّوا 􀀀 ما رُدُّوا إِلَی الْفِتْنَۀِ أُرْکِسُوا فِیه 􀀀 سَتَجِ دُونَ آخَرِینَ یُرِیدُونَ أَنْ یَأْمَنُوکُمْ وَ یَأْمَنُوا قَوْمَهُمْ کُلَّ
أَیْدِیَهُمْ فَخُذُوهُمْ وَ اقْتُلُوهُمْ حَیْثُ ثَقِفْتُمُوهُمْ..
بطور تلویح و تصریح یاد گردیده چه: نخست بر عدم قتال در راه دعوت، که راه خدا « اذن قتال » در این آیات شریفه به خوبی فلسفۀ
است، و بر عدم قتال در راه حفظ نفوس ضعیفان از اهل اسلام، که نتوانسته بودند از مکه مهاجرت کنند
204
نکوهش بعمل آمده است. آنگاه امر به قتال و امر به تحریض بر آن را به انتظار و استناد رفع شر کافران موکول و معلل کرده باز
تصریح شده که کافران میخواهند که شما مانند ایشان کافر شوید بنا بر این با ایشان دوستی مکنید و اگر نفاق ورزند و مهاجرت
نکنند ایشان را در هر جا بیاید بکشید.
باز براي اشاره به این که قتال براي حفظ دعوت و حفظ نفس است دستور رسیده که اگر کافران کنارهگیري کنند و راه سلامت
پیش گیرند و با شما به مقاتله اقدام نکنند شما هم بر آنان تاخت میاورید و به مقاتله دست میالایید لیکن اگر آنان با شما از سر
ناسازگاري باشند و دست از آزار شما بر ندارند آنان را هر جا یافتید بگیرید و بکشید.
بهر حال در موضوع قتال آیاتی از این قبیل بسیار است که نقل همۀ آنها در اینجا ضروري نیست و از توجه به همین چند آیه که نقل
گردید آن چه گفته و ادعا شد به ثبوت میرسد.
در آغاز امر، کسانی که با دعوت یا با دعوت کننده و پیروان مزاحمت و تعدي میداشته یا از جانب ایشان احتمال و انتظار خطر
میرفته مشرکان قریش و یهود مدینه بودهاند و دامنۀ جهاد به همین حد محدود میبوده لیکن کم کم، بر اثر سازش و معاهده و
پیمان آنان با مشرکان و کافران مجاور، این احتمال خطر را دامنه وسیعتر شده به حدي که احتمال میرفته است که روزي همۀ
جزیرة العرب بر خلاف اهل اسلام قیام کنند پس باید اهل اسلام خود را براي مبارزه با همۀ ایشان آماده سازند و باصطلاح دامنۀ
جهاد و قتال توسعه یافت و در عین حال، بر اثر تحریک مشرکان و علل سیاسی دیگر و توسعه و نفوذ اسلام به کشورهاي مقتدر و
مجاور، کم کم زمینه طوري فراهم میآمد که اگر مسلمین بیدار نبودند و براي دفاع از خویش و شریعت و دین رو به جلو نمیرفتند
و به هجوم و حمله و جهاد نمیپرداختند در خانۀ خود مورد حملۀ کشورهایی مقتدر مانند ایران و روم واقع میشدند و چه بسا که
بالاترین ضربت بر ایشان و بر دعوت وارد
205
میگردید، پس از این نظر، در سال دوم از هجرت جهاد بر اهل اسلام واجب و این حکم ابلاغ و اجراء گردید.
خوانده میشده است. « امر به قتال » به همین مناسبت این سال به نام سال
اللّ سموا کل سنۀ ممّا بین الهجرة و الوفاة
􀀀
قد کان النّاس علی عهد رسول ه » : چنین نوشته است « الآثار الباقیه » ابو ریحان بیرون در کتاب
باسم مخصوص بها، مشتق ممّا اتفق فیها له (ص) بعد الهجرة: الاولی سنۀ الاذان و الثانیۀ سنۀ الامر بالقتال و الثالثۀ سنۀ التمحیص و
الرابعۀ سنۀ الترفیه و الخامسۀ سنۀ الزلزال و السادسۀ سنۀ الاستیناس و السابعۀ سنۀ الاستغلاب و الثامنۀ سنۀ الاستواء و التاسعۀ سنۀ البراءة
119 از 305
«.. و العاشرة سنۀ الوداع و کانوا یستغنون بذکرها عن عددها من لدن الهجرة
در تفسیر نعمانی که بسند خودش در کتاب القرآن مذکور میباشد از » : چنین افاده کرده است « در باب نوادر غزوات » مجلسی
چنین گفته است: « منسوخ » و « ناسخ » حضرت صادق از علی علیه السّلام نقل نموده که، در طی گفتگو از
ا􀀀 از آن جمله این که چون خدا پیغمبر را مبعوث داشت در آغاز کار، او را فقط به دعوت مأمور فرمود و این آیه را نازل کرد ی ..»
ا تُطِعِ 􀀀 اللّ فَضْلًا کَبِیراً وَ ل
􀀀
راجاً مُنِیراً وَ بَشِّرِ الْمُؤْمِنِینَ بِأَنَّ لَهُمْ مِنَ هِ 􀀀 اللّ بِإِذْنِهِ وَ سِ
􀀀
داعِیاً إِلَی هِ 􀀀 شاهِداً وَ مُبَشِّراً وَ نَذِیراً وَ 􀀀 اكَ 􀀀 إِنّ أَرْسَلْن
􀀀
أَیُّهَا النَّبِیُّ ا
بِاللّ وَکِیلًا پس به او فرمود که به دعوت مأمور است و نباید کسی را اذیت
􀀀
ی هِ 􀀀 اللّ وَ کَف
􀀀
ذاهُمْ وَ تَوَکَّلْ عَلَی هِ 􀀀 افِقِینَ وَ دَعْ أَ 􀀀 الْک وَ الْمُن
􀀀
افِرِینَ
پیش آمد خدا او را به هجرت دعوت کرد و قتال را « لیلۀ المبیت » کند لیکن چون مشرکان بر کشتن او همت گماشتند و قضیۀ
چون مردم به قتال مأمور گشتند به جزع و بیم و هراس افتادند پس این آیه «.. اتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا 􀀀 أُذِنَ لِلَّذِینَ یُق » : واجب فرمود و گفت
ا􀀀 الُ إِذ 􀀀 فَلَمّ کُتِبَ عَلَیْهِمُ الْقِت
ا􀀀 کاةَ 􀀀 اةَ وَ آتُوا الزَّ 􀀀 أَقِیم الصَّل فرود آمد أَ لَمْ تَرَ إِلَی الَّذِینَ قِیلَ لَهُمْ کُفُّوا أَیْدِیَکُمْ وَ وُا
206
ما تَکُونُوا 􀀀 ی أَجَلٍ قَرِیبٍ.. تا.. أَیْنَ 􀀀 ا إِل 􀀀 ا أَخَّرْتَن 􀀀 الَ لَوْ ل 􀀀 ا لِمَ کَتَبْتَ عَلَیْنَا الْقِت 􀀀 الُوا رَبَّن 􀀀 اللّ أَوْ أَشَ دَّ خَشْیَۀً وَ ق
􀀀
النّ کَخَشْیَۀِ هِ
􀀀
فَرِیقٌ مِنْهُمْ یَخْشَوْنَ اسَ
آیۀ کف از مقاتله را نسخ کرد و چون روز جنگ بدر شد و خدا خروج « قتال » یُدْرِکْکُمُ الْمَوْتُ وَ لَوْ کُنْتُمْ فِی بُرُوجٍ مُشَ یَّدَةٍ پس آیۀ
اللّ و چون اسلام نیرو یافت و شمار اهل
􀀀
ا وَ تَوَکَّلْ عَلَی هِ 􀀀 مسلمین را دانست این آیه را بر پیغمبرش فرستاد وَ إِنْ جَنَحُوا لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ لَه
مالَکُمْ پس این آیه، آیهاي را که 􀀀 اللّ مَعَکُمْ وَ لَنْ یَتِرَکُمْ أَعْ
􀀀
ا تَهِنُوا وَ تَدْعُوا إِلَی السَّلْمِ وَ أَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ وَ هُ 􀀀 آن زیاد گردید این آیه آمد فَل
بموجب آن ماذون بجنح بودند نسخ کرد بعد از این در آخر سوره خداوند فرمود فَاقْتُلُوا الْمُشْرِکِینَ حَیْثُ وَجَدْتُمُوهُمْ وَ خُذُوهُمْ وَ
احْصُرُوهُمْ..
تا آخر آیه.
و از آن جمله است این که خدا قتال را بر امت بدین گونه واجب قرار داد که هر تن را واجب شد که در برابر ده تن از مشرکان »
اللّ عَنْکُمْ وَ عَلِمَ
􀀀
صابِرُونَ یَغْلِبُوا مِائَتَیْنِ.. الخ پس از آن این حکم را به آیۀ الْآنَ خَفَّفَ هُ 􀀀 پایداري کند و گفت إِنْ یَکُنْ مِنْکُمْ عِشْرُونَ
منسوخ فرمود پس حکم چنین شد که اگر در برابر هر تن از « صابِرَةٌ یَغْلِبُوا مِائَتَیْنِ.. تا آخر آیه 􀀀 أَنَّ فِیکُمْ ضَ عْفاً فَإِنْ یَکُنْ مِنْکُمْ مِائَۀٌ
بشمار نمیآمد لیکن اگر شمارة مشرکان به نسبت دو برابر میبود و « فرار از زحف » مؤمنان بیش از دو تن مشرك میبود فرار مؤمن
لِلنّ حُسْناً که در هنگام معاهده و صلح با یهود،
􀀀
فرار واقع میشد فرار از زحف بشمار میآمد.. و هم چنین آیۀ شریفه وَ قُولُوا اسِ
صاغِرُونَ نسخ 􀀀 ا بِالْیَوْمِ الْآخِرِ تا.. وَ هُمْ 􀀀 بِاللّ وَ ل
􀀀
ا یُؤْمِنُونَ هِ 􀀀 اتِلُوا الَّذِینَ ل 􀀀 نسبت به آنها، صدور یافته پس از جنگ تبوك به نزول آیۀ ق
گردیده است.
در اینجا باید یادآور شد که وقائع جنگی زمان پیغمبر (ص) آن چه در آنها خود آن حضرت با اصحاب بقصد جنگ بیرون رفته به
خوانده شده خواه جنگ هم « غزوه » نام
207
معروف گشته است. « سریّه » اتفاق افتاده یا نه و آن چه اصحاب را گسیل داشته و خود همراه نبوده به نام
غزوات پیغمبر (ص) را مفسران و ارباب سیر بیست و شش غزوه بر شمرده که نخستین آنها به گفتۀ محمد بن اسحاق و، بظاهر،
ضبط گردیده است که نخستین آنها به « سریه » سی و شش « سرایا » یا ودّان بوده است و شمارة ) «1» یعقوبی و ابن هشام غزوة ابواء
گفته برخی، آن بوده که حمزه را با سی تن سوار از مهاجران بسوي ساحل بحر گسیل داشته و او با ابو جهل، که با سیصد سوار از
اهل مکه بودهاند، روبرو گشته لیکن، به گفتۀ یعقوبی، بر اثر میانجیگري مجدي بن عمرو جهنی، که با هر دو طرف هم پیمان بوده،
جنگی رخ نداده و به گفتۀ برخی دیگر آن بوده که عبیدة بن حارث بن مطّلب را با شصت یا به قولی هشتاد سوار از مهاجران به
120 از 305
تاختن بر قریش مأمور داشته و علمی سفید براي ایشان ترتیب داده (این علم یا علم حمزه، چنانکه گفته شده؛ نخستین علمی بوده که
در اسلام بسته شده) در این سریه نیز جنگی رخ نداده جز این که سعد بن ابی وقّاص تیري از کمان رها ساخته که به گفتۀ برخی
نخستین تیري که در اسلام رها شده این بوده است.
آخر آنها میباشد در کتب سیره و تفسیر و تاریخ بدین ترتیب آورده شده « طائف » و « حنین » اول و غزوة « بدر » آن نه غزوه که غزوة
است:
-1 بدر کبري
خروج حضرت از مدینه در روز سیم یا شنبه هشتم یا روز دوازدهم و جنگ در روز
______________________________
جمع وباء میباشد که به مناسبت « اوباء » بوده گفته شده است ابواء مقلوب « عشیره » 1)- به گفتۀ برخی دیگر نخستین آنها غزوة )
کثرت وباء در این محل باین نام خوانده شده است. ودّان نام موضعی است نزدیک بابواء و چون این جنگ در آنجا رخ داده باین
دو محل، نسبت داده شده است. در این جنگ رأیت بدست علی (ع) داده شده و این نخستین غزوه است در اسلام که در آن با
پیغمبر (ص) رأیت برداشته شده است.
208
آدینه هفدهم، یا به گفتۀ ابو الفتوح روز آدینه بیست و هفتم، از ماه رمضان از سال دوم هجرت واقع شده است.
اللّ
􀀀
وَ أَنْتُمْ أَذِلَّۀٌ فَاتَّقُوا هَ «1» اللّ بِبَدْرٍ
􀀀
از جمله آیاتی که در بارة این جنگ نزول یافته آیۀ 119 از سورة آل عمران است وَ لَقَدْ نَ َ ص رَکُمُ هُ
لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ..
-2 غزوة احد (در شوال سال سیم از هجرت)
إِنْ یَمْسَسْکُمْ قَرْحٌ .«2» ا تَحْزَنُوا وَ أَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ 􀀀 ا تَهِنُوا وَ ل 􀀀 از جمله آیاتی که در بارة این جنگ وارد شده آیۀ شریفۀ وَ ل
اللّ الَّذِینَ آمَنُوا.. تا آخر آیات مربوط باین قسمت میباشد. و در
􀀀
النّ وَ لِیَعْلَمَ هُ
􀀀
ا بَیْنَ اسِ 􀀀 داوِلُه 􀀀 الْأَیّ نُ
ام 􀀀 فَقَدْ مَسَّ الْقَوْمَ قَرْحٌ مِثْلُهُ وَ تِلْکَ اتفاق افتاده و خلاصۀ آن چنین بوده که پس از ختم جنگ احد و ورود پیغمبر (ص) و « حمراء الاسد » تعقیب این جنگ واقعۀ
یارانش به مدینه و رهسپار شدن قریش بسوي مکه پیغمبر (ص) براي احتیاط این که مبادا قریش مراجعت کنند دستور داد جراحت
حمراء » یافتگان مدینه در تعقیب قریش حرکت کنند و اشخاص سالم بمانند مجروحان جراحت خود را میبستند تا به محلی به نام
رسیده بودند و در بارة بازگشت و حمله به مدینه مذاکره و مشاوره داشتند چون « روحاء » رسیدند و قریش که به محلی به نام « الاسد
فهمیدند از بازگشت و حمله منصرف گشته و به مکه « حمراء الاسد » رسیدن پیغمبر (ص) را به محل
______________________________
شعبی » : 1)- بدر به گفتۀ ابن هشام: چاهی است در بین مکه و مدینه که بدر بن مخلا آن را حفر کرده است و به گفتۀ ابو الفتوح )
اللّ جعفر و محمد
􀀀
گفت: بدر نام مردي است که او را چاهی بود که آن چاه به او باز خوانند.. واقدي گفت: من این بگفتم با عبد ه
صالح ایشان انکار کردند و گفتند خلاف این است بل این اسم است موضع این جایگاه را چنانکه اسماء المنازل و المواضع باشد
هم او گفت یحیی بن نعمان غفاري را گفتم این حدیث، او گفت: من از پیروان خود شنیدم که این نام آبی است که ما را و اسلاف
« ما را بود و آن از بلاد غفار است از بلاد جهنه نیست و ضحاك گفت: نام آبیست در دست راست مکه و مدینه
2)- آیۀ 134 از سورة آل عمران. )
121 از 305
209
الَ 􀀀 لِلّ وَ الرَّسُولِ.. تا.. الَّذِینَ ق
􀀀
جابُوا هِ 􀀀 رهسپار شدند. پیغمبر و یارانش نیز به مدینه مراجعت کردند. در بارة این غزوه است آیۀ الَّذِینَ اسْتَ
النّ ..
􀀀
لَهُمُ اسُ
-3 غزوة بنی النّضیر (چهار ماه بعد از جنگ احد- در سال چهارم).
در بارة این غزوه که نتیجۀ آن اخراج بنی النضیر از اماکن خود بود وارد گردیده: « الحشر » مفسران گفتهاند سورة
ارِهِمْ.. 􀀀 ابِ مِنْ دِی 􀀀 هُوَ الَّذِي أَخْرَجَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْکِت
-4 غزوة خندق یا احزاب
به گفتۀ یعقوبی پنجاه و پنج ماه از هجرت گذشته و به منقول از مجمع البیان و به گفتۀ ابو الفتوح، در تفسیر سورة آل عمران، در
بوده است. « در ماه شوال سنۀ خمس من الهجرة » شوال سال چهارم از هجرت و به گفتۀ همو (در تفسیر سورة الاحزاب) و غیر او
ا عَلَیْهِمْ 􀀀 جاءَتْکُمْ جُنُودٌ فَأَرْسَلْن 􀀀 اللّ عَلَیْکُمْ إِذْ
􀀀
ا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اذْکُرُوا نِعْمَۀَ هِ 􀀀 از جمله آیات مربوط باین غزوه، آیۀ 9 از سورة الاحزاب ی
ا.. الآیات میباشد. 􀀀 رِیحاً وَ جُنُوداً لَمْ تَرَوْه
-5 غزوة بنی قریظه
« قدّم رایۀ المهاجرین إلی بنی قریظۀ » بعد از ختم جنگ خندق و گریختن قریش، پیغمبر (ص) به علی علیه السلام چنین فرموده است
و خود بر حمار سوار و بسوي بنی قریظه رهسپار گشته است. « عزمت علیکم ان تصلّوا العصر الّا فی بنی قریظۀ » : آنگاه گفته است
این جنگ نیز در سال پنج از هجرت بوده است.
ابو الفتوح در تفسیر سورة آل عمران آن را در شوال سال چهارم دانسته و در
210
گفته است. « و فتح بنی قریظه در آخر ذي القعده بوده- سنۀ خمس من الهجرة » تفسیر سورة الاحزاب این عبارت را
اصِ یهِمْ وَ قَذَفَ فِی قُلُوبِهِمُ الرُّعْبَ فَرِیقاً تَقْتُلُونَ وَ تَأْسِرُونَ فَرِیقاً. وَ أَوْرَثَکُمْ أَرْضَهُمْ 􀀀 ابِ مِنْ صَی 􀀀 ظاهَرُوهُمْ مِنْ أَهْلِ الْکِت 􀀀 آیۀ وَ أَنْزَلَ الَّذِینَ
میباشد اشاره باین غزوه است « الاحزاب » ی کُلِّ شَیْءٍ قَدِیراً که در سورة 􀀀 اللّ عَل
􀀀
کانَ هُ 􀀀 ا وَ 􀀀 والَهُمْ وَ أَرْضاً لَمْ تَطَؤُه 􀀀 ارَهُمْ وَ أَمْ 􀀀 وَ دِی
-6 غزوة بنی المصطلق
بعد از غزوة بنی قریظه، غزوة بنی المصطلق- که از قبیله خزاعه و رئیس » : مجلسی، بنقل از اعلام الوري، این مضمون را آورده است
ایشان حارث بن ابی ضرار بود و آماده شده بودند که بر پیغمبر و مسلمین حمله کنند- اتفاق افتاد و این جنگ در محلی به نام
و در شعبان سال پنجم و به قولی در شعبان سال ششم اتفاق افتاده است. «1» مریسیع
و امر بالأساري فکتّفوا. و استعمل » : مقریزي در کتاب الامتاع بالاسماع در ذیل این غزوه که غلبه با مسلمین بوده چنین آورده است
علیهم بریدة بن الحصیب و امر بما وجد فی رحالهم من متاع و سلاح فجمع و سیقت النعم و الشاء و استعمل علیها شقران مولاه و
اللّ (ص)
􀀀
استعمل علی المقسم- مقسم الخمس و سهمان المسلمین- محمیّۀ بن جزء بن عبد یغوث بن.. الزبیدي فاخرج رسول ه
از این قسمت معلوم میشود که در زمان پیغمبر (ص) بر مقسم هم عامل قرار داده میشده است. « الخمس من جمیع المغنم
ا إِلَی الْمَدِینَۀِ لَیُخْرِجَنَّ الْأَعَزُّ مِنْهَا الْأَذَلَّ.. از سورة منافقین به مراجعت از این غزوه اشاره و بقیۀ سوره نیز در همین زمینه 􀀀 آیۀ لَئِنْ رَجَعْن
122 از 305
وارد گردیده است.
______________________________
میباشد که نام چاه آبی متعلق به خزاعه بوده است. این « مرسوع » مصغر « مریسیع » 1)- به گفتۀ فیروزآبادي آبادي در قاموس کلمۀ )
غزوه به همین مناسبت به نام غزوه مریسیع نیز خوانده شده است.
211
-7 غزوة خیبر
در آغاز سال هفتم به گفتۀ یعقوبی، و، به منقول واقدي، در سال ششم و به منقول از مجمع البیان و اعلام الوري، در ماه ذي الحجۀ
بوده است.
مراجعت کرد پس از بیست روز که در « حدیبیّه » از آیههاي مربوط باین غزوه است (که به گفتۀ طبرسی: چون پیغمبر (ص) از جنگ
انِمَ 􀀀 ی مَغ 􀀀 مدینه توقف نمود براي غزوة خیبر از مدینه بیرون رفت) آیۀ شریفه 15 از سورة الفتح سَیَقُولُ الْمُخَلَّفُونَ إِذَا انْطَلَقْتُمْ إِل
اللّ .. و هم آیاتی دیگر از همان سوره و به قولی (از چهار قول) آیۀ اول از سورة الفتح
􀀀
امَ هِ 􀀀 ا نَتَّبِعْکُمْ یُرِیدُونَ أَنْ یُبَدِّلُوا کَل 􀀀 ا ذَرُون 􀀀 لِتَأْخُذُوه
نیز باین غزوه اشاره است. «1» ا لَکَ فَتْحاً مُبِیناً 􀀀 إِنّ فَتَحْن
􀀀
ا
-8 غزوة فتح مکه
پیغمبر (ص) بعد از نماز عصر روز جمعه دو روز، و به قولی ده روز، از ماه رمضان سال هشتم از هجرت گذشته از مدینه بسوي مکه
خوانده است. « عصاة » خارج شد در این سفر مردم را امر به افطار فرمود و کسانی را که روزه نگاهداشته بعنوان
جاءَ نَصْرُ 􀀀 ا 􀀀 ا.. و آیۀ إِذ 􀀀 إِنّ فَتَحْن
􀀀
در بارة این غزوه آیاتی زیاد در سورههاي مختلف از قرآن مجید وارد گشته که از آن جمله است آیۀ ا
اللّ وَ الْفَتْحُ..
􀀀
هِ
ا􀀀 ا یَزْنِینَ وَ ل 􀀀 ا یَسْرِقْنَ وَ ل 􀀀 بِاللّ شَیْئاً وَ ل
􀀀
ا یُشْرِکْنَ هِ 􀀀 ی أَنْ ل 􀀀 ایِعْنَکَ عَل 􀀀 اتُ یُب 􀀀 جاءَكَ الْمُؤْمِن 􀀀 ا 􀀀 ا أَیُّهَا النَّبِیُّ إِذ 􀀀 و آیات زیر از اول سورة الممتحنه ی
ایِعْهُنَّ.. 􀀀 ا یَعْصِینَکَ فِی مَعْرُوفٍ فَب 􀀀 انٍ یَفْتَرِینَهُ بَیْنَ أَیْدِیهِنَّ وَ أَرْجُلِهِنَّ وَ ل 􀀀 ا یَأْتِینَ بِبُهْت 􀀀 ادَهُنَّ وَ ل 􀀀 یَقْتُلْنَ أَوْل
در این غزوه؛ در بیعت با زنان شروطی را که در آیۀ فوق یاد شده پیغمبر بر ایشان
______________________________
ثم اختلف فی هذه الفتح علی وجوه احدها ان المراد فتح مکۀ و ثانیها انه » : 1)- مجلسی در بحار از طبرسی این عبارت را نقل کرده )
صلح الحدیبیۀ و ثالثها انه فتح خیبر رابعها ان الفتح الظفر علی الاعداء کلهم بالحجج و المعجزات الظاهرة و اعلاء کلمۀ الاسلام،
212
یک قول آنست که: » : به گفتۀ ابو الفتوح «1» قرار میداد. در طرز این بیعت که بعد از بیعت گرفتن از مردان واقع شده اختلاف است
جامه بیفکندند میان رسول (ص) و ایشان، یک طرف در دست رسول (ص) و طرف دیگر آن در دست زنان و این در اخبار ماست
اللّ دست من بگیر
􀀀
و قولی دیگر آنست که: رسول (ص) بیعت ایشان به زبان گرفت نه به صفقه.. امیمه بنت رقیقه گفت:.. یا رسول ه
به بیعت. رسول گفت: من دست زنان نامحرم نمیگیرم بدست و لیکن بیعت من زنان را به زبان باشد.. عمرو بن شعیب گفت:
«.. قدحی از آب بیاوردند و رسول (ص) دست در او نهاد آنگه زنان دست در آن آب میزدند
______________________________
1)- طبري پس از این که گفته براي بیعت از مردان، پیغمبر (ص) بر صفا نشسته و عمر زیر دست او بوده و بیعت بر شنیدن و )
123 از 305
چون از بیعت مردان فراغ یافت زنانی از قریش، که در آن میان هند » : فرمانبرداري از خدا و پیغمبر بوده این مضمون را آورده است
با نقاب و ناشناس و، به واسطۀ عمل زشت نسبت به حمزه، ترسان و هراسان بود، نزد پیغمبر (ص) حضور یافتند چون به پیغمبر (ص)
نزدیک شدند پیغمبر (ص) گفت: بیعت بکنید که به خدا شرك نورزید. هند گفت: به خدا سوگند کار را بر ما دشوارتر میگیري
تا با مردان با این همه ما اطاعت خواهیم کرد. فرمود: و دزدي نکنید هند گفت: من در مال ابو سفیان زیاد زیر و رو کردهام. ابو
سفیان، که آنجا حضور داشت، گفت: از گذشته گذشتم و ترا حلال کردم. پیغمبر (ص) گفت: همانا تو هند دختر عتبه هستی.
و» : گفت: آري از گذشتهام در گذر. باز پیغمبر (ص) فرمود و زنا نکنید هند گفت: آیا زن آزاد زنا میکند؟ پیغمبر (ص) گفت
فرزندان خود را نکشید.
.«!! هند گفت: ما آنان را در کودکی پرورش دادیم و تو در بزرگی در جنگ بدر کشتی
پس پیغمبر (ص) به عمر گفت با اینان بیعت کن » طبري دستوراتی ازین گونه در بیعت نقل کرده آنگاه این مضمون را آورده است
و پیغمبر (ص) خودش براي ایشان استغفار کرد پس عمر با اینان بیعت کرد. پیغمبر (ص) هیچ گاه با زنان مصافحه نمیکرد و زنی
نامحرم را لمس نمینمود.. و ابان بن صالح گفته است:
که بیعت زنان بر دو گونه بوده است ظرفی آب نزد پیغمبر (ص) گذاشته میشده پس پیغمبر (ص) دست خود را میان آب
میگذاشته (پس از این که دستور به ایشان میداده و ایشان میپذیرفتهاند) آنگاه دست خود را بیرون میآورده پس زنان دست
خود را میان آن آب فرو میبردهاند و چون دستور و شرائط را میگفتند و ایشان میپذیرفتهاند میفرموده است: بروید با شما بیعت
« کردم
213
« معروف » علاوه بر احکامی که در آیه به آنها تصریح گردیده چند حکم فقهی دیگر نیز در این مقام صدور یافته که از کلمۀ
استفاده میگردد.
ابن الزید و ابن السائب گفتند: که جامه ..» : گفته شده و او نقل کرده گفته است « معروف » ابو الفتوح در طی اقوالی که در تفسیر
ندرند و مو نکنند و مو نخراشند و سلیطی نکنند و سر نتراشند و شعر نخوانند و با مردان نامحرم ننشینند و با نامحرمان سخن
«.. نگویند
فقامت امّ ،.» در بحار، بنقل از تفسیر علی بن ابراهیم، پس از شرح کیفیت بیعت و القاء حضرت شروط آن را، چنین آورده است
اللّ ان لا نعصینک فیها؟.
􀀀
اللّ ما هذا المعروف الذي أمرنا ه
􀀀
حکیم بنت الحارث بن- عبد المطلب فقالت: یا رسول ه
فقال: ان لا تخمشنّ وجها و لا تلطمنّ خدّا و لا تنتفنّ شعرا و لا تمزّقن جیبا و لا تسودنّ ثوبا و لا تدعونّ بالویل و الثبور و لا تقمن عند
«.. قبر
صدور یافته باشد چه ظاهر آیۀ 39 از سورة الانفال قُلْ لِلَّذِینَ « و هم شاید در این غزوه این حکم مهم اسلامی الاسلام یجبّ ما قبله
ا قَدْ سَلَفَ در جنگ بدر نازل شده پس شاید زمان صدور روایت هم، که مفاد همین آیه است، همان 􀀀 کَفَرُوا إِنْ یَنْتَهُوا یُغْفَرْ لَهُمْ م
موقع باشد.
-9 غزوة حنین و طائف
در شوال سال هشتم، اندکی بعد از فتح مکه، که هنوز پیغمبر (ص) در مکه میبود، جنگ حنین در چند منزلی مکه در موضعی به
واقع شده است. « اوطاس » نام
ضاقَتْ عَلَیْکُمُ 􀀀 واطِنَ کَ ثِیرَةٍ وَ یَوْمَ حُنَیْنٍ إِذْ أَعْجَبَتْکُمْ کَ ثْرَتُکُمْ فَلَمْ تُغْنِ عَنْکُمْ شَیْئاً وَ 􀀀 اللّ فِی مَ
􀀀
آیۀ 125 از سورة التّوبه لَقَدْ نَ َ ص رَکُمُ هُ
124 از 305
ا وَ عَذَّبَ الَّذِینَ کَفَرُوا.. 􀀀 ی رَسُولِهِ وَ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ وَ أَنْزَلَ جُنُوداً لَمْ تَرَوْه 􀀀 اللّ سَ کِینَتَهُ عَل
􀀀
ما رَحُبَتْ ثُمَّ وَلَّیْتُمْ مُدْبِرِینَ ثُمَّ أَنْزَلَ هُ 􀀀 الْأَرْضُ بِ
الآیات، در بارة این جنگ نزول یافته.
214
به گفتۀ مجلسی، و غیر او، در همان ماه شوال پس از پیروزي در جنگ حنین حضرت پیغمبر (ص) بسوي طائف رفته و به منقول از
ابن اسحاق قریب بیست روز طائف را محاصره کرده تا عاقبت مردم آنجا تسلیم گشته و اسلام آوردهاند.
پیغمبر (ص) از حنین بسوي طائف رهسپار شد چون به بحرة الرّغاء رسید در » طبري در ذیل همین غزوه این مضمون را آورده است
آنجا مسجدي بنا کرد و در آن نماز گزارد و هنگامی که در بحرة الرّغاء فرود آمده قاتلی را قصاص کرد. و این نخستین خونی بوده
که در اسلام قصاص شده است و آن چنان بوده که مردي از قبیلۀ بنی لیث مردي از قبیلۀ هذیل را کشته بوده پس پیغمبر (ص) در
در بارة غزوههاي دیگر نیز که جنگی در آنها رخ « آن روز که در بحرة الرّغاء بوده به فرموده است تا قاتل را بعوض مقتول کشتهاند
نداده بوده است کم و بیش آیاتی در قرآن مجید وارد گردیده است.
ا بِالْیَوْمِ 􀀀 بِاللّ وَ ل
􀀀
ا یُؤْمِنُونَ هِ 􀀀 اتِلُوا الَّذِینَ ل 􀀀 از جمله در بارة غزوة تبوك، آیاتی چند در سورة التّوبه وارد شده که از آنها است آیۀ 29 ق
ا قِیلَ 􀀀 ا لَکُمْ إِذ 􀀀 ا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا م 􀀀 ابَ.. و آیۀ 38 ی 􀀀 ا یَدِینُونَ دِینَ الْحَقِّ مِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِت 􀀀 اللّ وَ رَسُولُهُ وَ ل
􀀀
ا حَرَّمَ هُ 􀀀 ا یُحَرِّمُونَ م 􀀀 الْآخِرِ وَ ل
إِلّ تَنْفِرُوا
􀀀
إِلّ قَلِیلٌ ا
􀀀
ا فِی الْآخِرَةِ ا 􀀀 اةِ الدُّنْی 􀀀 اعُ الْحَی 􀀀 ما مَت 􀀀 ا مِنَ الْآخِرَةِ فَ 􀀀 اةِ الدُّنْی 􀀀 اثّ إِلَی الْأَرْضِ أَ رَضِ یتُمْ بِالْحَی
􀀀
اللّ اقَلْتُمْ
􀀀
لَکُمُ انْفِرُوا فِی سَبِیلِ هِ
یُعَذِّبْکُمْ..
ذلِکُمْ خَیْرٌ لَکُمْ.. و چند آیه دیگر. 􀀀 اللّ
􀀀
والِکُمْ وَ أَنْفُسِکُمْ فِی سَبِیلِ هِ 􀀀 جاهِدُوا بِأَمْ 􀀀 الًا وَ 􀀀 افاً وَ ثِق 􀀀 و آیۀ 41 انْفِرُوا خِف
هنگامی که پیغمبر (ص) جمعی از صحابه را بعنوان سریه به جانبی گسیل میداشت آنان را پیش روي خود مینشاند و به ایشان راه
و روش کار را میآموخت. در کافی بنقل مجلسی از ابو حمزة ثمالی از حضرت صادق (ع) روایت شده که آن حضرت چنین گفته
اللّ اذا أراد أن یبعث سریّۀ دعاهم فاجلسهم
􀀀
کان رسول ه » : است
215
اللّ و لا تغلوا و لا تمثّلوا و لا تغدروا و لا تقتلوا شیخا فانیا و
􀀀
اللّ و علی ملۀ رسول ه
􀀀
باللّ و فی سبیل ه
􀀀
بین یدیه ثم یقول: سیروا باسم اله و ه
لا صبیّا و لا امرأة و لا تقطعوا شجرة الّا ان تضطرّ و إلیها و أیّما رجل من ادنی المسلمین او افضلهم نظر إلی رجل من المشرکین فهو
به نام خدا و در پناه و راه او و به « باللّ علیه
􀀀
اللّ فان تبعکم فاخوکم فی الدین و ان ابی فابلغوه مأمنه و استعینوا ه
􀀀
جار حتی یسمع کلام ه
پیروي از پیغمبرش بروید. غلول، یعنی خیانت در غنیمت و سرقت از آن را بیش از قسمت، پیش مگیرید (یا غل یعنی غش مورزید)
مثله نسبت بکشته روا مدارید غدر مکنید پیر مرد فرتوت و کور و کر و زن را مکشید درخت را تا ناچار نشوید مقطوع نسازید هر
کس از اهل اسلام، عالی باشد یا دانی، بیکی از مشرکان امان و پناه دهد در پناه است تا کلام خدا را بشنود پس اگر شما را پیرو
شد با شما برادر دینی میباشد و اگر از پذیرفتن دین سر باز زد او را به مامن وي برسانید و از خدا بر او استعانت بخواهید.
و هم کسی را که بر آن عده امیر میساخت میخواست و به او اندرز و نصیحت میکرد و دستور چگونگی رفتار در کار را بوي
تعلیم میداد.
ان » : باز مجلسی از کافی نقل کرده که مسعدة بن صدقه از حضرت صادق علیه السلام روایت کرده که آن حضرت چنین گفته است
اللّ و فی
􀀀
اللّ عز و جل فی خاصۀ نفسه ثم فی اصحابه عامّۀ ثم یقول: اغزوا باسم ه
􀀀
النبی کان اذا بعث أمیرا له علی سریّۀ امره بتقوي ه
باللّ و لا تغدروا و لا تمثلوا و لا تقتلوا ولیدا و لا متبتّلا فی شاهق و لا تحرقوا النخل و لا تغرقوه بالماء و لا
􀀀
اللّ قاتلوا من کفر ه
􀀀
سبیل ه
تقطعوا شجرة مثمرة و لا تحرقوا زرعا لأنکم لا تدرون لعلکم تحتاجون الیه، و لا تعقروا من البهائم مما یؤکل لحمه الا ما لا بد لکم
من اکله و اذا لقیتم عدوا للمسلمین فادعوهم إلی احدي ثلاث، فان هم اجابوکم إلیها فاقبلوا منهم و کفّوا عنهم و ادعوهم إلی الاسلام
125 از 305
فان دخلوا فیه فاقبلوه عنهم، و کفّوا عنهم و ادعوهم إلی الهجرة بعد الاسلام فان فعلوا فاقبلوا منهم و ان ابوا ان یهاجروا و اختاروا
دیارهم و ابوا ان یدخلوا فی دار الهجرة کانوا بمنزلۀ اعراب المؤمنین یجري
216
اللّ فان ابوا هاتین
􀀀
علیهم ما یجري علی اعراب المؤمنین و لا یجري لهم فی الفیء و لا فی القسمۀ شیء الا ان یهاجروا فی سبیل ه
اللّ ، عز و جل، علیهم و
􀀀
صاغِرُونَ فان اعطوا الجزیۀ فاقبل منهم و کف عنهم و ان ابوا فاستعن ه 􀀀 فادعوهم إلی اعطاء الجزیۀ عَنْ یَدٍ وَ هُمْ
اللّ حق جهاده.
􀀀
جاهدهم فی ه
اللّ ، عزّ و جلّ، فلا تنزل بهم و لکن أنزلهم علی حکمکم ثم اقض
􀀀
و إذا حاصرت اهل الحصن فارادوك علی ان ینزلوا علی حکم ه »
اللّ فیهم ام لا و اذا حاصرت اهل حصن فان آذنوك علی ان
􀀀
اللّ لم تدروا تصیبوا حکم ه
􀀀
فیهم بما شئتم فانکم ان ترکتموه علی حکم ه
اللّ فلا تنزلهم و لکن أنزلهم علی ذممکم و ذمم آبائکم و اخوانکم فانکم ان تخفروا ذممکم و ذمم
􀀀
اللّ و ذمۀ رسول ه
􀀀
تنزلهم علی ذمۀ ه
در این روایات دستورهایی زیادتر از آن چه « اللّ
􀀀
اللّ و ذمۀ رسول ه
􀀀
آبائکم و اخوانکم کان ایسر علیکم یوم القیمۀ من ان تخفروا ذمۀ ه
در روایت پیش میباشد وارد شده در جمله آن که امیر را به پرهیزگاري در بارة خود و مراقبت نسبت به زیر دستان امر کرده و از
کشتن مردمانی که از خلق بریده و در غار و کوه جاي گزیدهاند و هم از سوزاندن و غرق کردن درخت خرما و سوزاندن زراعت و
نابود و تباه ساختن حیوانات ماکول اللحم نهی نموده و هم فرموده است که چون با دشمن اهل اسلام روبرو شوند یکی از سه چیز را
از آنان بخواهند: نخست اسلام، و پس از اسلام هجرت و در سیم جزیه و اگر هیچ یک را نپذیرفتند چنانکه شایسته و بایسته است
بجهاد بپردازند و در آخر هم راجع به محصورین که از در تسلیم در آیند دستور داده و فرموده با آنان بحکم خود پیمان بندید و بر
ذمۀ خویش قرار گذارید چه ممکن است حکم خدا را ندانید و یا ذمۀ او و رسولش را رعایت نتوانید.
چنانکه در بارة بسیاري از غزوات بطور صریح یا اشاره در قرآن مجید آیاتی نزول یافته و برخی از آنها نقل شد در بارة برخی از
سریّهها نیز در قرآن مجید
217
به تفصیلی که در کتب تفسیر و ،«1» که در بارة سریۀ ذات السلاسل «.. و العادیات » آیاتی وارد گردیده که از آن جمله است سورة
.«2» خبر وارد شده، نزول یافته است
______________________________
1)- این سریّه، پس از این که چند بار اشخاصی غیر از علی علیه السلام براي آن مأمور و فرستاده شده و بی نیل به مقصود باز )
گشتهاند، به امارت علی علیه السلام وقوع و خاتمه یافته. در این واقعه مسلمین اسیران را به ریسمان بسته و یک سلسله ساخته بودند
از این رو به نام ذات السلسله و ذات السلاسل خوانده شده است.
بوده، نزول یافته اقوالی زیاد میباشد لیکن مکی بودن « موته » 2)- در این که این سوره در جنگ ذات السلاسل، که پس از غروة )
این سوره، اقوال مزبوره را مورد تردید و محتاج به تتبعی زیادتر و تحقیقی وسیعتر میسازد.
218
غنائم و خمس
از نخستین هنگامی که جنگ میان قبائل و امم و تاخت و تاز بین طوایف و ملل، معمول و متداول شده بیگمان نفوس و اموال قوم
مغلوب تحت اختیار قوم غالب در میآمده و بعنوان غنیمت جنگی به غالبان تعلق مییافته است.
126 از 305
نهایت از امر در بسیاري از این جنگها هدف اصلی و علت غائی همان استیلاء بر اموال و نفوس بوده و هست و در معدودي از آنها
هدفی والا که تربیت و تهذیب افراد و اصلاح و تنظیم اجتماع باشد منظور اساسی و غرض نهایی قرار گرفته است و استفاده از اموال
و نفوس مغلوبان، علاوه بر این که بالحقیقه در راه همین منظور و براي تقویت آن بوده، جنبۀ تبعی و فرعی نیز میداشته است.
در ملل دیگر نسبت به غنائم، در حقیقت، کمتر منافع اجتماع و عموم، ملحوظ و در غالب، منافع اشخاص قوي بویژه شخص رئیس
منظور میشده و به هوي و هوس او کارها انجام مییافته و قسمت بهتر و بیشتر غنائم را او مالک میشده و ثروتمندان و اغنیاء آن را
اللّ
􀀀
اءَ هُ 􀀀 ا أَف 􀀀 اءِ مِنْکُمْ که پس از جملۀ م 􀀀 ا یَکُونَ دُولَۀً بَیْنَ الْأَغْنِی 􀀀 میان خود متداول میداشته و به گردش و جریان میافکندهاند جملۀ کَیْ ل
ذکر « الحشر » ساکِینِ وَ ابْنِ السَّبِیلِ در قرآن مجید، در سورة 􀀀 ی وَ الْمَ 􀀀 ام 􀀀 ی وَ الْیَت 􀀀 فَلِلّ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِي الْقُرْب
􀀀
ي هِ 􀀀 ی رَسُولِهِ مِنْ أَهْلِ الْقُر 􀀀 عَل
شده (و در همین موضع نقل خواهد شد) به چگونگی وضع فاسد غنائم قبل از اسلام اشارت است چنانکه در جملۀ بعد آن بوضع
صحیح و مفید غنائم در اسلام تصریح گردیده است.
ابو الفتوح، در تفسیر خود در ذیل جملۀ نخست، پس از این که گفته است:
اکثر دانشمندان میان دولت (بفتح دال) و دولت (بضم دال) فرق گذاشته و اول را »
219
حق تعالی » : چنین آورده است « بمعنی غلبه و ظفر و دوم را بمعنی ما یتداوله النّاس بینهم من الاموال کالعاریۀ و غیرها دانستهاند
گفت: تا این فیء و غنیمت، دولتی نباشد میان توانگران شما. براي آن که در جاهلیت چون غنیمتی بودي رئیس از آنجا ربع
خواندندي، و علی ذلک « صفایا » برگرفتی و یا آن که پیش از قسمت آن چه خواستی و او را بچشم نیکو آمدي برگرفتی و آن را
قال شاعرهم:
«4» و الفضول «3» و حکمک و النّشیطۀ «2» منها و الصّفایا «1» لک المرباع
و قال آخر، شعر:
انا ابن الرّابعین من آل عمرو و فرسان المنابر من جناب
«.. اي انا ابن الآخذین ربع المال، یعنی انا ابن الرؤساء، حق تعالی در اسلام ربع با خمس کرد
اموالی که از مخالفان اسلام بدست اهل سلام میافتد و از استفادات بشمار میآید در قرآن مجید به سه عنوان از آنها یاد شده است:
-1 انفال.
-2 فیء.
-3 غنیمت.
در این که این سه لفظ را بحسب لغت یک معنی نیست بلکه هر کدام را معنی و مدلولی مخصوص است تردیدي وجود ندارد لیکن
در این که از این الفاظ در قرآن مجید
______________________________
1)- یعنی ربع (یک چهارم). )
و آن مالی است که بزرگ قوم براي خود برگزیند و صافی و مخصوص خود سازد. « صفیه » 2)- جمع )
3)- مراد از آن مالی است که پیش از وقوع جنگ بدست مقاتلان افتد. )
مالی است که پس از قسمت زیاد آید. « فضول » 4)- مراد از )
220
یک معنی اراده شده یا معانی آنها، در قرآن، اختلاف دارد عقائد و اقوالی مختلف پدید آمده است.
127 از 305
اللّ وَ رَسُولَهُ
􀀀
اتَ بَیْنِکُمْ وَ أَطِیعُوا هَ 􀀀 اللّ وَ أَصْلِحُوا ذ
􀀀
لِلّ وَ الرَّسُولِ فَاتَّقُوا هَ
􀀀
الُ هِ 􀀀 الِ. قُلِ الْأَنْف 􀀀 در نخستین آیه از سورة الانفال یَسْئَلُونَکَ عَنِ الْأَنْف
این «1» و به قولی دیگر منسوب بوي « این اول سورتی است که به مدینه فرود آمد » إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ که به قولی منقول از ابن عباس
« انفال » لفظ « سوره مکی است مگر هفت آیه که به مدینه فرود آمد أوّلها قوله وَ إِذْ یَمْکُرُ بِکَ الَّذِینَ کَفَرُوا.. تا به آخر هفت آیه »
استعمال شده است.
ساکِینِ وَ ابْنِ 􀀀 ی وَ الْمَ 􀀀 ام 􀀀 ی وَ الْیَت 􀀀 لِلّ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِي الْقُرْب
􀀀
ما غَنِمْتُمْ مِنْ شَیْءٍ فَأَنَّ هِ 􀀀 در آیۀ 42 از همان سورة الانفال وَ اعْلَمُوا أَنَّ
استعمال « غنیمت » ی کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ لفظ 􀀀 اللّ عَل
􀀀
انِ وَ هُ 􀀀 انِ یَوْمَ الْتَقَی الْجَمْع 􀀀 ا یَوْمَ الْفُرْق 􀀀 ی عَبْدِن 􀀀 ا عَل 􀀀 ا أَنْزَلْن 􀀀 بِاللّ وَ م
􀀀
السَّبِیلِ إِنْ کُنْتُمْ آمَنْتُمْ هِ
گردیده است.
______________________________
هذه السورة مدنیّۀ فی قول قتاده و ابن عباس و مجاهد و » : در آغاز تفسیر این سوره گفته است « التبیان » 1)- شیخ الطائفه در کتاب )
عثمان. و قال هی اول ما نزل علی النبی علیه السلام بالمدینۀ و حکی عن ابن عباس انّها مدنیّۀ الّا سبع آیات: أولها وَ إِذْ یَمْکُرُ بِکَ..
عین عبارت ابو الفتوح در این موضع همان است که بعنوان این دو قول منقول از ابن عباس آورده شد و « إلی آخر سبع آیات بعدها
تنافی میان این دو عبارت بر کسی، جز بر تصحیح کنندگان این دو کتاب، پوشیده نمیباشد.
افتاده است لیکن عبارت دوم التبیان (.. انها مدنیۀ..) از آن چه « ابن عباس » کلمۀ « و قال » بعد از کلمه « التبیان » بحسب ظاهر از عبارت
ابو الفتوح در قول دوم ابن عباس نقل کرده اصح میباشد. و شاید در تفسیر ابو الفتوح میان لفظ مکی و مدینه تقدیم و تاخیر رخ
داده باشد.
221
اللّ یُسَلِّطُ رُسُلَهُ
􀀀
کِنَّ هَ 􀀀 کابٍ وَ ل 􀀀 ا رِ 􀀀 ما أَوْجَفْتُمْ عَلَیْهِ مِنْ خَیْلٍ وَ ل 􀀀 ی رَسُولِهِ مِنْهُمْ فَ 􀀀 اللّ عَل
􀀀
اءَ هُ 􀀀 ا أَف 􀀀 در آیات ششم و هفتم از سورة الحشر وَ م
ساکِینِ وَ 􀀀 ی وَ الْمَ 􀀀 ام 􀀀 ی وَ الْیَت 􀀀 فَلِلّ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِي الْقُرْب
􀀀
ي هِ 􀀀 ی رَسُولِهِ مِنْ أَهْلِ الْقُر 􀀀 اللّ عَل
􀀀
اءَ هُ 􀀀 ا أَف 􀀀 ی کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ م 􀀀 اللّ عَل
􀀀
شاءُ وَ هُ 􀀀 ی مَنْ یَ 􀀀 عَل
ابِ􀀀 اللّ شَدِیدُ الْعِق
􀀀
اللّ إِنَّ هَ
􀀀
اکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا وَ اتَّقُوا هَ 􀀀 ا نَه 􀀀 اکُمُ الرَّسُولُ فَخُ ذُوهُ وَ م 􀀀 ا آت 􀀀 اءِ مِنْکُمْ وَ م 􀀀 ا یَکُونَ دُولَۀً بَیْنَ الْأَغْنِی 􀀀 ابْنِ السَّبِیلِ کَیْ ل
الصّ وَ
ادِقُونَ 􀀀 ه أُول مُُ ئِکَ􀀀 ر اللّ وَ سَُولَهُ
􀀀
واناً وَ یَنْصُرُونَ هَ 􀀀 اللّ وَ رِضْ
􀀀
والِهِمْ یَبْتَغُونَ فَضْلًا مِنَ هِ 􀀀 ارِهِمْ وَ أَمْ 􀀀 اجِرِینَ الَّذِینَ أُخْرِجُوا مِنْ دِی 􀀀 راءِ الْمُه 􀀀 لِلْفُقَ
ی أَنْفُسِهِمْ وَ لَوْ 􀀀 مِمّ أُوتُوا وَ یُؤْثِرُونَ عَل
ا􀀀 حاج 􀀀 ل یَجِ دُونَ فِی صُ دُورِهِمْ َ ۀً ا􀀀 إِلَی وَ ه هِْمْ اجَر 􀀀 مانَ مِنْ قَبْلِهِمْ یُحِبُّونَ مَنْ 􀀀 الدّ وَ الْإِی
􀀀
الَّذِینَ تَبَوَّؤُا ارَ
ئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ که، به گفتۀ مفسران، تمام این سوره در بارة بنی النضیر وارد شده لفظ 􀀀 صاصَۀٌ وَ مَنْ یُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُول 􀀀 کانَ بِهِمْ خَ 􀀀
بکار رفته است. « فیء »
اکنون باید دید این آیات سه گانه که در فقه، باب و کتابی راجع به احکام فرعی از آنها استخراج شده در چه زمان و بچه مناسبت
نزول یافته و از جنبۀ فقهی از این الفاظ سه گانه چه مدلولی مستفاده میشود؟
آن چه در بارة انفال نسبت بزمان نزول و صدور آن از کتب تفسیر بدست میآید این است که، بحسب منقول از اکثر صحابه، این
آیه در غزوة بدر نازل گشته و هم، به گفتۀ اکثر سبب نزولش آن بوده که پیغمبر (ص) در آن روز براي تشویق مجاهدان هر کاري
را (از قبیل حمله به محلی مخصوص و کشتن و اسیر کردن مشرکی) اجري معین کرده است و در هنگامی که جنگ آغاز شده
جوانان شتاب گرفته و پیروان و سران قوم
222
با پیغمبر (ص) توقف کرده و به حمله نپرداختهاند و چون غلبه با اهل اسلام بوده و غنائم بهره آنان شده اختلاف پدیده آمده است:
گروهی (جوانان) بعنوان این که به وسیله ایشان جنگ و پیروزي به همرسیده و غنائم به چنگ آورده شده آن را مخصوص خود
میدانستند، گروهی دیگر میگفتند:
128 از 305
ما نه از آن باب که ناتوان و یا جبان بودیم به میدان وارد نشدیم بلکه خواستیم در پیراهن پیغمبر (ص) و نگهبان او باشیم و اگر این
ملاحظه نبود ما هم با شما به جنگ در میآمدیم پس ما نیز باید از غنائم قسمت بر گیریم دستهاي دیگر میگفتند: ما از پشت سر
حفاظت شما را بر عهده گرفتیم، باید غنائم میان همه تقسیم گردد نه این که به شما اختصاص یابد از این سخنان، به گفتۀ ابو الفتوح
اللّ مردم بسیار است و غنیمت کمتر از مردم
􀀀
رسول در آن کار توقف کرد مردم در این گفتگو افتادند سعد معاذ گفت: یا رسول ه »
است اگر آن چه وعده دادهاي اینان را به اینان دهی براي آن دگر قوم چیزي نماند و متشکی شوند. خداي تعالی این آیه را فرستاد.
.« رسول (ص) از میان ایشان غنیمت به سویّت قسمت کرد
آیه در اهل در آمد چون خلاف کردیم در آن و بدخوئی کردیم خداي » : از عبادة بن صامت از آیۀ انفال سؤال شده گفته است
تعالی از ما نه پسندید و قسمت آن با رسول افکند و در این تقوي بود و طاعت خداي و رسول و صلاح ذات البین، رسول میان ما
.« بالسویه قسمت کرد
گفته است: آیه در بارة من نازل شده هنگامی که سعید بن عاص بن امیه را که برادرم عمیر را کشته بود در «1» سعد ابی وقاص
جنگ بدر بکشتم و تیغ او را که به نام ذو الکثیفه (التبیان) یا ذو الکثیف (تفسیر ابو الفتوح) معروف و تیغی نیکو گرانمایه بود
برگرفتم و از پیغمبر (ص) پیش از قسمت غنائم آن را براي خویش درخواست کردم
______________________________
« سعد بن مالک و هو ابن ابی وقاص » 1)- در کتاب التبیان چنین آورده است )
223
این تیغ مرا نیست و ترا نیست مسلمانان را است برو بر سر غنائم نه. » پیغمبر (ص) فرمود
بمن بیامدم و بر سر غنائم نهادم و رنجی عظیم بمن رسید. گفتم: باشد این تیغ به کسی افتد که این رنج نبرده باشد که من. خداي
مالک بن ربیعه نظیر این قصه را براي « تعالی این آیه فرستاد و رسول قسمت غنائم کرد و آن تیغ با رسول (ص) افتاد بمن بخشید
در بارة خود نقل کرده است. « مرزبان » تیغی گرانبها به نام
راجع به این که مراد از لفظ انفال در این آیه چیست؟ مفسران اختلاف کردهاند.
میباشد، چون « التبیان » در این موضع عین عبارت ابو الفتوح را، که بظاهر مانند بسیاري از مواضع دیگر تفسیر او ترجمۀ عبارات
پارسی است میآوریم:
بعضی گفتند: مراد، از غنائم است که رسول روز بدر برگرفت، صحابه گفتند: این کرا است؟ خداي تعالی گفت: خداي را و ..»
اللّ عباس است و عکرمه و مجاهد و ضحاك و قتاده و ابن زید.
􀀀
پیغمبر را است و این قول عبد ه
گفت: آن انفال سرایاست که رسول (ص) سریّتی را، اي جماعتی را به جایی فرستادي آمدندي و «1» علی بن صالح بن حی »
غنیمتی آوردندي آنگه پرسیدندي که این کرا است؟ خداي تعالی این آیه فرستاد که خداي را است و پیغمبر را است.
عطاء گفت: آن چیزي است که از مشرکان بدست مسلمانان افتادي بی قتال: »
از بنده و پرستاري (جاریه) و اسبی و مانند این، گفت: آن خاص پیغمبر (ص) را باشد.
اللّ عباس آنست که انفال آن بود که از غنائم فرو افتد از درعی و رمحی و مانند.
􀀀
روایتی دیگر از عبد ه »
و روایتی دیگر آنست که آن سلب و سلاح و جامه و اسب که مرد مقتول را باشد رسول را بودي به آن دادي که او خواستی. »
______________________________
به جاي حی آورده شده. « یحیی » 1)- در التبیان )
224
129 از 305
مجاهد گفت: خمس است براي آن که مهاجر گفتند: این خمس مال که از ما باز میگیرند کرا خواهد بودن؟ خداي تعالی گفت:
خداي را و پیغمبر (ص) را است.
که انفال چند چیز است: هر زمینی خراب که آن را مستحقی «1» اما آن چه روایت کردند از باقر و صادق علیهما السلام آنست »
نباشد و اهلی، یا اگر باشد بمیرند به جمله و هر زمینی که بی قتال، اهلش بسپارند و سر کوهها و رودها و بیشهها و زمینهاي موات،
که بر آن زرع نکرده باشند، و آن را ارباب نباشند، و اقطاعهاي پادشاهان، که در دست ایشان نه بر وجه غصب باشد، و میراث کسی
که او را وارثی نباشد و از جملۀ غنائم پیش از قسمت آن، کنیزکی نیکو و اسبی قیمتی و جامهاي گرانمایه از آن چه آن را نظیري
نباشد در غنیمت از هر جنس متاع و چون قومی قتال کنند بی دستوري امام هر غنیمت که آرند از آنجا جملۀ امام را باشد.
این جمله آنست که رسول را باشد و از پس او قائم مقام او را که ناظر باشد در کار مسلمانان به فرمان او چون ظاهر باشد، فامّا در »
حال غیبت امام، شیعۀ او را مرخصی است که در آن تصرف کنند از آن چه ایشان را از آن چاره نباشد از متاجر و مناکح و
«.. مساکن
این بود آن چه در این مقام در بارة انفال از لحاظ معنی و شأن نزول و موضع آن گفته شده است. از لحاظ بقاء یا نسخ این حکم نیز
اختلاف پدید آمده شیخ طوسی، در کتاب التبیان، چنین افاده کرده است:
ما غَنِمْتُمْ مِنْ شَیْءٍ.. منسوخ دانستهاند. مجاهد و 􀀀 در این که حکم انفال نسخ شده یا نه اختلاف است قومی آن را به آیۀ وَ اعْلَمُوا أَنَّ
عکرمه و سدّي
______________________________
اللّ انّ الانفال کلّ ما اخذ من دار الحرب بغیر قتال اذا انجلی عنها أهلها و تسمیها الفقهاء فیئا و
􀀀
و روي عن ابی جعفر و ابی عبد ه » -(1)
التبیان) ) «.. میراث من لا وارث له و
225
و عامر شعبی این را گفته و جبّائی هم آن را اختیار کرده است. قومی دیگر که از ایشان است ابن زید، آن را منسوخ ندانستهاند.
طبري این گفته را اختیار کرده و صحیح هم همین است چه علاوه بر این که نسخ را دلیلی باید و در این مقام، دلیلی بر این نسخ
موجود نیست منافاتی نیز میان این دو آیه نمیباشد تا دوم ناسخ اول قرار داده شود. بهر حال در این که آیا پس از رسول کسی را
ذکر کردیم: سعید بن مسیب و عمرو بن شعیب گفتهاند نیست. و به عقیدة ما و گروهی از « خلاف » انفال باشد یا نه؟ در کتاب
فقهاء، که طبري نیز آن را اختیار کرده، انفال در حال حیات پیغمبر (ص) براي او و پس از او براي ائمه است که جایگزین او
.« میباشند
از لحاظ زمان و مناسبات نزولی و مدلول فقهی آن، هم باید دانسته شود که حکم آن بعد از غزوة بنی النضیر که در « فیء » در بارة
سال چهارم از هجرت بوده صدور یافته و به مناسبت این که در آن غزوه هیچ رنجی به اهل اسلام نرسید و قطع مسافتی نکردند و
اللّ علیه و آله و سلّم بر شتري نشست و با تنی چند از صحابه آنجا رفت خداي
􀀀
و بیش از آن نبود که رسول صلّی ه » قتال واقع نشد
اموال بنی النضیر بعنوان فیء به شخص پیغمبر « تعالی بر دست او بگشاد بر طریق مصالحه و قرار بر آن که بروند و خانهها رها کنند
(ص) اختصاص یافت و پیغمبر آنها را به مهاجران مخصوص داشت و به انصار، چون مستغنی بودند، از آن اموال چیزي نداد مگر
بدو تن از ایشان:
و «1» ابو دجانه (سماك بن خرشه) و سهیل بن حنیف (چنانکه شیخ طوسی گفته) یا چهار کس (ابو دجانه و سماك بن خرشه
سهیل بن حنیف و درید بن الصمۀ، چنانکه در تفسیر ابو الفتوح است) و این اشخاص چون نیازمند و فقیر بودند به آنان هم قسمتی
عمر خطّاب روایت کرد که مال بنی النضیر » : داده شد. ابو الفتوح گفته است
130 از 305
______________________________
1)- نام ابو دجانه (بضم دال و تخفیف جیم) سماك (بر وزن کتاب) بن خرشه (بر وزن حبشه) میباشد پس در عبارت تفسیر ابو )
الفتوح غلطی به همرسیده است. مراجعه شود.
226
خداي تعالی به رسول داد خاص براي آن که هیچ کس را در آن سعی نبود و به سعی حضرت رسول (ص) حاصل شده بود رسول
.« از آن مال نفقه کردي به سنت و باقی در وجه سلاح و کراع صرف کرد براي جهاد
راجع به مدلول فقهی فیئی شیخ طوسی، در کتاب تبیان، اقوالی چند نقل کرده که ابو الفتوح آنها را در تفسیر خود تقریبا بر وجه
ترجمه آورده است در اینجا ملخص آن چه گفته شده از تفسیر ابو الفتوح بعین عبارت نقل میگردد:
در این آیه « فیء » اللّ عباس نقل کرده که او در بارة مصادیق
􀀀
ي از عبد ه 􀀀 ی رَسُولِهِ مِنْ أَهْلِ الْقُر 􀀀 اللّ عَل
􀀀
اءَ هُ 􀀀 ا أَف 􀀀 بعد از این که در ذیل آیۀ م
بنو قریظه و بنو النضیر و آن به مدینه است و فدك و آن بر سه میل است از مدینه و خیبر و دههاي غربیه و ینبع خداي » : گفته است
و بعد از این که این قسمت را آورده است: «.. تعالی این جمله به رسول داد خاصه
و فقهاء در وجه استحقاق ایشان (بنی هاشم) مال خمس را اختلاف کردند بعضی گفتند: جهت استحقاق، قرابت است دون حاجت: »
توانگر و درویش در این باب یکی باشند، و این مذهب شافعی است و مذهب ما، و بعضی دیگر گفتند: جهت استحقاق، حاجت
چنین گفته است: « است به محتاجان ایشان باید دادن و این مذهب ابن حنیفه است
آنگه خلاف کردند: بعضی گفتند: مال فیء و مال جزیه و مال خراج همه یکی است و این قول پیغمبر (ص) است، آنگه گفتند: »
مال برد و ضرب باشد: بهري غنیمت باشد و بهري نباشد و غنیمت آن بود که به تیغ بستانند اربع اخماس آن مقاتله را باشد و خمس
ما غَنِمْتُمْ مِنْ شَیْءٍ بعضی دیگر گفتند: فیئی، که در آیت است، مال غنیمت است بعضی 􀀀 آن مستحقان خمس را فی قوله وَ اعْلَمُوا أَنَّ
دیگر گفتند: مال فیئی فراختر است از مال صدقات براي آن که مال صدقات هشت صنف راست و مال فیئی مصروف باشد بر
مصالح جمله مسلمانان.
227
عمر گفت: مال فیئی رسول را بود و خویشان او را از بنی هاشم و بنی المطّلب قتاده گفت: که ابو بکر و عمر مال فیئی بر دو قسمت »
اللّ علیه و آله و سلّم و قسمی قرابت او را. قسم او را از پس او به قرابت او دهند از توانگر و درویش
􀀀
نهادهاند: قسمی رسول را صلّی ه
و قسمی دیگر بر سبیل صدقه به درویش و یتیمان دهند. و بعضی دیگر گفتند:
غنیمت در ابتداء اسلام اینان را بود آنگه منسوخ شد با آن چه خداي تعالی در آیه غنیمت گفت در سورة الانفال، خمس آن
گروهرا و اربعۀ اخماس مقاتله را.
و مذهب ما آن است که مال فیء جزء مال غنیمت باشد چه مال غنیمت آن باشد که به تیغ بستانند از سراي حرب به قهر از آن چه »
امام آن را در مصالح مسلمانان صرف «1» نقل بتوانند کردن و آن چه با سراي اسلام نتوانند نقل کردن آن جمله مسلمانان را بود
کند و فیء آن باشد که از کافران بستانند بی قتال یا از دیه که اهلش رها کنند، آن رسول (ص) را باشد خاصه و آنان را که خداي
ساکِینِ وَ ابْنِ السَّبِیلِ. 􀀀 ی وَ الْمَ 􀀀 ام 􀀀 ی وَ الْیَت 􀀀 فَلِلّ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِي الْقُرْب
􀀀
تعالی ذکر ایشان کرده در این آیه من قوله هِ
و جملۀ الامر آن است که اموالی که ائمه و ولات را در آن تصرف باشد بر سه ضرب است: »
یکی آنست که (از) مسلمانان بستانند بر سبیل تطهیر و آن مال صدقه (زکاة) است »
______________________________
از براي حرب به قهر از آن چه بقتل بتواند کردن و آن چه با سراي اسلام آن جمله » 1)- عبارت نسخۀ چاپ شدة تفسیر چنین است )
131 از 305
و این عبارت غلط و ناقص است تصحیح آن چنانست که در متن آورده شد چه این عبارت مانند پارهیی از دیگر « مسلمانان را بود
و الذي نذهب الیه ان مال الفیء غیر مال » عبارات آن کتاب ترجمۀ عبارت کتاب تبیان است و عبارات تبیان در این موضع اینست
الغنیمۀ. فالغنیمۀ کل ما اخذ من دار الحرب بالسیف عنوة مما یمکن نقله إلی دار الاسلام، و ما لا یمکن نقله إلی دار الاسلام فهو
لجمیع المسلمین ینظر فیه الامام و یصرف ارتفاعه إلی بیت المال لمصالح المسلمین. و الفیء کل ما اخذ من الکفار بغیر قتال او
«.. انجلاء أهلها. و کان ذلک النبی خاصۀ یضعهم للمذکورین فی هذه الآیۀ
228
راءِ الآیه. 􀀀 اتُ لِلْفُقَ 􀀀 و حکم آن در آیۀ صدقات ظاهر است و مستحقان آن پیدایند فی قوله إِنَّمَا الصَّدَق
ما􀀀 دوم غنائم است از هر مالی باشد که از کافران به تیغ بستانند بر سبیل قهر و غلبه و آن را مستحقان، ظاهرند فی قوله وَ اعْلَمُوا أَنَّ »
لِلّ خُمُسَهُ چون خمس بیرون کنند و به مستحقان او برسانند اربعۀ اخماس رسول (ص) یا امام (ع) قسمت کنند
􀀀
غَنِمْتُمْ مِنْ شَیْءٍ فَأَنَّ هِ
میان مقاتله: للفارس سهمان و للراجل سهم واحد. و به نزدیک ما ارباح تجارات و مکاسب داخل بود. جملۀ فقها در این خلاف
کردند.
و سوم مال فیء است و آن مالی باشد که از کافران به مسلمانان آید عفوا صفوا بی قتال و تاختی و آن رسول را (ص) باشد خاصه »
اللّ عباس و ایشان را
􀀀
در حیات او و پس از او قائم مقام او را باشد از ائمّه و این قول امیر المؤمنین علی بن ابی طالب است و عبد ه
مخالفی نیست.
امّا متاع و عروض و نقود و سلاح و کراع و آن چه منقولات است قسمت کنند میان مقاتله یعنی از مال غنائم دون مال فیء. »
و امّا زمینها و آن چه منقول نباشد در و خلاف کردند: مالک گفت: امام را باشد که زمینهاي ایشان باز گیرد و وقف کند بر »
مسلمانان تا دخل آن مصروف باشد با مصالح ایشان به مقاتله آن رها نکند. و شافعی گفت امام را نیست که زمینها باز گیرد که
وقف از ایشان کند و حکم آن حکم سائر اموال است یعنی قسمت کند یا آن چه کند به رضاي مسلمانان کند. و ابو حنیفه گفت:
مخیّر است خواهد باز گیرد و وقف کند و خواهد قسمت کند چون دیگر اموال.
امّا قسمت فیء به نزدیک ما چنانست که قرآن بر آن ناطقست، بر شش قسمت چنانکه در آیت هست و چنانکه در آیت غنیمت »
هست. و شافعی گفت در عهد
229
اللّ علیه و
􀀀
اللّ علیه و آله و سلّم بر بیست و پنج قسمت بودي: اربعۀ اخماس از آن، که بیست سهم باشد، رسول صلّی ه
􀀀
رسول صلّی ه
آله و سلّم را بودي خاص، چنان کردي که او خواستی و خمس باقی ببخشیدي.
اللّ علیه و آله و سلّم در آن خلاف کردند:
􀀀
امّا بعد از رسول صلّی ه »
مذهب ما آنست که قائم مقام او را باشد از ائمّه و شافعی را در او دو قولست: »
یکی آن که با مجاهدان و آلات جهاد و مصالح ثغور صرف کنند از سد ثغور و عمارت کاریزها و بناي رباطها و پلها، ابتداء به
مهمتر کند.
اللّ علیه و آله و سلّم قولا
􀀀
و اما خمس غنائم و فیء به نزدیک شافعی صرف کنند با مصالح مسلمانان پس از وفات رسول صلّی ه »
اللّ علیه و آله و سلّم الا که امام چیزي به ایشان دهد از براي فقر و مسکنت
􀀀
واحدا سهم ذي القربی ساقط نشود به مرگ رسول صلّی ه
«.. و توانگران را چیزي ندهد
و هم ابو الفتوح در اقسام زمین از لحاظ فیء و غنیمت شدن گفته است:
و بدان که زمینها بر چهار قسم است: »
132 از 305
زمینی آنست که اهل او اسلام آرند به طوع و رغبت خود بی قتال. آن زمین ایشان را باشد در دست ایشان رها کنند تا چنانکه »
خواهند تصرف میکنند ببیع و شراء وهبه، بر ایشان در آن چه حاصل آید ایشان را از غلات، عشر باشد یا نصف العشر.
و زمینی دیگر آن باشد که به شمشیر بستانند جملۀ مسلمانان را باشد امام به آن کس دهد به مقاطعه که او خواهد به چندانی که »
.«1» صلاح دادند و آن چه حاصل شود از آنجا صرف کند با مصالح مسلمانان
______________________________
خوانده میشود و شاید نخستین کسی که آن را معمول داشته عمر « خراج » 1)- و ما حصل از این مقاطعه در اصطلاح فقیهان به نام )
اصل خراج را در اسلام » این مفاد را آورده است « تنبیه » خود تحت عنوان « اصول الفقه » بوده است. مرحوم محمد خضري در کتاب
اللّ ، وضع کرده و آن هنگامی بوده که اهل اسلام بر عراق استیلاء یافته و عراق بتصرف ایشان در آمده پس
􀀀
عمر بن خطاب، رضی ه
بعضی از ایشان گفتند بحسب قانون غنائم زمینها باید میان مجاهدان و اهل اسلام تقسیم گردد (پس از این که خمس آن خارج
شود) عمر بابن کار که موجب زیان بزرگی بود رضا نداد و گفت باید زمینهاي عراق در دست صاحبانش بماند و اجاره از ایشان
خوانده شد پس این کار بدان ماند که عمر آن اراضی را بر مصالح عموم مسلمین وقف « خراج » دریافت گردد و این اجرت به نام
کرده و آنها را به کسانی که در دست داشتهاند براي همیشه به اجاره داده و گذاشته است که در دست خود ایشان بماند و انتفاع از
.«.. آنها به توارث در میان ایشان دست بدست شود و آن چه از خراج بر ایشان مقدر و مقرر گشته بپردازند
230
و ضرب سوم زمین صلح است و آن زمین اهل جزیه باشد از اهل ذمّه امام به ایشان مصالحه کند به آن چه صلاح داند از ربع و »
ثلث و کما بیش آن بحسب مصلحت چون اسلام آرند صلح و جزیه از ایشان بیفتد و حکم زمین ایشان حکم زمین آنان باشد که به
طوع اسلام آورده باشند و این از جزیه باشد که امام بر ایشان نهد خواهد بر سرهاي ایشان و خواهد بر زمین ایشان.
و ضرب چهارم زمینی است که اهلش باز گذارند و از آنجا بروند آن خاص، امام را باشد چنانکه زمین بنو النّضیر رسول را بود و »
.« هم چنین زمینهاي موات که آن را مالکی نباشد امام را بود که احیاء آن کند یا به کسی بدهد احیاء آن کند از خراجی و قراري
در باب غنیمت از لحاظ مدلول فقهی و زمان صدور حکم آن باید دانسته شود که از آن چه در بارة مدلول فقهی فیء به تفصیل
او ترجمه و « التّبیان » آورده شد مدلول فقهی آن روشن گردید و اکنون براي مزید توضیح، قسمتی از گفتۀ شیخ طوسی را از کتاب
ما غَنِمْتُمْ.. چنین افتاده کرده است: 􀀀 نقل میکنیم شیخ طوسی در ذیل آیۀ وَ اعْلَمُوا أَنَّ
غنیمت عبارت است از اموال اهل حرب که به قتال از ایشان گرفته شود و این »
231
اموال را خدا بعموم مسلمین هبه فرموده است و فیء اموالی است که بی قتال گرفته شود این تعبیر و تعریفی است که عطاء بن سائب
و شافعی به آن رفته است و در اخبار ما نیز همین دو معنی روایت گردیده. «1» و سفیان ثوري آن را گفته
ی رَسُولِهِ..* را که 􀀀 اللّ عَل
􀀀
اءَ هُ 􀀀 ا أَف 􀀀 قومی دیگر گفتهاند: غنیمت و فیء را یک معنی است و گفتهاند: این آیه نسخ کرده است آیۀ م »
هست چه بحسب این آیه چهار خمس به مقاتلان داده شده است لیکن بنا بقول اول که غنیمت و فیء را دو معنی « الحشر » سورة
باشد التزام به نسخ را حاجت و وجهی نیست.
و به عقیدة اصحاب ما، مال فیء به امام مخصوص است هر گونه تصرفی که بخواهد در آن میتواند بکند: بخواهد در مؤنۀ »
شخصی مصرف میکند و بخواهد به خویشان و یتیمان و مساکین و ابن سبیل از اهل بیت رسول میبخشد، و سائر مردم را در آن
حقی ثابت نیست.
و اما خمس غنائم پس به عقیدة ما به شش بخش تقسیم میگردد: دو بخش خدا و رسول و سهمی براي ذو القربی میباشد که این »
133 از 305
سه سهم پس از زمان پیغمبر (ص) به امام داده میشود که آن را در مخارج خویش و اهل بیتش، از بنی هاشم، مصرف کند و سه
سهم دیگر آن سهمی براي یتامی و سهمی براي مساکین و سهمی براي ابن سبیل از خاندان رسالت میباشد و هیچ کس از دیگر
«.. مردم را از این سهام سه گانه نصیبی نیست
و این قول را طبري به اسناد خود از علی بن حسین (ع) و فرزندش حضرت باقر (ع) روایت کرده است. و حسین بن علی مغربی از
صابونی که از اصحاب ما میباشد
______________________________
حسن بن صالح گفت: عطاء فرق کرد از این وجه من از او پرسیدم که » 1)- ابو الفتوح در این موضع این جمله را هم آورده است )
« فرق چیست میان فیء و غنیمت؟ گفت: غنیمت مال منقول باشد و فیء زمینهاي ایشان
232
عمومیت دارد و این سه گروهرا شامل میگردد لیکن چون نام ایشان بطور انفراد یاد شده و « ذي القربی » نقل کرده که گر چه لفظ
«.. سهام ایشان بر وجه استقلال معین گردیده در آن عموم داخل نمیباشد. این گفته ظاهر از مذهب است
ما غَنِمْتُمْ که بیان حکم خمس را متکفل میباشد، پس از جنگ 􀀀 به طوري که از کتب تفسیر و سیره استفاده میشود آیۀ وَ اعْلَمُوا أَنَّ
مذکور افتاده این مطلب ثابت « انِ 􀀀 انِ، یَوْمَ الْتَقَی الْجَمْع 􀀀 نازل گردیده است و از خود آیه نیز که در آخر آن کلمۀ یَوْمَ الْفُرْق « بدر »
میگردد چه منظور از آن یوم، روز بدر میباشد. شیخ الطائفه گفته است:
اللّ المؤمنین و قیل: کان
􀀀
و سمّی (یعنی یوم بدر) یوم الفرقان لأنّه تمیزّ اهل الحقّ مع قلّۀ عددهم من المشرکین مع کثرة عددهم بنصر ه »
در عین حال « اللّ علیه السلام
􀀀
یوم السابع عشر من شهر رمضان و قیل: التّاسع عشر سنۀ اثنین من الهجرة، و هو المروي عن ابی عبد ه
چنانکه از همان کتب سیره و تفسیر و اخبار مستفاد میباشد مسألۀ خمس پیش از نزول آیه عملی شده بوده است.
مفسران گفتند سبب نزول آیه » الٍ فِیهِ.. چنین آورده است 􀀀 رامِ قِت 􀀀 ابو الفتوح در ذیل آیۀ 214 از سورة البقره یَسْئَلُونَکَ عَنِ الشَّهْرِ الْحَ
اللّ علیه و آله عبد الرحمن بن جحش را بفرستاد و او پسر عمۀ رسول بود در ماه جمادي- الآخره پیش از
􀀀
همان بود که رسول صلّی ه
قتال بدر بدو ماه و در این وقت هفده ماه از هجرت گذشته بود و هشت مرد مهاجر را با او بفرستاد.. و نامه نوشته براي امیر ایشان
برو بر نام خداي و این نامه را سر باز مکن تا دو منزل از مدینه نروي آنگه سر « اللّ
􀀀
سر علی اسم ه » : اللّ بن جحش و او را گفت
􀀀
عبد ه
نامه باز کن و بر اصحاب خود خوان و آن که در نامه باشد بدان کار کن و از پیش ببر و اگر از اصحاب تو کسی نخواهد که با تو
بیاید او را اکراه مکن
233
اللّ الرّحمن الرّحیم امّا بعد برو با اصحاب بر برکت خدا
􀀀
او نامه بستد چون دو منزل برفت نامه را سرباز کرد و بر اصحاب خواند: بسم ه
اللّ با یاران رفته و، به تفصیلی که در تفاسیر و
􀀀
عبد ه « تا به بطن نخله فرود آي و راه کاروان نگاه دار تا که آیند و خبري از آن با ماده
کتب سیره نوشته شده، در روز سلخ جمادي الآخره، یا غرة رجب، که مشکوك بوده، زد و خوردي رخ داده و براي نخستین بار
اللّ و
􀀀
یک تن از مشرکان به نام عمرو بن حضرمی از پا در آمده و دو تن از آنان اسیر و کالاي ایشان بعنوان غنیمت بدست عبد ه
یارانش نصف گشته و مشرکان را موضوعی براي نکوهش مسلمانان بدست افتاده که چرا حرمت ماه حرام را نداشته و روز اول
اللّ جحش را گفت: من ترا نفرمودم که در ماه حرام
􀀀
این حدیث به رسول علیه السلام رسید عبد ه » رجب بر کاروان ایشان تاختهاند
قتال کن و کسی را بکش. و آن کاروان و اسیران را موقوف بکرد و هیچ دست به آن دراز نکرد. اصحاب آن سریّه از آن
اللّ ما ابن حضرمی را بکشتیم پس از آن شب، ماه رجب دیدیم نمیدانیم
􀀀
اندیشناك شدند و از دست در افتادند. گفتند: یا رسول ه
که او را در رجب کشتیم یا در جمادي. و مردم در آن گفتگوي کردندي خداي تعالی این آیه فرستاد. رسول آن مال پیش خواست
134 از 305
و خمس آن بیرون کرد. اول خمسی که در اسلام بود آن بود و باقی قسمت کرد میان اصحاب سریّه و اول غنیمتی که در اسلام بود
«..«1» آن بود
______________________________
اللّ جحش ذکر کرده
􀀀
برخی از خاندان عبد ه » : اللّ بن جحش چنین افاده کرده است
􀀀
1)- طبري در تاریخ خود پس از نقل قضیۀ عبد ه )
اللّ به یاران خود گفته است: همانا خمس این غنائم پیغمبر (ص) اختصاص دارد و این پیش از صدور حکم وجوب خمس
􀀀
که عبد ه
اللّ خمس غنیمت را براي پیغمبر (ص) کنار گذاشت و بقیه را میان یاران خود تقسیم کرد. چون به حضور
􀀀
غنائم بوده. پس عبد ه
«.. پیغمبر (ص) رسیدند پیغمبر (ص) گفت: من به شما فرمان مقاتله در شهر حرام ندادم و.. و هیچ در آن مال تصرف نکرد
234
و فی تفسیر الکلبی، انّ الخمس لم یکن مشروعا یومئذ (یعنی یوم بدر) و انّما شرع یوم احد و فیه انّه لمّا » : مجلسی در بحار گفته است
اللّ سمعا و طاعۀ فاصنع ما
􀀀
اللّ فقالوا: یا رسول ه
􀀀
نزلت هذه الآیۀ (آیۀ انفال) عرف المسلمون انه لا حقّ لهم فی الغنیمۀ و انّها لرسول ه
اللّ قسّم غنائم بدر علی سواء و
􀀀
اي ما غنمتم بعد بدر، و روي انّ رسول ه « لِلّ خُمُسَهُ
􀀀
ما غَنِمْتُمْ مِنْ شَیْءٍ فَأَنَّ هِ 􀀀 وَ اعْلَمُوا أَنَّ » شئت فنزل قوله
:«1» باز همو پس از نقل اختلاف یاران در بارة غنائم بدر چنین آورده است « لم یخمس
اللّ أ تعطی فارس القوم الذي یحمیهم مثل ما تعطی الضّعیف؟ فقال النّبی (ص): ثکلتک أمّک و
􀀀
فقال: سعد بن ابی وقّاص: یا رسول ه »
اللّ ببدر و قسّمه بین اصحابه ثم استقبل بأخذ الخمس بعد بدر و نزل قوله
􀀀
هل تنصرون الّا بضعفائکم؟ قال: فلم یخمس رسول ه
.« بعد انقضاء حرب بدر «.. الِ 􀀀 یَسْئَلُونَکَ عَنِ الْأَنْف »
و فی هذه السّنۀ کانت غزوة بنی » در طیّ وقائع سال دوم چنین آورده است « المنتقی » باز مجلسی از کازرونی نقل کرده که او در
««2» اللّ (ص) و المسلمون ما کان لهم من مال و کان اوّل خمس خمّس فی الاسلام بعد بدر
􀀀
قینقاع.. و غنم رسول ه
______________________________
فرجع الناس و لیس لهم من الغنیمۀ شیء ثم انزل «.. الِ 􀀀 یَسْئَلُونَکَ عَنِ الْأَنْف » اللّ تعالی
􀀀
فاختلفوا فانزل ه ..» 1)- مقریزي چنین نوشته است )
اللّ : (ص) و یقال: لمّا اختلفوا فی غنائم بدر امر (ص) بها ان تردّ فی القسمۀ فلم یبق
􀀀
فقسمه رسول ه «.. ما غَنِمْتُمْ 􀀀 وَ اعْلَمُوا أَنَّ » اللّ تعالی
􀀀
ه
اللّ یخصهم بها دون اهل الضعف: ثم امر (ص) ان تقسم بینهم علی سواء. فقال سعد بن
􀀀
منها شیء الا رد فظن اهل الشجاعۀ ان رسول ه
ابی وقاص.. (تا، بضعفائکم) و نادي منادیه:
«.. من قتل قتیلا فله سلبه. و من اسر اسیرا فهوله
اللّ
􀀀
و فیها (اي السنۀ الثانیۀ) کان اول خمس خمسه رسول ه » 2)- طبري در تاریخ خود، در ذیل غزوة بنی قینقاع، چنین آورده است )
اللّ (ص) صفیۀ و الخمس و سهمه و فض اربعۀ اخماس علی اصحابه فکان اول خمس قبضه رسول
􀀀
(ص) فی الاسلام، فاخذ رسول ه
اللّ (ص)
􀀀
ه
235
این مفاد در برخی از کتب دیگر نیز آورده شده و بحسب ظاهر با آن چه از ابو الفتوح نقل شد (و هم با آن چه یعقوبی پس از نقل
اللّ (ص) خمس العیر و
􀀀
و اخذوا ما کان معهم فعزل رسول ه » اللّ بن جحش بن رئاب در تاریخ خود باین عبارت آورده
􀀀
سریۀ عبد ه
و دیگران هم در طی نقل این سریّه تصریح کردهاند) منافات دارد لیکن « قسّم سائرها لا صحابه فکان اوّل خمس قسم فی الاسلام
ممکن است مراد از عبارت کازرونی و دیگران اول بودن به اعتبار بعد از جنگ بدر باشد و در عبارت یعقوبی اول بودن مطلق یا آن
که مراد از آن اول بودن به اعتبار غنائمی باشد که در غزوه بدست آمده و مراد از این عبارت غنائمی که در سریّه تحصیل و تقسیم
شده است.
135 از 305
قسمت بحث غنائم را خاتمه میدهیم باین عبارت که یعقوبی در پایان غزوة بنی قریظه آورده است:
«.. و اعلم سهم الفارس و سهم الرّاجل: فکان الفارس یاخذ سهمین و الرّاجل سهما. و کان أول مغنم اعلم فیه سهم الفارس ..»
236
نماز عید اضحی
ابن اثیر (بنا بنقل مجلسی) و غیر او پس از ذکر غزوة بنی قینقاع، که بقول اکثر در شوال سال دوم، بعد از جنگ بدر، بوده، گفتهاند:
اللّ (ص) إلی المصلّی فصلّی بالمسلمین و هی اوّل صلاة.
􀀀
اللّ و حضر الأضحی فخرج رسول ه
􀀀
ثمّ انصرف رسول ه »
پیغمبر (ص) برگشت و روز اضحی پیش آمد پس به مصلّی رفت و با مسلمانان نماز بگزارد. این نخستین نماز عید « عید صلّاها
اضحی بود که پیغمبر آن را با مسلمین به جاي آورده است.
و هم در آن روز یک یا دو گوسفند قربانی کرده و ثروتمندان از اهل اسلام همان روز در این کار به او تأسّی جسته و قربانی
شاید از این پیش گفته باشم که از جمله اقوال در بارة آیۀ دوم «1» کردهاند و این نخستین قربانی بوده که در اسلام بعمل آمده است
از سورة الکوثر فَ َ ص لِّ لِرَبِّکَ وَ انْحَرْ این قول است که این آیه به نماز عید اضحی اشارت و دلالت دارد بنا بر این نزول این آیه که
قرآن است. « مکّی » صدور حکم نماز عید را متکفل است باید در همان سال دوم باشد با این که سورة الکوثر از سورههاي
______________________________
اللّ (ص) إلی المدینۀ (یعنی بعد بدر) و صلی صلاة الاضحی بالمصلّی و ضحی بشاة،
􀀀
و عاد رسول ه » 1)- مقریزي چنین آورده است )
و قیل بشاتین، و ضحّی معه ذوو الیسار. قال: جابر ضحّینا فی بنی سلمۀ سبع عشر اضحیّۀ و هو اوّل عید ضحّی فیه النّبی (ص) و کتب
اللّ العوض فی الجنایۀ و غیرها).
􀀀
المعاقل و الدیات ما شرع ه ) « فی هذه السّنۀ (اي الثانیۀ) المعاقل و الدیات و کانت معلّقۀ بسیفه
اللّ (ص) بالناس بالمدینۀ بالمصلّی
􀀀
و خرج بالناس إلی المصلّی فصلّی بهم، فذلک اول صلاة صلی رسول ه ..» طبري چنین آورده است
فی عید، و ذبح فیه بالمصلی بیده شاتین، و قیل: ذبح شاة.
237
وصیت
اشاره
از این پیش یاد شد که حکم میراث در میان اقوام و ملل و قبائل و امم، با اختلافی کم و بیش، معمول و متداول میبوده و در عرب
جاهلی نیز میراث، قانونی مخصوص و دستوري رایج و معمول میداشته است چون اسلام پدید گردید و اهل آن را هجرت پیش
آمد و حکم رابطۀ تشریعی و دینی بر رابطۀ تکوینی و طبعی غلبه یافت بطور موقّت، حکم میراث بر پایۀ قرابت و نسبت دینی نهاده
اللّ وَ الَّذِینَ
􀀀
والِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ فِی سَبِیلِ هِ 􀀀 جاهَدُوا بِأَمْ 􀀀 اجَرُوا وَ 􀀀 شد و اخوّت ایمانی براي توارث سبب قرار گرفت و آیۀ إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ ه
اجِرُوا.. 􀀀 حَتّ یُه
ی􀀀 شَی وَل مِنْ ءٍْ ای􀀀 ا لَکُمْ مِنْ تَِهِمْ 􀀀 اجِرُوا م 􀀀 اءُ بَعْضٍ وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ لَمْ یُه 􀀀 أُول بَعْضُهُمْ أَوْلِی ئِکَ􀀀 نَص آوَوْا وَ رَُوا
از طرفی علاقۀ توارث میان مؤمن و کافر، و هم میان مؤمن مهاجر و مؤمن غیر مهاجر را، نابود ساخت و از طرفی علاقۀ میان مهاجر و
انصار را، که زادگان نشاة ایمان و نسبت یافتگان نظام دین میباشند، انشاء و اعلام کرد از آن پس، به شرحی که سابقا گفته شد،
اللّ
􀀀
ابِ هِ 􀀀 ی بِبَعْضٍ فِی کِت 􀀀 حامِ بَعْضُهُمْ أَوْل 􀀀 در سال دوم هجرت بعد از جنگ بدر کبري آن حکم منسوخ گشته و بحکم آیۀ.. وَ أُولُوا الْأَرْ
136 از 305
« الاحزاب » ابِ مَسْطُوراً که آیۀ ششم از سورة 􀀀 ذلِکَ فِی الْکِت 􀀀 کانَ 􀀀 ائِکُمْ مَعْرُوفاً 􀀀 ی أَوْلِی 􀀀 إِلّ أَنْ تَفْعَلُوا إِل
􀀀
اجِرِینَ ا 􀀀 مِنَ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُه
میباشد، به ارحام و انساب و اسباب توجه شده و قرابت نسبی و سببی، که پیوندي است طبیعی و تکوینی، معیار حکم توارث قرار
گرفته و بتدریج احکام مربوط به میراث بر روي این پایه یکی پس از دیگري
238
صدور یافته، و به شرحی که در پیش گفته شد، از عادات و آداب ظالمانۀ عصر جاهلی که در این موضوع معمول بوده جلوگیري
حامِ حرمان برادران، از ارث در هنگامی که مادر و دختر موجود باشند، و هم حرمان 􀀀 بعمل آمده است چنانکه از همان آیۀ أُولُوا الْأَرْ
اعمام و بنی اعمام با وجود خواهر، استفاده میگردد در صورتی که در جاهلیت با بودن مردان به زنان چیزي نمیدادند و زنان از
ارث محروم بودند.
در این آیت دلیل است بر آن که با وجود مادر و دختر هیچ کس از برادران و خواهران، میراث نگیرند ..» : ابو الفتوح گفته است
چون ایشان نزدیکترانند به او و هم چنین دلیل میکند که با وجود خواهر هیچ کس از اعمام و بنی الاعمام میراث نگیرند چون
بسیاري از آیاتی که بر احکام میراث به قرابت، اشتمال دارد از پیش یاد شده و در اینجا استقصاء آنها منظور «.. ایشان نزدیکترند به او
حامِ آورده شده به گفتۀ محمد بن حنیفه و قتادة 􀀀 ائِکُمْ مَعْرُوفاً که در آیۀ وَ أُولُوا الْأَرْ 􀀀 ی أَوْلِی 􀀀 إِلّ أَنْ تَفْعَلُوا إِل
􀀀
نیست لیکن چون از جملۀ ا
وصیّت آزاده شده پس بحسب این اقوال، که بسیاري از فقیهان آن را اختیار کردهاند، زمان صدور حکم وصیّت تا حدّي معلوم
است از این رو به جا است که در همین جا در بارة این حکم اسلامی شمهاي آورده شود.
239
آیات مربوط به وصیت
حکم جواز وصیّت و چگونگی صدور توصیه در بارة آن را علاوه بر آیۀ فوق، آیاتی چند از قرآن مجید دلالت دارد که از آن جمله
بنقل آیۀ زیر اقتصار میرود:
والِدَیْنِ وَ الْأَقْرَبِینَ بِالْمَعْرُوفِ حَ  قا عَلَی الْمُتَّقِینَ 􀀀 ا حَضَرَ أَحَدَکُمُ الْمَوْتُ إِنْ تَرَكَ خَیْراً الْوَصِیَّۀُ لِلْ 􀀀 آیۀ 177 از سورة البقره کُتِبَ عَلَیْکُمْ إِذ
ما إِثْمُهُ عَلَی الَّذِینَ یُبَدِّلُونَهُ.. الآیه. 􀀀 ا سَمِعَهُ فَإِنَّ 􀀀 فَمَنْ بَدَّلَهُ بَعْدَ م
چنانکه از برخی مواضع بدست میآید وصیت نیز در میان اعراب جاهلی معمول میبوده نهایت از امر، بحسب خودخواهی و شهرت
طلبی که از شئون و آثار جاهلیت و از توابع طبیعت بداوت و ملازم با آن حیات و معیشت بوده رعایت ناموس طبیعی را نمیکرده و
به قرابت و رابطۀ پیوستگی رحمی و خویشاوندي واقعی وقعی نمینهادهاند و ارحام و اقربا را از مال خود محروم و بیگانگان را، به
وسیلۀ وصیت، به دارایی و ثروت، نائل و مقرون میساختهاند!!.
دین مقدس اسلام که، بیگمان، در تمام احکامش، با ناموسی که مشیت الهی براي سیر و ارتقاء موجودات به کمال مطلوب خود
در نهاد طبیعت نهاده هماره مطابقت دارد و راه همان سیر تکاملی طبیعی را به وسیلۀ دستورها و پندها و احکام و تکالیف به عالم
بشریت ارائه میدهد و از انحراف از نوامیس طبیعی، که موازینی است الهی، جلوگیري میکند در این باره نیز حکم وصیت را
چنانکه ناموس طبیعت اقتضاء داشته و مشیت احدیت خواسته ایجاب کرده به راه عدل وارد و آیۀ فوق را صادر فرموده است.
240
بعضی از مفسّران گفتند: » : ابو الفتوح در ذیل تفسیر آیۀ فوق چنین گفته است
سبب نزول آیه آن بود که ایشان وصیت کردندي در حق بیگانگان براي نام و آوازه و اقربا را محروم کردندي حق تعالی این آیه
«. فرستاد تا ایشان آن عادت رها کنند
137 از 305
بهر جهت حکم وصیت در اسلام تشریع و چگونگی خصوصیات آن به وسیلۀ آیات و روایات تعیین و تشریح گردیده است. تشریع
اصل وصیت و جواز وصیت براي وارثان و اقارب و عدم جواز تغییر و تبدیل آن و جواز اقدام به اصلاح میان موصی و وارثان (در
هنگامی که موسی اضرار به ورثه را در نظر گرفته و از جادة مقرره انحراف ورزیده و بزائد از ثلث، که از طرف شارع نفوذش بر
اجازه ورثه موکول شده، وصیت کرده باشد) احکامی است که از این آیه استفاده میشود.
اللّ تعالی أعطی کلّ ذي حقّ حقّه ألا لا وصیّۀ لوارث، چنانکه
􀀀
در بارة منسوخ بودن این آیه مطلقا، به آیۀ ارث و حدیث نبوي إنّ ه
مذهب بیشتر از فقهاء عامّه و یا منسوخ نبودن آن مطلقا، چنانکه معتقد علماء شیعه میباشد، یا تفصیل میان موارد، اقوالی است که
ترجمه و به این جا نقل میگردد: « التّبیان » بطور تلخیص از کتاب
استعمال میگردد لیکن در این آیه مراد از آن وجوب و فرض نیست بلکه ترغیب و تحبیب از آن « فرض » اگر چه بمعنی « کتب » لفظ
منظور میباشد پس وصیت مستحبی است مؤکّ د، نه واجب، و از آیه استفاده میشود که وصیّت براي وارث روا و جائز است چه
والدان در صورتی که مسلم و آزاد و غیر قاتل باشند بی خلاف وارث میباشند پس تخصیص آیه به والدینی که کافر نباشند،
و هم ادعاء منسوخ بودن آیه دلیلی ندارد چه اجماع امّت با مخالفت ما تحقق نیابد » . چنانکه برخی قائل شدهاند، بی دلیل است
بعلاوه طاوس نیز با منسوخ بودن آن مخالف است و آن را
241
گفته است: این آیه مجمل «1» به والدین کافر تخصیص داده است. و هم ابو مسلم محمد بن بحر « لا وصیّۀ لوارث » به مناسبت خبر
است و تفصیل آن به آیۀ مواریث میباشد نه این که آیه منسوخ باشد پس با این اختلاف چه ارزشی براي ادعاء اجماع بر منسوخ
بودن آیه باقی میماند.
منسوخ پنداشته تصوري دورتر و نارساتر کرده چه خبر واحد به اجماع « ألا لا وصیّۀ لوارث » برخی دیگر که آن را بحدیث نبوي »
همه ناسخ قرآن نتواند باشد و به عقیدة ما تخصیص عموم قرآن نیز به آن روا نمیباشد و اگر براي صحت این خبر، اجماع امت ادعا
شود اوّلا ادعائی است بی برهان و ثانیا وجه جمع موجود میباشد چه ممکن است از خبر، عدم جواز وصیت براي وارث در مقدار
زائد بر ثلث منظور باشد چه اگر ما باشیم و ظاهر آیه، وصیت بجمیع ما یملک را براي
______________________________
ابو مسلم محمد بن بحر » : 1)- ابو مسلم از اهل اصفهان و از نویسندگان و مترسّلان بلیغ بوده است بنقل یاقوت، در معجم الادباء )
اصفهانی نویسندة معتزلی، عالم بتفسیر و علوم دیگر از طرف مقتدر، خلیفۀ عباسی، عامل اصفهان و فارس بوده و در دربار مقتدر
طبق مذهب معتزله در « جامع التّاویل لمحکم التّنزیل » کتابت میکرده و به گفتۀ محمد بن اسحاق: از جملۀ کتب او است کتاب
ابو مسلم شعر بدو زبان (عربی و «. یاد کرده است « شرح التّاویل » چهارده مجلد.. و حمزه در تاریخ خود کتاب تفسیر او را به نام
فارسی) میگفته است. بنقل از تاریخ حمزه در سال سیصد و بیست و دو هجري قمري ( 322 ) وفات یافته است. علی بن حمزة بن
عمارة اصفهانی او را به اشعاري مرثیه گفته که از آن جمله است:
و قالوا الا ترثی ابن بحر محمّدا فقلت لهم ردّوا فؤادي و اسمعوا
فلن یستطیع القول من طار قلبه جریحا قریحا بالمصائب یقرع
و غرب ذکاء واقد مثل جمرة و طبع به العضب المهنّد یطبع
و من کان من بیت الکتابۀ فی الذّري و ذا منطق فی الحفل لا یتتعتع
242
والدین و اقارب اجازه میکنیم لیکن چون نسبت بزائد بر ثلث، اجماع به همرسیده از ظاهر آیه صرف نظر کرده و به تخصیص آن
138 از 305
قائل شدهایم.
منسوخ بودن آیه به آیۀ میراث، قولی است ناصواب چه نسخ در موردي است که میان دو حکم نتوان جمع کرد لیکن هر گاه میان »
آنها تنافی و تضادّ نباشد و جمع آنها با هم امکان پذیرد حمل آیه را بر نسخ ضرورتی نمیباشد و در این مورد چنین است چه میان
فرض میراث براي والدین و اقرباء و میان امر به وصیت براي ایشان بطور خصوصی هیچ منافاتی وجود ندارد.
استناد به این که واجب نبودن حکم وصیت (با این که آیه در وجوب ظهور دارد) مورد اجماع است و این اجماع بر منسوخ بودن »
آیه دلالت میکند نیز منسوخ بودن آن را ثابت نمیکند چه اجماع بر عدم وجوب وصیت، مستلزم عدم محبوبیت و عدم استحباب و
مندوبیت آن نمیباشد و از همین جهت وصیت براي پدر و مادر و اقربائی که از ارث محروم باشند بمفاد همین آیه جائز و این حکم
ثابت میباشد و هیچ کس این آیه را نسبت باین حکم منسوخ ندانسته است..
طاوس باین آیه بر عدم جواز و نفوذ وصیت براي غیر اقرباء استناد کرده و حسن گفته است: براي غیر اقارب وصیت نمیباشد و ..»
گفته این دو گر چه بمذهب ما و به اتفاق فقهاء درست نیست لیکن بهر حال قول کسی را که بر منسوخ بودن آیه ادعاء اجماع کرده
«.. است ابطال میکند
و بعضی دیگر » : ابو الفتوح، پس از این که در سبب نزول این آیه قولی را که از این پیش از او نقل شد نوشته، چنین گفته است
گفتند: خداي تعالی آنگاه این فرستاد که مادر و پدر را بهري و خویشان را نصیبی مفروض نبود چون آیت مواریث آمد این
متروك شد و این قول آن کس است که گفت آیت، منسوخ است به آیۀ مواریث و ما بیان
243
کردیم که آیه محکم است و منسوخ نیست. و مذهب بیشتر از فقهاء آن است که آیه منسوخ است به آیۀ مواریث و این را روایت
را منسوخ بکرد « سورة البقرة » آیۀ « النساء » اللّ عباس و حکایت کردند از قتاده و مجاهد که ایشان گفتند: آیۀ سورة
􀀀
کردند از عبد ه
مِمّ قَلَّ مِنْهُ أَوْ کَثُرَ نَصِ یباً
ا􀀀 الْأَقْر والِد وَ بَُونَ 􀀀 الْ انِ 􀀀 تَر مِمّ كََ
ا􀀀 نَصِ یب ساءِ 􀀀 دانِ وَ الْأَقْرَبُونَ وَ لِلنِّ 􀀀 والِ 􀀀 مِمّ تَرَكَ الْ
ا􀀀 نَصِ یب جالِ 􀀀 یعنی قوله تعالی لِلرِّ
مَفْرُوضاً و عجب از آن کسی است که این حکایت کرد از ایشان چه همانا آن را که اندکی معرفت بود نگوید که این آیه منسوخ
تواند بودن به آیۀ سورة النّساء براي آن که آنجا متوفّی، مورّث پدر و مادرند و در این آیه وارث یا موصی له مادر و پدر و بین
«.. الآیتین بون بعید
ثلث
احکامی فقهی در موضوع وصیت، که از آیات و روایات، مستنبط میباشد، بسیار و نقل آنها را کتب فقهی عهدهدار است در اینجا
چون از لحاظ تاریخ صدور گفتگو به میان میآید و تاریخ تشریع و صدور حکم وصیت، که به گفتۀ محمد حنفیه و غیر او در طی
آیۀ تبدیل حکم میراث مورد توجه و اشاره واقع شده، تا حدي معلوم بود باین مناسبت در بارة این حکم معلوم التاریخ سخن به میان
مطرح و تا حدي جهات صدور آن روشن میگردد. « ثلث » آمد اینک بهمان مناسبت موضوع
احکام شرعی الطافی در زمینۀ » : احکام شرعی که بر مدار مصالح و مفاسد واقعی دائر و بتعبیر شیخ طوسی و گفتۀ دیگر دانشمندان
بیگمان در همۀ موارد با موازین عقل مستقیم، موازنه و مطابقه پیدا میکند. در موضوع ارث و وصیت و ثلث « احکام عقلی میباشد
نیز همین قاعده و حکم، جاري و ثابت است و در حقیقت تا آنجا که عقل سالم و فهم صائب، ادراك میکند تمام جهانی که در
این موضوع باید رعایت گردد در این قانون الهی رعایت گردیده است که بطور خلاصه در اینجا مورد اشاره واقع میگردد:
244
کسی در دنیا با تحمل هزاران رنج و درد و سختی و بدبختی و فشار و سخت گیري بر خود، مالی، کم یا زیاد، اندوخته کرده اینک،
139 از 305
خواه نخواه، باید از این جهان رخت بربندد و از آن چه با آن همه زحمت و مشقت گرد آورده چشم به پوشد و نتیجۀ دورة حیات و
مدت عمر خویش را بگذارد و بگذرد. در اینجا از نظر قانونگذاري، با فرض این که اصل مالکیت را در حال حیات مسلم و معتبر
بدانیم، به اعتبار پیش آمد قهري ممات چندین نظر و اعتبار به میان میآید از این قرار:
-1 این که رابطۀ او با مال بکلی گسسته و علاقه میان وي و حاصل کوشش و کارش یکسره نابود و بی اعتبار گردد.
-2 این که مالکیت و رابطۀ او بهمان قوت باقی و بر جا ماند که در حال حیات میبوده است.
-3 این که آن علاقه و حق نسبت بحال بعد از حیات نه بکلی منقطع شود و نه بتمام جهات و با همه قوت بحال بعد از ممات وصل
و، فی الحقیقۀ، میان حال حیات و ممات از لحاظ حکم مالکیت جمع شود بلکه آن قطع و جمع و فصل به حدي محدود باشد.
از این سه اعتبار، با در نظر گرفتن همۀ جهات اجتماعی و شئون انفرادي و کسر و انکسار مصالح و مفاسد و فعل و انفعال محاسن و
مقابح، آن چه اعتبارش به عدل و انصاف نزدیکتر و به تشویق و ترغیب افراد به تحصیل و حفظ مال مناسبتر و به رعایت حال تولید
کننده، از لحاظ حفظ حیثیت و احترام به شخصیت او، از راه ادامۀ حق و رابطۀ مالکیت، و هم از لحاظ تأمین زندگانی خویشان و
بستگانش، موافقتر میباشد همان اعتبار سیم است.
از این رو نخست حکم وصیت اجازه و تشریع گشته یعنی به وسیلۀ این حکم به صاحب مال فهمانده شده که مرگ، موجب قطع
رابطۀ او با مالش نمیگردد بلکه
245
حق دارد نسبت بمال خود براي بعد از مرگ نیز تکلیف معین کند و آن را از حالا بطور دل خواه خود براي آن وقت به مصرف
برساند پس به تشریع این حکم، که حافظ حقی طبیعی و فطري میباشد، تشویقی از مالک بعمل آمده یا لا اقل از دل سردي او
جلوگیري شده است.
آنگاه حکم میراث، صدور یافته است در این حکم نیز تمام مصالح و نکات و دقائق، که رعایت آنها در مقام تشریع لازم میباشد و
تفصیل و تشریح آنها در این اوراق موجب تطویل میگردد، مورد نظر و توجه واقع گردیده فی المثل توجه شده که طبیعیترین
اقسام در تقسیم مال هر کس این است که مال او میان خویشان او تقسیم گردد و خویشان هر کس، به اعتباري، بر سه گونهاند:
-1 خویشان قهري مانند پدر و مادر و متقدّمان (مولّدان) ایشان و برادر و خواهر و عمو و خالو و عمه و خاله و متفرّعان اینان.
-2 اختیاري مانند هر یک از زن و شوهر نسبت به یک دیگر.
-3 مشتمل بر دو قسمت مانند اولاد و اولاد اولاد.
و به تعبیري دیگر خویشان انسان یا به خودي خود و بی واسطه به او نسبت تکوینی دارند مانند سلسلۀ متقدم (پدر و مادر) و سلسلۀ
متفرع (مانند اولاد) یا بواسطه مانند برادر و خواهر که به واسطۀ پدر و مادر انتساب یافتهاند و یا نسبت آنان از اصل، تکوینی نیست
بلکه تشریعی و اعتباري است مانند زن و شوهر.
بطور خلاصه انسان، بحسب تکوین و تولید، با سه طبقه، نسبت قرابت دارد: اصول، که در سلسلۀ طولی تکوینی علت وجودند، و
فروع، که در همان سلسله معلول میباشند و فروع اصول، که در سلسلۀ عرضی تکوینی واقع و با انسان، مانند معالیل علت واحده،
متلازم میباشند. و بحسب تشریع فقط با یک طبقه که بر اثر تشریع و در عالم اعتبار تشریعی همدوش و در عرض هم قرار یافتهاند
(زن و شوهر).
246
در قانون ارث باید رعایت این طبقات میشد: چه کسانی که در اصل وجود شخص ذي مدخل بوده و مدتها از نتیجۀ دسترنج و مال
خود در راه نشو و نماي شخص مصرف کرده (پدر و مادر) اینک ایشان را حقی در باقی ماندة از مال اولاد که هم خود و هم مال او
140 از 305
از آثار وجودي و از نتائج رنج و کوشش و همت و فتوّت ایشان است، باید منظور گردد و فرض ثروتمند بودن پدر و مادر نباید
موجب حرمان ایشان از این حق بشود چه علاوه بر این که در مقام تشریع، نوع باید ملحوظ باشد نه فرد ثبوت این گونه حقوق مالی
بر مدار فقر و غناء دائر نیست. و هم کسانی که اصل وجود آنان از شخص پدید آمده و معلول او قرار گرفتهاند (فرزندان) رعایت
حیات و بقاء و راحت و رقاء آنان تا حد امکان بحکم طبیعت علّیّت و معلولیّت بر ذمۀ علّت میباشد و به عبارتی دیگر پدر و مادر
که موجب وجود و مورث حدوث اولاد گردیده باید به کفّارة این عمل خویش، تا حدي که از ایشان ساخته است، در راه ابقاء و
ارتقاء اولاد مایه بروند: تا هستند بمال و اعمال و چون میروند لا أقلّ با مال به ایشان مساعدت کنند.
و هم کسانی که بطور طبیعی، در حیات پشتیبان و نگهبان انسان میباشند (فرزندان اسلاف از قبیل عمو و عمه) باید سهمی از ترکه
به ایشان داده شود بویژه که ممکن است مال میت بیشتر از ناحیۀ اسلاف یعنی سلسلۀ علل به او رسیده و براي او مانده باشد که در
این صورت ایشان را (از راه اشتراك در علل) در آن مال حقی طبیعی ثابت و موجود است و هم کسانی که، بحکم تشریع، قرابت
بلکه وحدت میان ایشان حادث گشته و در زندگانی بتمام معنی شریک گردیده، و نوعا در نتیجۀ مساعدت و معاضدت آنان با
یکدیگر مالی به همرسیده، یا نمائی پدید آمده، بطور طبیعی حقی نسبت به آن مال پیدا میکنند که باید قانونگذار را این حق هم
منظور گردد.
اگر کسی به دقت در این مسأله غور کند و مخصوصا به دقت سهام مفروضه و حدود آنها را در نظر گیرد و با صاحبان سهام و
حدود طبیعی حقوق آنان
247
تطبیق کند بیگمان همین یک موضوع که تمام جهات طبیعی و اجتماعی و فلسفی و اقتصادي در آن رعایت شده انسان را به
عظمت مقام تشریعی فقه اسلام که بصورت ظاهر ولیدة فکر یک تن شخص امّی و زاییدة در محیط سراسر جهل جزیرة- العرب
بوده، آشنا میسازد و ناگزیر اعتراف میکند که این قانون از ما وراء عالم طبیعت آمده و مبدأ و واضع آن حکیم علی الاطلاق،
عالم بتمام جزئیات و کلیات بوده است.
باري گفتیم: نخست حکم وصیت و از آن پس حکم میراث صادر شده: براي این که اختیار صاحب مال بکلی منقطع نگردد وصیت
تشریع گردیده و اختیار به او داده شده که در مال خویش حتی براي زمانی که خودش از جهان رخت بربسته حق داشته باشد از راه
وصیت دخل و تصرف کند یعنی استیلاء مالکانۀ خود را تا بعد از مرگ دامنه و توسعه دهد اعم از این که این استیلاء را نسبت به
خویشان بکار بندد یا در بارة بیگانگان و حتی براي تایید و تقویت و تاکید آن چندین بار در قرآن مجید تصریح شده که نو به به
آنگاه براي این که مبادا از این اختیار خود سوء * «. ا􀀀 مِنْ بَعْدِ وَصِ یَّۀٍ یُوصِ ی بِه » و «. ا􀀀 مِنْ بَعْدِ وَصِ یَّۀٍ تُوصُونَ بِه ..» ارث نمیرسد مگر
استفاده کند و میراثبران را که، به واسطۀ علّیّت یا معلولیّت یا تلازم در علّت طبیعی یا تلازم در علّت قرار دادي و اعتباري، حقی
طبیعی و علاقهاي ذاتی نسبت بمال او پیدا کرده ضائع سازد و ایشان را از حقوق خود بکلی محروم نماید این اختیار محدود شده و،
إِلّ أَنْ
􀀀
خوانده شده است قوله تعالی: ا « جنف » براي آن منظور گردیده و تجاوز از آن حدّ بعنوان « معروف » بتعبیر قرآن مجید، حد
تعریف و « ثلث » والِدَیْنِ وَ الْأَقْرَبِینَ بِالْمَعْرُوفِ و در روایات نبوي این حدّ و عنوان (معروف) به 􀀀 ائِکُمْ مَعْرُوفاً و الْوَصِ یَّۀُ لِلْ 􀀀 ی أَوْلِی 􀀀 تَفْعَلُوا إِل
تحدید شده و براي این که حق طبیعی وارثان مورد حیف و میل نگردد
248
مقداري زیاد است. « ثلث » تاکید گردیده که وصیت به کمتر از ثلث باشد بهتر است تا بثلث چه
در روایتی (در فروع کافی) از حضرت باقر (ع) وارد شده که میفرموده است:
لان أوصی بخمس مالی احبّ إلیّ من ان أوصی بالرّبع و لان أوصی بالرّبع احبّ إلیّ من ان أوصی بالثّلث. و من أوصی بالثّلث فلم »
141 از 305
یترك فقد بالغ. و قضی امیر المؤمنین (ع) فی رجل توفی و اوصی بماله کلّه او اکثره فقال: انّ الوصیّۀ تردّ إلی المعروف غیر المنکر
وصیتم به خمسی از « فانّها تردّ إلی المعروف و یترك لأهل المیراث میراثهم «1» فمن ظلم نفسه و اتی فی وصیّته، المنکر و الحیف
مالم محبوبتر است در نزد من از وصیتم به ربع آن و به ربعش محبوبتر است از وصیتم بثلث آن. و هر کس بثلث وصیت کند و
چیزي از آن کسر نکند هر آیه زیاده روي و مبالغه کرده است. علی علیه السلام در بارة مردي که به همه یا بیشتر مال خود وصیت
سپرد « منکر » برگردد پس هر که در وصیت خود راه « معروف » کرده و در گذشته بود چنین حکم فرمود که گفت وصیت باید بهمان
.«2» و از راه راست بر کنار شود باید وصیتش بمعروف بر گردانده و میراث اهل میراث براي خودشان واگذارده شود
______________________________
که در این روایت است هر دو بمعنی انحراف و میل میباشد. و در « حیف » خافَ مِنْ مُوصٍ جَنَفاً.. با 􀀀 1)- جنف در آیۀ شریفه فَمَنْ )
و روایت کردهاند که امیر المؤمنین علی ..» : قرائت فرموده. ابو الفتوح گفته است « حیفا » روایتی است که علی علیه السلام آیه را هم
« و معنی همان باشد اي ظلما و نقصانا لحقّ الغیر « حیفا » علیه السلام خواند
اللّ غَفُورٌ رَحِیمٌ (آیۀ 178 از سورة البقرة)
􀀀
ا إِثْمَ عَلَیْهِ إِنَّ هَ 􀀀 خافَ مِنْ مُوصٍ جَنَفاً أَوْ إِثْماً فَأَصْلَحَ بَیْنَهُمْ فَل 􀀀 2)- قوله تعالی فَمَنْ )
249
من مریض شدم پیغمبر (ص) » و بسیاري از کتب فقه و تفسیر، وارد شده که سعد وقّاص این مضمون را گفته است ،« کنز العرفان » در
به عیادتم تشریف فرما شد بوي گفتم:
اللّ به همۀ مالم وصیت کنم؟ گفت: نه. گفتم: بنصف؟ گفت: نه. گفتم: بثلث؟
􀀀
یا رسول ه
از امیر «1» الثّلث. و الثّلث کثیر. إنّک إن تدع ذریّتک (ورثتک. خ. ل) اغنیاء خیر من أن تدعهم عالّۀ یتکفّفون النّاس بأیدیهم » : گفت
که در بالین یکی از بنی اعمام خود شد او گفت: وصیتی کنم؟ » المؤمنین علی علیه السلام (بنا بنقل ابو الفتوح) روایت کردهاند
گفت: چقدر مال است ترا؟
گفت: زیر هزار است، از هفتصد تا نهصد درم باشد. گفت: نه تو عیال داري و لم تترك خیرا و خیر رها نمیکنی یعنی مالی بسیار
.« مالت را براي فرزندان رها کن « دع مالک لعیالک »
باین مفاد روایاتی دیگر در فروع کافی و غیر آن نیز آورده شده و بهر حال باید گفت با تمام توجه به این که براي صاحب مال
حقی رعایت گردد عدم ضیاع حق وارثان، بلکه عدم ضیاع خود ایشان در نتیجۀ فقر و تنگدستی، نیز کاملا رعایت گردیده و از این
رو اوّلا مشروعیت استحباب وصیت، حتی به والدین و اقارب، (تا چه رسد به بیگانگان یا مصارف) بدان مشروط شده که صاحب
والِدَیْنِ وَ الْأَقْرَبِینَ) و ثانیا در همین 􀀀 یعنی مالی فراوان، باشد (. إِنْ تَرَكَ خَیْراً، الْوَصِیَّۀُ لِلْ ،« خیر » مال را
______________________________
اللّ من مال
􀀀
و خبر رسول علیه السلام با سعد که در بالین او شد و او بیمار بود گفت: یا رسول ه ..» 1)- ابو الفتوح چنین آورده است )
بسیار دارم و وارث، دختري دارم جملۀ مال وصیت کنم؟
گفت: ثلث هم بسیار « الثّلث و الثّلث کثیر » گفت: نه. گفتم: دو بهري؟ گفت: نه. گفتم: نیمه. گفت: نه. گفتم: سه یک؟ گفت بلی
گفت هنوز که فرزندان خود را بخیر رها کنی « لان تترك ولدك بخیر اولی من ان تترکهم عالّۀ یتکفّفوا النّاس » : باشد آنگه گفت
« به از آن باشد که ایشان را رها کنی درویش تا کفاف خود از مردم خواهند
250
عمل کند و از حیف و میل خودداري نماید و دست کم دو ثلث مال خود را براي وارثان بگذارد. از « معروف » مورد هم باید بطریق
این رو بروایت فروع کافی پیغمبر (ص) مردي از انصار را که داراي چند صغیر بود و جز چند تن مملوك چیزي نداشت و همۀ
142 از 305
ایشان را آزاد ساخت. با همه محبوبیت و اهمیتی که آزاد ساختن بنده در نظر قانونگذار اسلام داشته، بر این کار سرزنش و نکوهش
اگر مرا از کار او آگاه ساخته « او اعلمتمونی امره ما ترکتکم تدفنوه مع المسلمین، ترك صبیۀ صغارا یتکففون النّاس » : کرد و گفت
بودید نمیگذاشتم او را در گورستان مسلمین به خاك سپارید چه او کودکانی از خود بر جاي گذاشت سائل به کف که کفاف
خود از مردم باز خواهند و دست نیاز بسوي ایشان دراز کنند.
در بارة زمان صدور حکم وصیت بثلث (بلکه شاید اصل وصیّت نیز) از روایتی چنان استفاده میگردد که این حکم پیش از هجرت
به مدینه و نزول آیۀ وصیّت تصویب و امضاء گردیده است. در فروع کافی از حضرت صادق (ع) نقل شده که چنین فرموده است
اللّ (ص)
􀀀
اللّ علیه و آله بمکّ ۀ و انه حضره الموت، و کان رسول ه
􀀀
اللّ صلّی ه
􀀀
کان البراء بن معرور الانصاري بالمدینۀ و کان رسول ه »
بمکّ ۀ و اصحابه، و المسلمون یصلّون إلی بیت المقدس، و اوصی البراء اذا دفن ان یجعل وجهه إلی تلقاء النبیّ إلی القبلۀ و اوصی
میباشد، تصریح است که « حسن کالصحیح » از احادیث « درایه » در جمله این حدیث را، که باصطلاح فنّ « بثلث ماله فجرت به السّنّۀ
براء پیش از هجرت پیغمبر به مکه، در مدینه وفات یافته و بثلث مال خویش وصیت کرده و همان به تصویب و امضاء رسیده است.
251
حکم رجم
و ابو الفتوح در تفسیر خود، و شیخ طبرسی، در مجمع البیان (بنقل « التبیان » چنانکه بسیاري از مفسران گفتهاند، و شیخ الطائفه در
مجلسی در بحار)، و فاضل مقداد، در کنز العرفان، از حضرت باقر علیه السّلام، در طیّ حکایتی آوردهاند، حکم رجم در توراة اصلی
ثابت داشته که در دین مقدس اسلام نیز نسخ نشده و بر جا مانده است. آن حکایت، طبق روایت از حضرت باقر (ع) و گفتۀ گروهی
بوده زنا کردهاند و چون « محصن » از مفسّران چنین بوده که در سال چهارم از هجرت در خیبر زن و مردي از اشراف یهود که هر دو
یهود خوش نداشتند حکم خدا را که در توراة، رجم بوده در بارة ایشان جاري سازند به امید این که شاید در اسلام حکمی آسانتر
صادر شده باشد (در ضمن هم خواستهاند پیغمبر (ص) را آزمایش نمایند) کسانی نزد پیغمبر (ص) فرستادند تا آن مسأله « رجم » از
را بپرسند پیغمبر (ص) حکم رجم را گفت و چنانکه در برخی از کتب نوشته شده، بفرمود تا آن دو را در جلو مسجد سنگسار
«1» کردند
______________________________
و فیها (یعنی السنۀ الرابعۀ) رجم » : 1)- کازرونی در المنتقی (بنقل مجلسی)، در ذیل حوادث سال چهارم از هجرت، گفته است )
اسِقُونَ بلاذري، 􀀀 ئِکَ هُمُ الْف 􀀀 اللّ فَأُول
􀀀
ما أَنْزَلَ هُ 􀀀 اللّ (ص) الیهوديّ و الیهودیّۀ فی ذي القعدة و نزل قوله تعالی: وَ مَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِ
􀀀
رسول ه
و فی سنۀ اربع من الهجرة حرّمت الخمر. و فی ذي القعده من هذه السّنۀ تزوّج ابنۀ عمّته زینب، بنت » : بنقل مقریزي، چنین آورده است
جحش. قیل: تزوّجها سنۀ ثلث و یقال: سنۀ خمس. و قیل: تزوّجها سنۀ ثلث مع زینب، امّ المساکین. و نزلت آیۀ الحجاب. و فی هذه
السّنۀ امر زید بن ثابت بتعلّم کتاب الیهود. و فیها رجم الیهوديّ و الیهودیّۀ. و فی جمادي الآخرة خسف القمر و صلّی صلاة الخسوف،
« و زلزلت المدینۀ، و سائق بین الخیل، و قیل: فی سنۀ ستّ و جعل بینهما سبقا و محلّلا
252
سَمّ لِقَوْمٍ آخَرِینَ لَمْ یَأْتُوكَ
اعُونَ 􀀀 س لِلْکَ ذِبِ َمّ
اعُونَ 􀀀 ادُوا 􀀀 ابو الفتوح آن حکایت را، در ذیل آیه 45 از سوره المائده.. وَ مِنَ الَّذِینَ ه
که جماعتی جهودان، از احبار، گروهی را فرستادند پیش رسول (ص) ..» واضِ عِهِ بدین عبارت آورده است 􀀀 یُحَرِّفُونَ الْکَلِمَ مِنْ بَعْدِ مَ
در حادثهاي که افتاد به خیبر و آن آن بود که دو کس از اشراف و معروفان اهل خیبر زنا کردند و ایشان، محصن بودند و در توراة
143 از 305
حکم ایشان رجم بود و ایشان را نمیبایست رجم کنند ایشان را، براي حرمت و شرفشان. و طمع داشتند که در شرع رسول ما (ص)
آن را تخفیف باشد و اهل خیبر را با رسول (ص) حرب بود کسی فرستادند به جهودان بنی قریظه و بنی نضیر و گفتند: ما را
حادثهاي باشد و میخواهیم که از محمّد فتوي پرسیم اکنون شما را با او صلح است این کسان ما را آنجا بري تا این مسأله پرسند و
فرماید از او قبول مکنی آنگه بیامدند و « رجم » فرماید از او قبول کنی و گر « جلد » ایشان را گفتند: اگر محمد در حق ایشان حد
اللّ شما را آن فرماید که آن را
􀀀
خداوندان حادثه با ایشان بودند و به بنی قریظه فرود آمدند و این حال بگفتند. بنو قریظه گفتند: و ه
کاره باشی آنگه کعب اشرف و کعب اسد و شعبۀ بن عمرو و و و.. بیامدند و گفتند:
با محمد ما را خبر ده تا مردي و زنی که زنا کنند و ایشان محصن باشند حکم ایشان چه بود؟ رسول (ص) گفت: بقضاء من راضی
فرمود ایشان را، آن قوم را خوش نیامد و قبول نکردند رسول گفت: از « رجم » باشی آن چه من گویم؟ گفتند: آري جبرئیل آمد و
من قبول نکنی و در کتاب شما رجم است. گفتند: نیست. جبرئیل گفت: بگو تا ابن صوریا را
253
حاکم کنند میان تو و ایشان و صفت او رسول را بگفت و رسول (ص) او را ندیده بود رسول گفت: میان من و شما ابن صوریا باشد
که او عالمترین جهودان است به توراة، گفتند: تو پسر صوریا را از کجا شناسی؟ گفت: او را ندیدهام لکن جبرئیل مرا خبر داد به او
.«. و صفت او: جوانی امرد است سفید روي، یک چشم، بر این قرار دادند و کس فرستادند به خیبر و او را بیاوردند
آنگاه تفصیل آمدن پسر صوریا (و سوگند دادن حضرت او را و تصدیق او از حضرت و تشریحش علت تحریف احبار یهود حکم
توراة را به خواهش سلطانی یهود که پسر عمش زنا کرده بوده و میخواسته است حکم رجم در بارة او اجراء نگردد) را نقل کرده
ما گفتیم: چیزي باید نهادن دون رجم، تا شریف و وضیع در آن راست باشند. ما جلد و تازیانه زدن ..» پس از آن چنین آورده است
نهادیم و آن چنان بود که بفرمودیم تا رسنی بیاوردند و بتافتند و به قیر اندودیم و آن را که زنا کرد از آن چهل تازیانه بر او زدیم و
روي او سیاه کردیم و بر خري نشاندیم واژگونه و او را بگردانیدیم و این عقوبت به جاي رجم نهادیم.
رسول گفت: انصاف دادي. جهودان حاضر بودند روي در او نهادند و او را ملامت کردند و گفتند: شرط است این که تو کردي
کشف اسرار و هتک استار؟!!.. رسول گفت: معلوم شد شما را که من رسولم که آن چه شما کردید و میکنی خداي تعالی مرا خبر
دهد.
آنگه بفرمود تا هر دو را، مرد و زن را، بر در مسجد رسول رجم کردند. گفت: بار خدایا گواه باش که من اول کسیام که امري از
اوامر تو زنده کردم که جهودان بمیرانیده بودند.
اللّ عمر گفت: من حاضر بودم که ایشان را رجم میکردند و مرد دست در پیش زن میداشت تا سنگ بر او نیاید و عند آن
􀀀
عبد ه »
ابِ􀀀 ا أَهْلَ الْکِت 􀀀 خدا این آیه را فرستاد که ی
254
رسول (ص) در آن مجلس این آیه بر ایشان ««1» ابِ وَ یَعْفُوا عَنْ کَثِیرٍ 􀀀 مِمّ کُنْتُمْ تُخْفُونَ مِنَ الْکِت
ا􀀀 لَکُم کَثِیراً رَسُولُن یُبَیِّنُ ا􀀀 جاء 􀀀 قَدْ کَُمْ
«.. خواند
احِشَۀَ مِنْ 􀀀 اللّ یَأْتِینَ الْف
􀀀
بهر حال در بارة حکم حد زنا، چنانکه از کتب تفسیر و غیر آن بر میآید، نخست آیۀ 19 از سورة النّساء وَ اتِی
اللّ لَهُنَّ سَبِیلًا نزول یافته و
􀀀
یَتَوَفّ الْمَوْتُ أَوْ یَجْعَلَ هُ
􀀀
حَتّ اهُنَّ
ی􀀀 الْب سائِکُمْ فَاسْتَشْهِدُوا عَلَیْهِنَّ أَرْبَعَۀً مِنْکُمْ فَإِنْ شَ هِدُوا فَأَمْسِکُوهُنَّ فِی یُُوتِ 􀀀نِ
ما رَأْفَۀٌ فِی دِینِ 􀀀 ا تَأْخُذْکُمْ بِهِ 􀀀 ما مِائَۀَ جَلْدَةٍ وَ ل 􀀀 احِ دٍ مِنْهُ 􀀀 الزّ فَاجْلِدُوا کُلَّ و
انِی 􀀀 الز وَ ّ
انِی 􀀀 پس از آن حکم تازیانه به آیۀ 2 از سورة النّور َۀُ
اللّ ..
􀀀
هِ
اللّ عبّاس و مجاهد و قتاده و سدّي و جبّائی و بلخی و
􀀀
بیشتر مفسّران گفتند: چون ضحّاك و ابن زید و عبد ه » : ابو الفتوح، گفته است
144 از 305
سائِکُمْ.. منسوخ است در اوّل شرع چنان بود که چون زنی زنا کردي و چهار گواه بر او 􀀀 احِشَ ۀَ مِنْ نِ 􀀀 اللّ یَأْتِینَ الْف
􀀀
زجّ اج، که آیۀ وَ اتِی
گواه دادندي حکم او آن بودي که او را در خانه باز داشتندي تا به مردن، چون آیۀ حدّ آمد و حکم رجم، این آیه منسوخ شده
الزّ ..
انِی 􀀀 الز وَ ّ
انِی 􀀀 بقوله تعالی ۀَُ
در بکر که محصنه نباشد صد تازیانه و ثیّب که محصنه باشد رجم. و حکم چهار گواه بر جاي بماند پس آیه بعضی منسوخ الحکم
.«2» « است و بعضی ثابت الحکم.. و مراد به فاحشه به اتفاق مفسران زنا است
______________________________
1)- آیۀ 18 از سورة 5 (المائده) )
احِشَ ۀَ قال: هما، المرأة تخلو بالمرأة فی الفاحشۀ 􀀀 اللّ یَأْتِینَ الْف
􀀀
و قال ابو مسلم: وَ اتِی » : 2)- شیخ الطائفۀ در همین زمینه گفته است )
المذکورة عنهن (یعنی المساحقۀ).. و هذا قول مخالف للإجماع و لما علیه المفسرون فانهم لا یختلفون ان الفاحشۀ المذکورة فی
اللّ (ع).
􀀀
الآیۀ، الزنا و ان هذا الحکم منسوخ و هو المروي عن ابی جعفر (ع) و ابی عبد ه
255
در قرآن مجید بحکم رجم، تصریحی نیست لیکن سنت بر آن موجود و، به گفتۀ شیخ الطائفه، و دیگران، اجماع بر آن محقق است.
و ثبوت الرّجم معلوم من جهۀ التّواتر علی وجه لا یختلج فیه الشّک و علیه اجماع الطّائفۀ بل اجماع ..» : چنین است « التبیان » عبارت
الزّ وَ
انِی 􀀀 َۀُ » و لمّا نزل قوله » : راجع باین حکم گفته است « التّبیان » باز در « الامّۀ و لم یخالف فیه الا الخوارج، و هم لا یعتدّ بخلافهم
«.. الزّ
انِی 􀀀
.« قال النبیّ (ص): قد جعل لهنّ سبیلا: البکر بالبکر جلد مائۀ و تغریب عام و الثّیّب بالثّیّب الجلد ثمّ الرّجم
اللّ لهنّ سبیلا البکر بالبکر.. خداي تعالی راه پدید
􀀀
گفت، چون آیۀ حد فرود آمد: قد جعل ه « ع» و رسول » : ابو الفتوح گفته است
آورد بکر که با بکر زنا کند حد باید زدن ایشان را صد تازیانه و مراد ببکر از ایشان آن است که زن ندارد از مرد، و شوهر ندارد از
بهر حال در بارة رجم اگر چه قرآن صراحت « زن و ثیّب با ثیّب چون زنا کند اول حد و آنگه رجم، علی خلاف فیه بین الفقهاء
ندارد لیکن سنت، هم قولی و هم فعلی، در بارة آن صدور یافته و حکم آن متواتر و مورد اجماع میباشد.
اللّ عباس گفت، عمر خطاب گفت: که میترسم چون روزگار دراز برآید مردمان گویند: رجم در
􀀀
عبد ه » : ابو الفتوح گفته است
کتاب خداي نمییابیم فریضهاي از فرائض خداي ضائع کنند، الا و رجم واجب است بر آن که زنا کند و محصن باشد چون بیّنه به
و رسول (ع) در « الشّیخ و الشّیخۀ اذا زنیا فارجموهما البتۀ » : آن قائم شود یا او قرار دهد یا حملی ظاهر شود و من در قرآن خواندهام
حکایاتی در بارة سنت عملی، یعنی رجم که در زمان پیغمبر و بحکم آن و در حضور او شده « عهد خود رجم کرد و ما رجم کردیم
علاوه بر آن چه بطور اشاره و اجمال یاد شد، در کتب تفسیر، و غیر آن
256
بریده » میباشد و آن بنقل و عبارت ابو الفتوح چنین میباشد «2» که از آن جمله مشهورتر قصۀ ماعز «1» به تفصیل آورده شده است
اللّ انّی زنیت فطهرنی من زنا کردهام مرا پاك کن
􀀀
روایت کند و گوید: ماعز بن مالک به نزدیک رسول آمد و گفت: یا رسول ه
رسول (ص) گفت:
اللّ زنیت فطهرنی. رسول همان بگفت:
􀀀
برو توبه کن و آمرزش خواه از خداي تعالی. پارهاي برفت پس باز آمد و گفت: یا رسول ه
برفت پارهاي و باز آمد و هم این سخت گفت و رسول همان جواب داد، تا چهار بار، به بار چهارم رسول گفت: تو دیوانهاي؟
اللّ . گفت: بنگري تا مست هست. بدیدند مست
􀀀
گفت: نه از صحابه پرسید و گفت: از این دیوانگی هیچ دانی؟ گفتند: نه یا رسول ه
نبود. رسول (ص) گفت: زنا کردي محصن بودي؟ گفت:
145 از 305
«.. بلی. رسول (ص) بفرمود تا او را رجم کردند
______________________________
سائِکُمْ.. از سوره النساء قسمتی از آنها را نقل کرده است. 􀀀 احِشَۀَ مِنْ نِ 􀀀 اللّ یَأْتِینَ الْف
􀀀
1) ابو الفتوح در ذیل تفسیر آیه وَ اتِی )
2) بتقدیم عین مهمله بر زاء معجمه. )
257
«1» حد سارق
بنقل مجلسی) گفته، و در کتب سیره به تفصیل آورده شده، طعمۀ بن ) « المنتقی » در سال چهارم از هجرت به طوري که کازرونی در
ابیرق اوسی زرهی دزدیده و شاید نخستین باري که در میان اهل اسلام دزدي رخ داده همین واقعه بوده است.
حکم بریدن دست دزد بطور تحقیق، » در یکی از یادداشتهاي خود که ماخذ آن را ضبط نکرده و الآن هم به یاد ندارم چنین نوشتهام
دانسته نیست که در چه زمانی صدور یافته لیکن بحسب ظاهر در سال 4 از هجرت بوده است چه آن که در آن سال طعمۀ بن ابیرق
از خانۀ قتادة بن نعمان اوسی زرهی دزدیده و (به تفصیلی که در کتب سیره ثبت شده) به قطع ید محکوم گردیده و دست او را قطع
لیکن از جملهاي که در طی عبارتی از ابو الفتوح نقل میشود چنان استفاده و استظهار میگردد که حکم قطع ید سارق « کردند
پیش از قضیۀ ابن ابیرق که در سال چهارم از هجرت رخ داده صادر شده بوده است.
بهر حال قضیۀ طعمۀ یا (ابو طعمۀ) بن ابیرق به طوري که مجلسی از مجمع البیان نقل کرده و شیخ الطائفه و ابو الفتوح آوردهاند و
تقریبا اختلافی در آن چه آوردهاند نیست به عبارت ابو الفتوح در اینجا آورده میشود:
ابو الفتوح، در ذیل آیۀ 106 از سورة النّساء تا آیۀ 117 ، که بدین قضیه مربوط است،
______________________________
1)- به طوري که از بعضی مواضع بدست میآید در عرب جاهلی هم سارق را حدي بوده است. )
چنین آورده است. « بیان اعمال و عبادات عرب جاهلی » آلوسی در کتاب بلوغ الارب در ذیل
«.. و من ذلک انهم کانوا یقطعون ید السارق الیمنی اذا سرق. و کانت ملوك الیمن و ملوك الحیرة یصلبون الرجل اذا قطع الطریق »
258
اللّ عباس آن است که طعمۀ بن ابیرق درعی از کسی بدزدید و آن درع در انبانی بود که
􀀀
و روایتی دیگر از عبد ه » چنین آورده است
در آنجا پارة سبوس بود آن انبان پاره سوراخ کرد تا در راه آن سبوس میریخت آنگه انبان بیاورد و بر در سراي زید بن السّمیر
الیهودي بنهاد و درع برگرفت و به خانۀ خود برد. چون بامداد بود خداوند درع طلب درع کرد نیافت از سراي بیرون آمد سبوس
ریخته بود بر اثر برفت و پی بدر سراي زید بن السّمیر الیهودي برد و او را بگرفت و پیش رسول آورد. رسول همت آن کرد که آن
.« جهود را دست ببرد خداي تعالی این آیت فرستاد
این قضیه به چند صورت دیگر نیز نقل شده که نقل آنها در اینجا ضرورت ندارد.
« رسول همت آن کرد که آن جهود را دست ببرد » بهر جهت چنانکه پیش هم گفتیم از آخرین جملۀ عبارت منقول از ابو الفتوح
چنان استظهار میشود که حکم قطع ید پیش از این واقعه صادر شده بوده است که پیغمبر به استناد آن همت کرده یعنی میخواسته
است دست آن جهود را ببرد.
و اوّل من قطع فی الاسلام من الرجال، الجبّار بن عديّ بن نوفل بن عبد مناف و من » «1» از کتاب فوائد العلماء این عبارت نقل شده
146 از 305
النساء مرّة بنت سفیان بن عبد الاسد من بنی مخزوم. و یستحبّ تعلیق ید المقطوع فی عنقه ساعۀ، لما روي انّ النّبی اتی بسارق فقطع
« یده ثمّ امر بها فعلّقت فی عنقه
______________________________
1)- از جنگی خطی که مولف آن حاج محمود نامی از شاگردان مجلسی و مردي فاضل و متتبع بوده نقل شد. )
259
نماز خوف
که به عقیدة او در سال چهارم وقوع یافته، براي نخستین بار نماز خوف اقامه گردیده ،«1» به گفتۀ ابن هشام در غزوة ذات الرقاع
است. برخی صدور و اجراء این حکم و عمل را به سال ششم مربوط دانستهاند، از راه این که، بر خلاف عقیدة ابن هشام، غزوة ذات
که در سال ششم واقع شده متعلق دانستهاند. ««2» ذي قرد » الرقاع را در سال ششم دانسته یا از راه این که نخستین اقامۀ آن را به غزوة
و در این » اةَ.. چنین افاده کرده است 􀀀 ا کُنْتَ فِیهِمْ فَأَقَمْتَ لَهُمُ الصَّل 􀀀 شیخ الطّائفه در تفسیر التّبیان در ذیل آیۀ 103 از سورة النّساء وَ إِذ
آیه دلالتی است بر نبوت پیغمبر (ص) چه این آیه هنگامی نزول یافته که پیغمبر (ص) در عسفان (بر وزن عثمان محلی است در دو
منزلی مکّه) و مشرکان در ضجنان (بر وزن زنجان کوهی است در نواحی مکّه) بودهاند و پیغمبر (ص) با اصحاب نماز ظهر را با
رکوع و سجود کامل انجام داده و مشرکان اهتمام کردهاند که بر پیغمبر (ص) و اصحابش بتازند پس بر فرصتی که از دست داده
______________________________
سمّیت بذلک لأنّ القتال کان فی سفح جبل فیه جدد حمر و صفر » و غیر آن آورده شده است « الرّوضۀ البهیّۀ » 1)- چنانکه در کتاب )
و سود کالرّقاع او لأنّ ال ّ ص حابۀ کانوا حفاة فلفّوا علی ارجلهم الرّقاع من جلود و خرق لشدّة الحرّ او لأنّ الرّقاع کانت فی ألویتهم او
لمرور قوم به حفاة فتشقّقت ارجلهم فکانوا یلفونّ علیها الخرق او لأنّها اسم شجرة کانت فی موضع الغزوة، و هی علی ثلاثۀ امیال من
المدینۀ، عند بئر او ماء، و قیل: موضع من نجد و هی ارض غطفان.
2)- نام چشمهایست. )
260
تاسف میداشته لیکن چون متوجّه شدهاند که نماز عصر هنوز اقامه نشده برخی به برخی میگفتهاند: هنوز مجال از دست نرفته و
نماز دیگر (عصر)، که باقی مانده، در نظر ایشان محبوبتر است از آن چه به اتمام رسیده و آن هنگام براي غافلگیر کردن آنان انسب
میباشد. پس این آیه بر پیغمبر (ص) نازل و حکم صلاة خوف صادر گشت و پیغمبر (ص) با اصحاب خود نماز عصر را نماز خوف
خواند. و همین موضوع، به گفتۀ برخی، سبب این شد که خالد ولید به اسلام در آمد چه او با مشرکان بود و اندیشۀ غافلگیر کردن
مسلمین را در خاطر داشت و چون دانست که پیغمبر (ص) به وجهی الهی بر اندیشه و اهتمام ایشان اطلاع یافت به اسلام در آمد.
بعد از غزوة بنی النّضیر غزوة بنی لحیان پیش آمد. در آن غزوه در » مجلسی در بحار از اعلام الوري این مضمون را نقل کرده است
محل عسفان بر پیغمبر (ص) وحی شد که مشرکان در دل دارند که بر ایشان هجوم آرند پس با اصحاب نماز را بر طریق خوف
بگزارد. و گفته شده است: که این غزوه پس از غزوه بنی قریظه بود و بعد از آن غزوة ذات الرقاع دو ماه پس از غزوة بنی النّضیر رخ
غزوة ذات الرّقاع بعد از خیبر بوده پیغمبر (ص) به جمعی از » همو از بخاري نقل کرده که این مضمون را آورده است « داده است
«.. غطفان که میانشان حربی نبود بر خورد و خوف به میان آمد به طوري که پیغمبر (ص) نماز خوف بگزارد
پیغمبر (ص) پس از غزوة بنی النضیر دو ماه ربیع » تالیف ابن اثیر نقل کرده که در آنجا چنین افاده شده است « الکامل » باز مجلسی از
147 از 305
را در مدینه اقامت کرد از آن پس بقصد بنی محارب و بنی ثعلبه، از قبیلۀ غطفان، از مدینه بیرون آمد و این غزوة ذات الرقاع
میباشد پس به مشرکان برخورد و قتالی به میان نیامد لیکن خوف در کار بود پس دستور
261
.« و گفته شده که این غزوه در 9 محرّم از سال پنجم هجرت بوده است ..«1» نماز خوف صدور یافت
و در این سال غزوة ذات الرقاع پیش آمد » باز مجلسی از کازرونی نقل کرده که، در ذیل حوادث سال پنجم، چنین افاده داشته است
و آن چنان بود که کسی به مدینه وارد شد و به یاران پیغمبر (ص) خبر داد که أنمار و ثعلبه جمعیتهاي زیادي فراهم آوردهاند که با
مسلمین جنگ کنند این خبر به پیغمبر (ص) رسید شب شنبه دهم محرّم با چهار صد کس و به قولی هفتصد کس از مدینه بیرون
شد و به محل ایشان در ذات الرّقاع، که نام کوهی است، رسید. لیکن جز چند تن زن در آنجا کسی را ندید زنان را که در آن جمله
______________________________
1)- ابن اثیر، در ذیل غزوة ذات الرقاع، قضیهاي را نقل کرده که از لحاظ تاریخ فقهی از موضوع بحث این اوراق خارج میباشد )
در این غزوه ..» لیکن چون از لحاظ تاریخ اسلامی بسیار قابل توجه و اهل ایمان را مایۀ عبرت است در این پاورقی آورده میشود
مسلمین زنی از غطفان را اسیر کردند شوهر زن که در آن هنگام غائب بود چون برگشت و از اسیر شدن زن آگاه شد سوگند یاد
کرد که تا از یاران پیغمبر (ص) کسی را نکشد از پاي ننشیند و از تعقیب ایشان دست نکشد پس در پی ایشان روان گردید.
پیغمبر (ص) در محلی فرود آمد و گفت: کیست که امشب پاسبانی و نگهبانی ما را به عهده گیرد مردي از مهاجران و دیگري از
انصار بدین کار برخاستند و در دهنۀ درهاي که نزول پیغمبر (ص) و یاران در آنجا بود بپا ایستادند و با هم نوبه گذاشتند. سر شب
مرد مهاجر خوابید و انصاري پاس میداد و نماز میگزارد.
مرد غطفانی که در تعقیب مسلمین بود چون مرد انصاري را به نماز ایستاده دید تیري بر او افکند انصاري تیر را از تن برآورد و نماز
را ادامه داد، تیري دیگر بر او افکند باز آن را از تن خویش بیرون کشید و هم چنان پا بر جاي به نماز ایستاد!! تیر سیم را از تن
برآورد آنگاه برکوع و سجود رفت و نماز را تمام و رفیق را بیدار و بر قضیه آگاه کرد. مرد مهاجر از جاي برجست و چون حال
بدانست گفت:
اللّ چرا در همان تیر نخست مرا بیدار نساختی گفت: به قرائت سورهاي مشغول بودم که نخواستم آن را قطع سازم لیکن
􀀀
سبحان ه
چون کار دنباله پیدا کرد و تیر اندازي ادامه یافت ترا متوجه ساختم.
به خدا سوگند اگر بیم آنم نبود که یکی از ثغور، که بامر پیغمبر (ص) به حفظش مامورم، ضائع شود جان میدادم و از اتمام سوره
«!! دست بر نمیداشتم
262
دوشیزهاي صاحب جمال بود بگرفتند و اعراب به کوهها بگریختند و مسلمین بیم داشتند که مبادا اعراب برگردند و بی خبر بر ایشان
«.. بتازند پس پیغمبر (ص) با یاران نماز خوف بگزارد و این نخستین نماز خوف بوده است در اسلام
از آن چه در بعضی از تفاسیر، و برخی از کتب فقهی آورده شده است، چنان استفاده میشود که پیغمبر (ص) چند بار و در چند
محل، صلاة خوف را اقامه فرموده است: یکی در بطن النّخل و دیگري در عسفان و سیم در ذات الرقاع.
ذا􀀀 طائِفَۀٌ مِنْهُمْ مَعَکَ وَ لْیَأْخُ ذُوا أَسْلِحَتَهُمْ فَإِ 􀀀 اةَ فَلْتَقُمْ 􀀀 ا کُنْتَ فِیهِمْ فَأَقَمْتَ لَهُمُ الصَّل 􀀀 از آن چه فاضل مقداد، در ذیل آیۀ شریفه وَ إِذ
ي لَمْ یُ َ ص لُّوا فَلْیُ َ ص لُّوا مَعَکَ وَ لْیَأْخُذُوا حِذْرَهُمْ وَ أَسْلِحَتَهُمْ. وَدَّ الَّذِینَ کَفَرُوا لَوْ تَغْفُلُونَ 􀀀 طائِفَۀٌ أُخْر 􀀀 ائِکُمْ وَ لْتَأْتِ 􀀀 سَجَدُوا فَلْیَکُونُوا مِنْ وَر
ی، أَنْ تَضَعُوا أَسْلِحَتَکُمْ 􀀀 کانَ بِکُمْ أَذيً مِنْ مَطَرٍ أَوْ کُنْتُمْ مَرْض 􀀀 احَ عَلَیْکُمْ إِنْ 􀀀 ا جُن 􀀀 احِدَةً وَ ل 􀀀 عَنْ أَسْلِحَتِکُمْ وَ أَمْتِعَتِکُمْ فَیَمِیلُونَ عَلَیْکُمْ مَیْلَۀً و
و براي صلاة خوف، از لحاظ کیفیت، یاد کرده چنان معلوم میشود که نماز ،««1» ذاباً مُهِیناً 􀀀 لِلْک عَ
􀀀
اللّ أَعَدَّ افِرِینَ
􀀀
وَ خُذُوا حِذْرَکُمْ إِنَّ هَ
148 از 305
فقهاء سه نوع براي آن ذکر کردهاند: » : خوف در آن محلها بانواع مختلف اقامه شده چه او چنین افاده کرده است
نخست صلاة بطن نخل و آن چنان است که دشمن در سمت قبله باشند و امام اصحاب خود را دو دسته کند با یک دسته دو رکعت »
را کامل بخواند و آن دستۀ دیگر بحر است مشغول باشند بعد با این دسته دو رکعت دیگر که براي او نافله و براي ایشان فریضه
محسوب میشود بخواند و دستۀ اول بحر است پردازند..
دوم صلاة عسفان و آن بدین گونه است که دشمن باز هم در سمت قبله باشد پس امام ایشان را بدو صف مرتب سازد و با هر دو »
صف به نماز ایستد و احرام بندد
______________________________
1)- آیه 103 از سورة 4 (النساء) )
263
و با آن دو برکوع رود لیکن چون به سجده رود فقط صف اول با او سجده کنند و صف دوم براي حراست به پاي ایستند چون امام
و صف اول از سجده برخیزند صف دوم به سجده روند آنگاه این دو صف جاي خود را با هم عوض کنند پس امام با هر دو
برکوع رود لیکن سجده را صف اول، که در رکعت پیش صف دوم میبود، بگزارد وصف دوم که در آن رکعت صف اول
میبود، براي حراست بپا باشد چون امام به تشهد نشیند صف دوم به سجده رود و در تشهد به امام ملحق گردد و امام چنانکه احرام
با هر دو صف بسته سلام را نیز با هر دو به انجام رساند.
سیم صلاة ذات الرّقاع و شروط آن این است که دشمن در سمت مخالف قبله باشد یا اگر در همان سمت است میان ایشان و اهل »
اسلام حائلی مانع از دیدن ایشان، بر فرض هجوم، باشد و دشمن نیرومند باشد چنانکه بیم هجوم ایشان رود و اهل اسلام عدّهشان به
آن اندازه زیاد باشد که بشود بدو دسته تقسیم گردند که هر دستهاي جداگانه در برابر دشمن به مقاومت بپردازد، با این شرائط، امام
یک دسته را جدا میسازد و ایشان را به محلی میبرد که از تیررس دشمن به دور باشد پس با ایشان به نماز میایستد و یک رکعت
را کامل به جا میآورد چون براي رکعت دوم برمیخیزد مامومین او از روي وجوب رکعت دوم را فرادي میشوند و تمام میکنند
و میروند به جاي گروه اول که در برابر دشمن بحراست ایستادهاند آن گروه براي نماز میآیند و امام به انتظار ایشان قرائت نماز را
طول میدهد پس رکعت دوم را به امام اقتداء میکنند و چون امام به تشهد مینشیند ایشان بر میخیزند و رکعت دوم خود را به جا
میآورند و در تشهد که امام آن را طول میدهد به امام ملحق میگردند و امام نماز را با ایشان سلام میدهد.
و اگر نماز مغرب باشد (یعنی سه رکعتی باشد نه دو رکعتی) به همین کیفیت است جز آن که در تقسیم آن دو راه است: یکی آن »
که دو رکعت از آن با دستۀ اول
264
و یک رکعت آخر با دستۀ دوم به جا آورده شود و دیگر عکس این ترتیب (رکعت اول با دستۀ اول و دو رکعت آخر با دستۀ دوم).
بلکه یا بر صلاة بطن النّخل حمل کردهاند چنانکه حسن بصري «1» هیچ یک از علماء آیۀ شریفه را بر صلاة عسفان حمل نکردهاند »
«.. گفته و یا بر صلاة ذات الرّقاع و در آن دو قولست
ابو الفتوح در ذیل آیۀ یاد شده پس از این که کیفیت نماز خوف را به تفصیل ذکر کرده و اقوال فقها و اختلافات ایشان را شرح
داده و مذاهب ابو حنیفۀ و ابن ابی لیلی و شافعی و احمد حنبل و مالک را با مذهب شیعه از لحاظ جهات اختلاف و اتفاق در این
و اخبار بسیار آمده از طرف ما و مخالفان ما بر این ترتیب که ما گفتیم که رسول (ص) ..» : موضوع انطباق داده چنین گفته است
«.. صلاة خوف چنین کرد در چند جایگاه به عسفان و ذات النّخل و ذات الرّقاع و جز آن
______________________________
149 از 305
ا کُنْتَ فِیهِمْ.. نقل گردید بظاهر خالی از ناسازگاري 􀀀 1)- این گفته با آن چه در آغاز این قسمت از شیخ الطائفه در ذیل آیۀ وَ إِذ )
نیست چه در آنجا تصریح شده که آیه در عسفان نزول یافته است بعلاوه اگر اتفاق باشد که آیه بر نماز در عسفان حمل نگردد و
نزول آن در موقع بطن النخل یا ذات الرقاع، که به گفتۀ بعضی این دو بعد از آن بوده، صلاة عسفان که مقدم بر نزول آیه وقوع یافته
چه مدرکی داشته است؟.
ادوار فقه (شهابی)، ج 1، ص: